شماره ۱۲۱۱ ـ پنجشنبه ۸ ژانویه ۲۰۰۹
شما نمی توانید اسرائیل و حماس را هر دو سرزنش کنید. نمی شود هر دو جناح را سرزنش کرد. فقط یک جناح است که باید مورد سرزنش قرار بگیرد. جناحی که مردم عادی را هدف قرار می دهد و در پشت مردم عادی پنهان می شود و آن حماس است. جناح دیگر نماینده بقیه بشریت است. حالا انتخاب کنید.
Benjamin Netan Yahu
رهبر حزب لیکود و نخست وزیر سابق اسرائیل
کسی را نکشته ام. سقف خانه ای را بر سر ساکنانش خراب نکرده ام. گریه کودکی دلم را لرزانده است. دست گدایی با کاسه ای زرد و یا شیارهای عمیق پر شده از گرد روزگار اشک به چشمانم آورده است. درد را حس کرده ام از ابتدای کودکی. تنهایی را. فراموش شدن را. نداشتن خاطرات خوش را. عصا را از دست کور ندزدیده ام، نان را از دست فقیر. نشانه نگرفته ام قلبهای شکسته را هرگز. دارو را دریغ نکرده ام از زخم های دیرینه. عشق ورزیده ام به انسان، به کودکان، به اختصاص.
به خنده های کودکانه، نگاههای مشتاق، کنجکاو و جستجوگر دل بسته ام در تمامی عمر. روئیدن یک دندان، برداشتن اولین قدم، گفتن یک حرف نور آورده است به روزهای عمر من. مذهب جدا نکرده است مرا از مردم پیرامونم. گذشته ام از مرزهای قراردادی، روادیدهای رنگارنگ، مهرهای آبی، سبز. دنیا را خانه ی خود دانسته ام به گفته ی نیما اما بشریتی که “نتانیاهو” از آن صحبت می کند بشریت من نیست.
دروغ نگفته ام هرگز. عدالت را خواسته ام برای همه حتی آنها که خاطرشان مکدر می شود از همنشینی با من. اعتقاد داشته ام به صلح. به زیستن در کنار هم به آرامی. به سلام گفتن به همسایه. ریختن چای و تعارف کردن یک سیگار، در انتهای روزی سخت. پذیرفته ام تفاوت رنگها را در چشم، پوست، مو و دوست داشته ام تلاقی عشقها رابه هر شکل اما بشریتی که “نتانیاهو” از آن صحبت می کند بشریت من نیست.
کدام بشریت تحقیر را می پذیرد هر روز، هر هفته، هر سال؟ کدام بشریت خالی می کند یک شهر را از غذا، دارو؟ کدام بشریت راه را می بندد بر آب، بر برق؟ کدام بشریت پالایشگاه فرسوده و خسته را می کشاند به پای مرگ و ماشینها را گرسنه با شکمی خالی رها می کند در میانه ی میدان و توان را می دزدد از پاهای رهروان؟ کدام بشریت نادیده می گیرد نیاز انسانها را به انسان بودن؟ کدام بشریت هزاران سد می زند در راه دیدار دو خویشاوند، دو دوست دو همسایه؟ اجازه ی عبور می دهد گاهی و راه را می بندد در بیشتر مواقع؟ کدام بشریت مزرعه را خالی می کند از درختان زیتون و بار می زند تنها محصول زارع را در پشت یک وانت و می گذراند از مرز بدون هیچ مانع؟
بشریت حضور من و توست در کنار هم. لبخند زدن انسانهاست به روی هم. بشریت آب جاری خواستن است برای تمام مردم جهان. ساختن سرپناه است. مرهم گذاشتن بر زخم است.
نان را به تساوی تقسیم کردن است. بشریت، گرفتن دست پیرمردی است که از خیابان می گذرد. راه باز کردن است برای ماشین آتش نشانی. بشریت “الفبا” را به کودکان آموختن است. دوست داشتن را. بشریت رفتن به خانه ی همسایه است وقتی که دیوارش فرو می ریزد. گِل درست کردن است. انداختن آجر است به دست بنا. بشریت پذیرفتن تفاوتهاست. احترام گذاشتن است به موی سپید. دادن عروسک است به دست یک کودک. بشریت اجازه ورود خواستن است از صاحبخانه به هنگام دخول. آوردن شاخه گل است به رسم ادب. جفت کردن کفش است در کرانه ی در. اما روشن است بشریتی که من از آن حرف می زنم بشریت “نتانیاهو” نیست. فریب می دهند ما را به راحتی. با گفتن دروغ. با مخدوش کردن واقعیت. در پوست گوسفند می رود گرگ و به گله می زند هر روز. بی تفاوت، دل مشغول به مشغولیات روزانه ی زندگی، بی هدف، تسلیم، تن می دهیم به فریبهای هر روزه و نمی بینیم که هر روز گوسفندی از گله جدا می شود و هرگز برنمی گردد.
بشریت را پاس بداریم. انسانیت را و نگذاریم نفرت پر کند فضای خالی بین انسانها را.