شهروند – آرش عزیزی: آن روز، روزی بود معمولی در زندگی زینب رشید، دختر ساکن ریچموند هیل که هنوز به نوجوانی هم نرسیده بود. می خواست به مهمانی برود که مادرش اجازه نمی داد و این بود که دوید بالا، سمت اتاق خوابش، در را کوبید و خودش را انداخت روی تخت و آی فونش را برداشت. کاری که میلیونها نوجوان هر روز انجام می دهند. اما از اینجا است که اتفاقی دیگر شروع شد که زینب را از بقیه متمایز میکند.
او به جای اینکه شروع کند به پیام نوشتن برای دوستانش یا مشغول بازی های تلفنی شدن، رفت در قسمت نوشتن و شروع کرد تند تند تایپ کردن. انگشتانش را روی صفحه کلید میکوبید تا اینکه نتیجه ی کارش آغاز یک کتابِ رمان شد.
ماه پیش، تولد ۱۲ سالگی زینب که دست بر قضا مصادف با روزِ ۱۲ از ماهِ ۱۲ در سال ۲۰۱۲ بود، فرا رسید و او در این روز بهترین هدیه را به خودش داد. رونمایی رسمی کتابش، «قوی شیشه ای» (The Glass Swan).
او دیگر از دست مادرش عصبانی نیست. هفته ی گذشته روزنامه های محلی منطقه ی یورک گزارشی از او منتشر کردند و در آن علاوه بر زینب با مادر و پدرش، فاطمه و حسین، نیز مصاحبه کردند. هر دوی آنها به دختر نوجوانشان افتخار میکنند.
پس از دعوای آن شب، زینب بعد از چند ساعت پیش مادرش بازگشت، آی فونش را به دست او داد و گفت: «ببین چه کار کردم.»
فاطمه می گوید: «من بالکل شگفت زده شدم.» او از اینکه دختر نوجوانش چنین قوه تخیلی دارد اینقدر ذوق زده شد که ترتیب انتشار داستان زینب را به صورت خصوصی داد.
«قوی شیشه ای» البته به هیچ وجه بازگوی زندگی واقعی زینب نیست و تنها الهامش را از آن گرفته. ابتدای داستان البته مشابه همان شب است. دختری مثل زینب با مادرش در مورد لباس هایش و رفتن به مهمانی ای دعوا میکند. اما بقیه اش دیگر همه از تخیل زینب آمده. در این داستان، لولا، راجع به پدر و مادرش به پلیس زنگ میزند، راجع بهشان دروغ میگوید و به خاطر راننده ای که مست بوده، تراژدی تلخی را از سر میگذراند.
خانوادهی زینب پیش از این اهل هنرهایی همچون نقاشی و صنایع دستی بوده اما اهل نوشتن نه. البته پدربزرگ مادری اش هم قبلا کتابهای کمکی غیرداستانی نوشته است. با این حال حسین و فاطمه همیشه زینب و خواهر بزرگ ترش، سکینه، را به این جور کارها تشویق کرده اند.
زینب به خبرنگاران گفته امیدوار است خوانندگان از کتابش درس هایی همچون اهمیت نقش والدین و فکر پیش از عمل را بگیرند.
او میگوید روند نوشتن کتاب را دوست داشته اما روند ویراستاری و چاپ اینقدر خسته اش کرده که فعلا به فکر نوشتن کتابی دیگر نیست. در عوض قرار است در ماراتونی ۱۰ کیلومتری به همراه پدرش شرکت کند.
کتاب زینب، «قوی شیشهای» را میتوانید از glasshouse.ca تهیه کنید.