شماره ۱۲۱۵ ـ پنجشنبه  ۵ فوریه ۲۰۰۹

انتخاب “اوباما” از نگاهی پیام محرومان آمریکا به قدرتمندان و صاحب منصبان بود، که در سایه دموکراسی ما را به حساب آورید، تلاش جوانترها و نوطلبان به تغییر نظم تکراری کهنه بود، پاسخ منفی بود به آنانی که با شعار  امنیت ملی و سیادت آمریکا بر دنیا، منافع اکثریت آمریکائیان را جستجو نمی‌کردند و بالاخره دست ردی بود بر اشرافیت و تکبر.

با انتخاب”اوباما” اکثریت مردم آمریکا به یکی از مهمترین خواستهای عمومی خود دست ‌یافتند، “شکست نظم انتخاباتی کهنه شده” و به رضایت‌مندی رسیدند و خشنودی را نشان دادند، حال چندان، بی‌تاب، در پی درخواستهای ‌زودبازده خود نمی‌باشند و حاضرند فرصت دهند، این اقبال خوبی را برای”اوباما” فراهم می‌سازد. از طرفی “اوباما” سیاستمدار اهل درگیری نیست، برای تثبیت وضع خود به جای درگیری با قدرتمندان در تلاش برای خنثی کردن و جلب حمایت‌هایشان برمی آید و این از مجموعه ی رفتار قبل از رأی‌گیری، و سازماندهی و انتخاب مسئولان کلیدی آتی‌اش پیداست.


مقصود “اوباما” از تغییر، جلب حمایت محرومان و آنانی که نظم موجود را نمی‌تابیدند بود تا برای تغییرات موردنظر، طلب خواهی عمومی زنده باشد.  او نیک می‌داند این شعار مشکل اجرائی ماهوی دارد، زیرا به زیرساخت‌های کاملتر و درازمدت‌تری از تغییرات اقتصادی نیازمند است که در ادامه مورد مکاشفه قرار خواهد گرفت.

درحال‌ حاضر، بیکاری و رکود اقتصادی بزرگترین چالشهای داخلی وی هستند و پس از آن مسئله توسعه ی تأمین اجتماعی، اما به راستی او چه میتواند انجام دهد؟ اقتصاد بزرگ آمریکا در سایه ی صلح جهانی و پرچمداری برتری تکنولوژی پیشرفته می‌تواند بازار صادرات و فروش تکنولوژی، جذب پروژه‌های‌ تحقیق و توسعه را انجام داده و با بنیه قوی مالی در مشارکت‌های بین‌المللی شرکت کرده و سود ببرد تا فرصت برای ترمیم خود و حل فصل مشکلات حادث بر اقتصاد و انجام هزینه‌های تأمین ‌اجتماعی را به دست ‌آورد و با رشدی آرام و کم تلاطم پیش برود، امّا درحال‌حاضر نه صلح به طورکامل بر جهان حاکم شده‌ است و نه دورنمای ثبات صلح در میان است، بحث جهانی شدن اقتصاد نیز زیر سئوال است، زیرا قدرتهایی درصدد برهم‌زدن تعادل قوا می‌باشند. آنان به دنبال ایجاد درگیری و حریف‌طلبی‌اند تا سهمی از قدرت و رهبری جهان را به دست آورند، لذا به نظر میرسد بخشی از انرژی اقتصادی بایستی صرف خنثی سازی این درگیری ها شود و از طرف دیگر با ورود به این نوع درگیری‌ها بخشی از مشارکتهای اقتصادی منطقه‌ای، به علل ناامنی و مخالفت با سیاستهای آمریکا از دست میرود که مفید به حال اقتصاد بیمار کنونی نیست.

در سیاست خارجی سعی او بر جلب حمایت افکار عمومی دنیا با  پیام صلح طلبی، کمک به برقراری دموکراسی و ایجاد محیط همکاری متعادل بین‌المللی خواهد بود که تماماً مثبت و درخور توجه است، اما در تقابل او حریفان بیرونی‌اش، آنانی که سعی در تغییر تعادل قوای جهانی دارند و منافع سیاسی و اقتصادی‌شان از این مسیر تأمین خواهد شد، صرفنظر از اینکه محق باشند یا نباشند، هم به تنش و ایجاد تشنج برای طرح‌های خود دامن می‌زنند هم با حرکتهای صلح طلبی همراه نمی‌شوند و آن را عوام فریبانه توصیف می‌نمایند، که در نهایت دو راه پیش روی سیاست خارجی”اوبا‌ما” قرار دهند، یا او را وادار به عقب نشینی نمایند یا به سیاست برخورد فیزیکی و کشمکش بکشانند. در حالت اول رقبای داخلی سخت به وی خواهند تاخت و مسئله ی امنیت ملی و اقتدار ملی را علم خواهد نمود و در حالت دوم به بیراهه می‌کشانندش.

