شهروند ۱۲۱۳ ـ پنجشنبه ۲۲ ژانویه ۲۰۰۹

نوژن تنها پسرش به من زنگ می زند و می گوید:

پدر در کماست.

به دیدنش می روم، در طول راه مروری بر فعالیتهای چندین و چند ساله اش می کنم. از خودم می پرسم: آیا دوباره او را در آپارتمان کوچکش خواهیم دید تا به بحث و گفت و گو بنشینیم؟ سرمای لعنتی امان نمی دهد، هنوز نمی دانم با چه صحنه ای روبرو خواهم شد. خودم را برای دیدن یک واقعیت تلخ آماده می کنم و به دوستان دیگر زنگ می زنم. به بیمارستان که می رسم جثه نحیفی را می بینم که بر روی تخت دراز کشیده و به سختی نفس می کشد و پسر و همسرش دستانش را در دستان خویش می فشارند.


 

چند سالی بود که با سرطان می جنگید و شگفتا از خرافه ستیزی، فعالیت فرهنگی و مطبوعاتی اش دست بردار نبود.

گویی این بار مسئله جدی بود. شیمی درمانی هم دیگر کارساز نیست، اما م. آشنا تسلیم ناپذیر است و تعهد فرهنگی و روزنامه نگاریش را فراموش نمی کند، می نویسد و می نویسد.


 

بعدازظهر ۱۷ ژانویه است، هوا گرفته و عبوس و برفی است.

اگر چه با قلم نزدیکی و رفاقت داری، ولی گه گاهی دیده ای که قلم با تو لجبازی خاصی دارد و با فکر و اندیشه ات همسو نمی شود و اکنون آن زمان است که قلم به راحتی بر صفحه کاغذ نمی چرخد، نافرمانی می کند. شاید خیال دیگری دارد، نه می دانم که دوست مشترک ما برایش سخت است که فقدان رفیقی صمیمی را ثبت کند. می داند که چند روزی است که می خواهم بگویم ایرج عماد هم به هزار سالگان پیوست.

او از دور تاکنون می نوشت، سرسخت و بی وقفه، خرافه ستیز و خردگرا بود. نوشتن برایش نان و آبی نداشت که سمت و سویی بگیرد. عاشق وطن بود و مسئولانه قلم می زد اگر مقالاتش را می خواندی و یا روزانه به وبلاگش سر می کشیدی فریاد اعتراضش را در مقابل بی عدالتی های کنونی از لابلای جملاتش می شنیدی. او شجاعانه می نوشت و بر این باور بود که باید آگاهی لازم را داشته باشیم.

قلبی مهربان داشت و روحی فداکار. اگر گاهی تند می شد، شاید به دلیل فشارهایی که رنجش می داد بود، و لحظه ای نگذشته بود که به هر بهانه ای دوباره تماس می گرفت و به دیدارت می آمد.

عشق و اندیشه و تفکرش رهایی میهن از یوغ هر گونه استبداد، و استقلال و آزادی و خردگرایی هموطنانش بود. به درستی یکی از مبارزان سرسخت خرافه پرستی و مردم فریبی بود. با جهل و استبداد رفاقتی نداشت و خردگرا بود و در انتهای مقالاتش این جمله به چشم می خورد.

ایرانی بیدار شو

ایرج عماد، م. آشنا را می گویم از فعالان و دلسوختگان فرهنگی و مطبوعاتی مان که در اکثر فعالیتهای فرهنگی و مطبوعاتی، هنری و سمینارها شرکت داشت و با دیگر فعالان همگام بود و حضوری مثبت و متداوم داشت. یادش و خاطرش همیشه گرامی خواهد بود.