شماره ۱۲۱۱ ـ پنجشنبه  ۸ ژانویه ۲۰۰۹

آنچه این روزها در غزه می گذرد عمق دلایل ایجاد و حمایت از دولت جنگ طلب اسرائیل را به نمایش می گذارد. خاور میانه وسیع و ثروتمند پس از فروپاشی دولت عثمانی نیاز به یک چیدمان جدید سیاسی داشت. سیاستمداران آن روز انگلیس و آمریکا، این مهم را به درستی درک کرده بودند. دو جنگ بین الملل و پیاپی درسهای بزرگی به دولت های غربی داده بود. انرژی و مشخصاً نفت و گاز محرکه ای قوی بودند که بدون تسلط بر آن حیات سرمایه داری و کاهش عطش آن برای فتح بازارهای جدید متصور نبود. اگر روسها به آن دست پیدا می کردند، بازی قدرت در همان ابتدا به ضرر آنها خاتمه می یافت. چنین تصویری خوشایند فزون طلبی سیستم سرمایه داری و متولیان آن نبود.

آمریکای جوان و فاتح واقعی جنگ جهانی دوم دستها را سایبان  چشمهای خود کرده بود و به دوردستها می نگریست و مناطقی را که می توانست برای رسیدن اهدافش مهم باشند، بررسی می کرد و  بنا به دلایل متعدد از خاور میانه نمی توانست به سادگی بگذرد. خاورمیانه گاوی شیرده برای انحصارات بود و ویژگی های مناسب این افزون طلبی را نیز دارا بود. هرج و مرج حاکم پس از فروپاشی دولت عثمانی، عقب ماندگی فرهنگی ـ اقتصادی، سیستم حاکم عشیره ای و نبود بنیانهای دموکراتیک در این جوامع همه و همه دست به دست هم دادند تا این قسمت از جغرافیای جهان به سادگی و طبق خواست امپریالیسم تقسیم بندی شود. این تقسیم بندی به لحاظ عدم پیشینه ی مشترک تاریخی ـ فرهنگی کشورها می توانست به نحو دیگری انجام پذیرد. مرزهای این کشورها همگی با خواست و اراده ی دولت های پیروز خط کشی شدند و حکام این مناطق نیز به خواست و اراده ی آنان منصوب گردیدند. فراموش نکنیم وجود کشوری مقتدر و رو به توسعه مانند شوروی سابق که به خاطر مقاومتهای جانانه در جنگ جهانی دوم یکی از دولت های پیروز بود، ادعای غنیمت داشت و به دنبال سهم بیشتری بود، اما آنان آن نرمش نظام سرمایه داری را نداشتند و با اینکه بعدها سعی کردند جاپایی در خاورمیانه برای خود باز کنند، اما دیگر خیلی دیر شده بود. آنان تنها به متصرفات لَخت و سنگین اروپای شرقی بسنده کردند، اما همچنان چنگ و دندان نشان می دادند. به این ترتیب دنیا به تدریج وارد جنگ سرد شد و اهمیت خاورمیانه دوچندان گردید.