به نظر میرسد”اوباما” برای مقابله با چنین وضعیتی رقیب انتخاباتی و هم حزبی خود “خانم کلینتون” را انتخاب نموده ‌باشد تا برای مواجهه با رقبای داخلی تنها نباشد و همچنین فرصت ایجاد فضای نرمتر مذاکره را فراهم نماید. ابقای وزیر دفاع نیز پیامی به مخالفان خارجی‌اش بود که آمادگی برای برخورد سخت را به آنان گوشزد نماید، اما تمامی این چاره جوئی‌‌ها خرید زمان است تا بتواند هوشمندانه با ایجاد شکاف در صفوف مخالفان راه نفوذ بیابد، اما در این چالش برخلاف وضعیت داخلی که خوش اقبالی با وی همراه است نمیتوان گفت شانس موفقیت خوبی وی را یاری می‌کند.

به بیانی دیگر «پدیده ی اوباما» نوزاد مبارکی است که ۵ ماهه به دنیا آمده است و مراقبت بسیار دشواری در رسیدن به مرز تولد اصلی را می‌طلبد. در این مسیر بسیار پر مخاطره و پرپیچ و خم، تکیه تیم رهبری و بخصوص شخص”اوباما”  بایستی بر افراد دارای قدرت اجرائی قوی باشد، اما تاکنون وی به دنبال سپردن مسئولیت‌ها به افراد جوانتر، محقق و دانشگاهی بوده‌ است. اینکه آنان با افکار تئوریک و به کارگیری دانش و تجارب تحقیقی دانشگاهی می‌توانند راه‌حلهای بدیع و کارآمدی را اعلام نمایند جای شک ندارد، اما فاصله ی عمیق مابین، بیان ایده‌های کارآمد و اجرای صحیح و منعطف و منطبق با شرایط در حال تغییر درونی و بیرونی، روی دیگر سکه است. برای اجرای تغییرات حساس به افراد اجرائی پر‌تجربه و قوی نیاز است، اما عملاً افراد اجرائی قوی، خودمحور می‌باشند و هدف‌گرا هستند، ولی اوباما آرمان‌گراست، برای موفقیت بایستی از کمک آنان بهره بگیرد. میتواند با کنترل‌های سیستماتیک آنان را در مسیر قبول اعمال نظرات کارشناسی و تحقیقاتی هدایت نماید، اما به کارگماری افراد دانشگاهی و پژوهشی در رأس، به جای افراد اجرائی ورزیده، شاید تجربه ی جدیدی باشد، هر چند جای امیدواری نیست که کار همراه با موفقیت باشد.

به نظر نمی‌رسد رقبای سیاسی اوباما، که طیفی از مدیران سابق، سرمایه‌داران رقیب حزبی، و نئومحافظه‌کاران هستند، در حال حاضر با وجود رأی تقریباً قاطع او به مخالفت و کارشکنی دست زنند، زیرا افکار عمومی علیه‌ ایشان موضع میگیرد، پس بهترین گزینه ی آنان سکوت و عدم موافقت غیرعلنی، بزرگ‌نمایی و برجسته ‌کردن ضعفها خواهد بود.

در هر حال پیش‌بینی اینکه، یک پدیده یا جناح سیاسی پیروز می‌شود یا شکستمیخورد، امری راحت یا کاملاً قابل محاسبه نیست، زیرا مجموعه ی شرایط بیرونی و داخلی، هر لحظه در حال تغییر است و می‌تواند اتفاقات غیرقابل پیش‌بینی و تغییرات عمده‌ای را  حادث نماید، اما فراموش نشود اقبال عمومی و رأی قابل توجه اکثریت قادر است دژ دفاعی مستحکمی را به وجود آورد، ولی پیش‌بینی برنده مسابقه دو نفر حرفه‌ای که یکی دفعتاً  دچار عارضه بشود چندان مشکل نخواهد بود.

مسئله ی قابل تأمل، زمان اقدام است که بسیار مهم است. منطقه‌ای را در نظر بگیرید که همه مسلح هستند و با احتیاط و شاید از روی اجبار بر روی هم سلاح می‌کشند تا به تعادل برسند، اگر وضعیت ‌عمومی حالت خستگی از این جریان باشد، پیشنهاد خلع سلاح، بسیار مترقی و پسندیده است و پیروزی آن پدیده قطعی است، اما در زمانی که برخی طرفها، قصد تصاحب قدرت را با ایجاد رعب و وحشت داشته‌ باشند، و خواهان استفاده از حربه‌های فشار باشند، این پیشنهاد فقط به قدرتمند شدن آنان می‌انجامد و نتیجه ی آتی آن شکست است، لذا مسیر پیچیده میشود و خلع سلاح میتواند هدف نهائی باشد، امّا درکوتاه مدت محاصره و محدودیت آشوب طلبان در دستورکار قرار میگیرد.

