شماره ۱۲۱۳ ـ پنجشنبه  ۲۲ ژانویه ۲۰۰۹

دیگر جایی نیست در گورستانهای شهر. ساکنان خانه های کوچک و پر جمعیت پنهان شده اند در زیر خاک. فراغتی شاید از ترس. از صدای انفجار و گریه های بی وقفه. گروه نزدیکان در عجله، جسد در دست، از گورستانی به گورستان دیگر در حرکت، بی حوصله وحشت زده عزاداری را موکول می کنند به روزهای بعد و تنها به دنبال گور می گردند. گورکنان خسته، فرسوده، چیزی نمی خواهند در ازای کندن گور. گود می کنند خاک را در عمقی ناچیز و جسد را می سپارند به خاک به طور موقت.

سنگ قبری نیست. نامی. تاریخ تولدی. انگار همه دیروز به دنیا آمده اند و عمرشان بیشتر از یک روز نیست. مجالشان برای زیستن با ساعت محاسبه می شود نه با سال. به چندین و چند سال نمی رسد سالهای عمرشان. کوتاه است و پر هراس با خاطره هایی از گرسنگی، اسارت و حقارت. شلیک گلوله های بی رحم. بمب های مخرب و خانه های ناتوان و تسلیم به تجاوز. فروریخته. شکسته. عکسهای مدفون شده در زیر دیوارهای ترک خورده. یخچال های خالی، پرتاب شده در میانه خیابان. تلویزیون های بی تصویر. شبهای طولانی و تاریک. روزهای عزاداری بسیار.

امیدی نیست. لبخندی، نگاه عاشقانه ای. نوشتن نامه ای از سر دلخوشی. مکالمه ای که دوام بیاورد به اندازه ی کشیدن یک سیگار. خوردن یک فنجان چای. تقسیم کردن قرصی نان.


وحشت است از مردن. روبرویی با خشم، قساوت، مرگ و تن دادن به سرنوشت محتوم. مجالی نیست برای دیدن یک فیلم. به هم رسیدن دو عاشق. مخالفت خانواده ثروتمند با دختر همکلاسی فقیر. خواندن یک کتاب. مسابقه فوتبال. رفتن به کلاس درس. برپا کردن یک مهمانی. نفرین کردن شوهر خطاکار. غیبت مادرشوهر.

راه فراری نیست. گذشتن از مرزی. عبور از مانعی. برداشتن دیواری. رفتن به پناهگاهی. بسته است راهها از هر طرف. دوستی نیست. رفیقی. دستی که بازکند مرزهای بسته را. اجازه ورود بدهد آزادی را. هوای تازه را. اعتماد به همسایه را و مرهم بگذارد زخمهای کهنه و تازه را. آنچه می گذرد در غزه در تصور یک انسان نمی گنجد. دشوارترین مصیبت هم همپایی نمی کند با آنچه می گذرد بر مردمان این سرزمین که کوچکتر می شود هر سال.

باور نمی کنم که می شود یک میلیون و نیم انسان را در بند کشید. خانه به خانه به آنها هجوم آورد و سقف همه خانه ها را بر سر ساکنانش خراب کرد و به خانه دیگر شتافت. باور نمی کنم که خشونت مسری است و سرایت می کند به همه. بی تفاوت می کند ما را در مقابل درد. شکنجه. کشتار.

باور نمی کنم در دنیایی که ما زندگی می کنیم قتل عام مردم بی گناه، گناه نیست. جرم نیست و مجازات ندارد. باور نمی کنم که عشق گم کرده است راه خود را در دنیای ما و برده است خود را به دست فراموشی. باور نمی کنم که تاریخ مصرف عاطفه گذشته است و دستها دیگر برای دوستی به سوی هم دراز نمی شوند. باور نمی کنم که ما خالی شده ایم از عواطف انسانی، انسانیت و می گذاریم همه چیز اتفاق بیافتد به نام ما.

باور نمی کنم وقتی در خبر می خوانم “محمود ال زیناتی” یکی از شهروندان غزه خدا را شکر می کند که می تواند از قبر پسرعموی ۱۲ ساله اش که دو سال پیش به دست سربازان اسرائیلی کشته شده بود برای دفن خویشاوندی دیگر که در این حمله اخیر کشته شده است، استفاده کند.

باور نمی کنم دنیا خالی شده است از دوستی و قاتلان حکامان همیشگی زمین اند. باور نمی کنم که آرزوی خوشبختی یک آرزوی محال است و اتفاق نمی افتد در زمان حیات ما. باور نمی کنم که ما تن می دهیم به حقارت دیگران و حقیر می شویم در بودن خود. باور نمی کنم که خشونت نظام حاکم بر زندگی ماست.

باور نمی کنیم. تن نمی دهیم و دنیا را دوباره می سازیم با هم. اگر باور کنیم.

۲۰ ژانویه ۲۰۰۹