برگردیم به فروپاشی دولت عثمانی و تقسیم بندی جدید و مطامع سرمایه داری جهانی. در قبال ایجاد دول جدید و کوچک عشیره ای بایستی یک پادگان نظامی قدرتمند به وجود می آمد تا بتواند به موقع با این مهره های جدید بازی کند. گاه آنها را به هم نزدیک کند و گاه آنها را در آستانه ی جنگ قرار دهد. همانگونه که اشاره شد اهداف سرمایه داری برای آنها بسیار پر منفعت بود، بنابراین یک استراتژی صبورانه و طولانی مدت را می طلبید و دست آخر این طرح باید به گونه ای پیش می رفت که از نظر اقتصادی مقرون به صرفه باشد و نیز دارای یک توجیه سیاسی. ظلم و تعدی نسبت به قوم یهود در دوران جنگ جهانی دوم، اروپا را شرمگین کرده بود، اما نه در آن حد که در سرزمین خودشان التیام بخش آن زخمها باشند. گویی تمام شرایط فراهم آمده بود تا فاجعه ای عظیم در تاریخ بشری آغاز شود. باید در خاورمیانه کشوری ایجاد میگردید تا هم التیام بخش وجدان شرمگین اروپا باشد و هم حافظ منافع سرمایه داری جهانی. آنها به خوبی می دانستند که کشور جدید هرگز در بین همسایه های خود پذیرفته نخواهد شد زیرا این کشور بسیار خلق الساعه بود و می باید باشندگانش را از مناطق دیگر اروپا و جهان کوچ می دادند. آنان به این کشور جدید به عنوان یک پادگان بزرگ نظامی می نگریستند که باید برای آنها حداقل هزینه و حداکثر منافع را داشته باشد و نام این پادگان بزرگ را اسرائیل نهادند که از این طریق بتوانند جمعیت کثیر مهاجر را بدون زحمت تبدیل به نیروی ناسیونالیست و از جان گذشته بنمایند. در این راستا صد البته از عقاید مذهبی، خاخام های متعصب، داستانها و اسطوره ها استفاده کردند. سرباز اروپایی و امریکایی نمی توانست در بلندمدت و بدون انگیزه های غیر مادی از جان و دل مایه بگذارد. این برای نخستین بار در تاریخ نبود که جمع کثیری تحت تاثیر القائات مذهبی از قالب یک انسان معمولی بیرون می آمدند و تبدیل به یک جنگجوی ستیزه گر می شدند و این دقیقاً همان چیزی بود که آمریکا و اروپا می خواست. پس ای ربا ها و ای خاخامها گِرد جهان بگردید، یهودیان سرگردان را به سربازهای فداکار تبدیل کنید. برای منافع ما بجنگید تا ما بتوانیم تولیدات زرادخانه های خود را به حکام دست نشانده بفروشیم، و همچنان کنترل انرژی را در اختیار داشته باشیم. به همین دلیل است که همواره در بودجه ی سالانه ی آمریکا رقمی به عنوان کمک بلاعوض برای اسرائیل در نظر گرفته می شود. این کمکها در قبال منافعی که این پادگان بزرگ به آنها می رساند بسیار ناچیز است.

بیش از شصت سال از ایجاد کشور اسرائیل گذشته و با اینکه آنان در چهار جنگ بزرگ پیروز شده اند، اما هرگز روی صلح و آرامش به خود ندیده اند. به راستی باید پرسید چرا؟ جواب روشن است اصولاً در این قسمت در دنیا نباید صلحی برقرار شود. همانگونه که بیان شد دلیل اصلی به وجود آمدن کشور اسرائیل ایجاد ناامنی همیشگی در خاورمیانه بود. صلح و آرامش در تناقض کامل با علت وجودی اسرائیل است. این ملت یهود و ملت فلسطین است که از طرف نظام سرمایه داری جهانی به گروگان گرفته شده اند. تاریخ شصت ساله ی این منطقه از جهان را اگر ورق بزنیم می بینیم که بارها امکان برقراری صلح به وجود آمده اما هر بار با سرانگشت توطئه گرانه ی واشنگتن بازی جدیدی شروع می شود و امیدها تبدیل به یأس می گردند. در این میان لابی صهیونیستی آتش بیار معرکه است، زیرا منافع این گروه که خود بدنه ی اصلی نظام سرمایه داری جهانی را تشکیل می دهد در این است که از درون این پادگان بزرگ همواره صدای توپ و تفنگ شنیده شود. تصور یک خاورمیانه ی بدون نفت و گاز چندان مشکل نیست. زمانی که دیگر هزینه ی نگهداری این پادگان نظامی بیش از منافع آن باشد، آیا آن زمان هم امپریالیسم حاضر به پرداخت چنین هزینه ای خواهد بود؟ بی شک سرمایه به آنجایی خواهد رفت که بازتاب آن آهنگی خوش و سودآور باشد. آن زمان است که به وجودآوران زخمهای عمیق خود را میان همسایگانی که بارها آنان را مورد تجاوز و ستم قرار داده اند تنها می بینند.


abbas.sabet@yahoo.ca