بایستی منتظر شد و دید اوباما چگونه با چالشهای اقتصادی و مسائل بیرونی و انتخاب زمان برخورد میکند. او کاری بسیار دشوار و پیچیده در پیش رو دارد، اما برای بشر هیچ چیزی، غیرقابل دست یافتن نیست. با تشریح وضعیت خارجی، کار با شمشیر دولبه‌ای که هم بایستی با تروریسم جهانی، قدرتهای نهان و آشکار از تندروهای مذهبی، سرخهای جدید سازمان‌دهی شده، فاشیستها و مافیا مبارزه نماید، هم پاسخ مناسب به جهان طالب صلح و آرامش بدهد، آسان نیست، اما بخش دوم یعنی برقراری صلح و آرامش نه تنها کلید پیروزی حل مشکلات اقتصادی است، بلکه تسهیل کننده ی واقعی برقراری دموکراسی و توسعه مردمی در سراسر جهان نیز هست.

در داخل آمریکا وجود اوباما یعنی تقویت بیشتر پایه‌های دموکراسی، زیرا  در دوره ی قبل علیرغم موفقیت‌هایی در برقراری امنیت ملی و فشار بر تروریسم جهانی و مبارزه همه جانبه با آنها، صرفنظر از موفقیت یا ناکامی به مواردی از محدودیت‌های دموکراسی در داخل آمریکا میتوان اشاره داشت که روند مناسبی را در جهت توسعه اجتماعی به ارمغان نیاورده‌ است و انتخاب “اوبا‌ما” شکست آن محدودیتها برای دموکراسی تلقی میشود. به قول “هانتینگتون” در کتاب “موج سوم دموکراسی” : «توسعه اقتصادی حصول دموکراسی را میسر میسازد، رهبری سیاسی آن را تحقق می‌بخشد». درست است که توسعه اقتصادی ایالات متحده حصول دموکراسی را فراهم ساخته است، اما تحقق آن نیازمند رهبرانی است که به دموکراسی اعتقاد راسخ داشته باشند.



مروری بر اقتصاد آمریکا


وضعیت اقتصادی کشورهای پیشرفته و توسعه یافته سرمایه‌داری با شروع کار سرمایه‌داری بسیار متفاوت شده ‌است. در اقتصاد کلان بحث‌های زیادی روی روابط بین نرخ‌های سرمایه‌گذاری، بیکاری، تورم و رشد میشود. تئوریسین‌های کارآمد و بزرگی روی آن کار میکنند، اما این مقوله هنوز نیازمند بررسی و تحقیقات بیشتری برای مهار بحران‌ها و رکودهای بزرگ میباشد. آقای ویلیام اچ برانسون (William H.Branson)در کتاب”اقتصاد کلان”(Macroeconomic theory and policy)  در فصل ۲۶میگوید: «نرخ سود بهینه بایستی مساوی نرخ طبیعی رشد باشد، یا به عبارت دیگر سود خود را سرمایه‌گذاری کنید، ولی دستمزدهایتان را مصرف کنید» به ‌عبارت دیگر اقتصاد کشور توسعه یافته نیاز دارد بین پس‌انداز و سود و سرمایه گذاری تعادل برقرار نماید، هرآینه بهم خوردن تعادل منجر به میرائی اقتصاد خواهد شد.

در اقتصاد آمریکا رشد یافته‌ترین شرکتها، IT یا اتومبیل‌سازی یا هواپیما‌سازی نبوده‌اند، بلکه رشد شرکتهایی که تولیدات خدمات مالی را انجام داده اند  از همه کسب و کارها چشمگیرتر بوده‌ است. بسیاری از طبقه ی متوسط که به سنین ۴۵ به بالا رسیده‌اند به فکر بازنشستگی و مشکلات درآمدی آن دوران افتاده اند، لذا ترجیح داده اند پول خود را در شرکتهایی سرمایه‌گذاری نمایند که در آن دوران به آنها پاسخ دهد. به عبارت دیگر سرمایه داری وارد مرحله‌ای جدید شد که انباشت سرمایه توسط چند نفر صاحب سرمایه صورت نگرفته ‌است، بلکه تعداد کثیری با سرمایه‌های اندک یک انباشت را به دست افرادی سپردند که فقط مدیر هستند و خودشان صاحب سرمایه نیستند. حال در این وضعیت تمامی مصائب رشوه‌خواری، فقط به فکر سود بردن، فرار از مالیات‌ها و سفته‌بازی‌ها میتواند به راحتی اتفاق افتد، البته عمومیت ندارد.

“دکتر پیتر دراکر” (Peter Drucker)  در کتاب(for the 21st. Century)Management challenges  در بخش قطعیتها و تضمین‌های نوین میگوید: در سال ۱۹۷۵ در کتاب “انقلاب نامرئی” و در سال ۱۹۹۳ تحت عنوان، انقلاب صندوقهای بازنشستگی، در مورد مؤسسات مالی متعلق به بازنشستگان و ارائه دهندگان خدمات جزئی مالی شرح داده‌ام… هم‌ اکنون مالک حداقل چهل درصد کل شرکتهای آمریکائی سهامی ثبت شده در بورس و شاید مالک بیش از شصت درصد از شرکتهای بسیار بزرگ آمریکا این مؤسسات سهامی متعلق به بازنشستگان یا طبقه ی متوسط که برای آتیه خود دست به خرید سهام سرمایه گذاری زده‌اند، میباشند.»

آقای دکتر دراکر نیز معتقد است اینان عملکرد مناسبی برای اقتصاد آمریکا ندارند، اما به هرحال وجود دارند و فعالیت میکنند. حال آقای”اوباما” و دستیار اقتصادیشان خانم “کریستیانا رومر” که بسیار باهوش هم هست و با دو برادرش همگی اقتصاددانان ورزیده‌ای هستند، بایستی بتوانند چاره‌ کار آنان را بنمایند. آنان با پس‌اندازهای در دست، در هر کجای دنیا سرمایه‌گذاری مینمایند و سهم کارگران و کارمندان آمریکائی از این، فقط اندکی است که به عنوان مالیات نصیب دولت میشود. به عبارت دیگر گردش صحیحی از پس انداز و سرمایه‌گذاری صورت نمی‌پذیرد و کار برای شهروند آمریکائی ایجاد نمیشود،  لذا رکودآور میشود، فساد اقتصادی به بار می آورد و عدم اعتماد را به دنبال دارد.

آقای “چارلز هندی”(Charles Brian, Handy) در کتاب”روح تشنه”(The Hungry Spirit, Beyondcapitalism)در پیام به دولتمردان از قول فرانسیس بیکن فیلسوف نقل میکند، «پول حالت کود را دارد اگر پخش نشود نتیجه دلخواهی به بار نمی‌آورد» حال آقای ” اوباما” و خانم “رومر” با انتخاب مکانیسم تشویقی و مالیاتی و با صرف انرژی زیاد بایستی تعادل از دست رفته سرمایه‌گذاری را برای ایجاد بازار کار و ارتقاء توان مصرف داخلی به کار اندازند، با رشوه‌خواری و سفته‌بازی مبارزه جدی نمایند و توان تکنولوژیکی و تولیدات داخلی را بالا ببرند. این امر،  با مقاومت روبرو میشود، اما ناگریز است و فقط با مشارکت عمومی جلو میرود. در جای دیگر کتاب”روح تشنه” آقای “هندی” میگوید: «حکومت خدمتگزار، برای اینکه به‌درستی کار کند باید در مهار شهروندان خود باشد. شهروند شایسته کسی است که به اطلاعات مشارکت و حقوق فردی دسترسی داشته باشد. حکومتهایی که از مردم بخواهند تا پس از انتخابات همه کارها را به آنان واگذارند، در بهترین حالت پدر‌سالار و در بدترین وضع به حکومت خودکامه تبدیل میشوند.»

 

حال به این سئوال اساسی بپردازیم که نقش فرد، مدیریت و زیرکی کجاست؟  اگر پارامترهای مؤثر عوامل بیرونی،  داخلی و زمانی تعیین کننده پیروزی باشند پس  نقش مدیریت توانا برای پیروزی چه می‌شود؟

بدون شک پیروزی از آن کسی است که اکثریت را به عنوان حامی یدک بکشد و درجه حمایت اکثریت هم سلاح مؤثر یا کلید گنج اوست، نقش مدیریت و ذکاوت فرد در حفظ و افزودن به این پشتیبانی است. رهبرانی که پس از مقاومت درازمدت حاکمان قبلی می‌آیند، با اقبال خوبی روبرو هستند و در شروع کار، افکار عمومی بدون تجزیه و تحلیل و مقاومت،  هر تصمیم آنان را مورد پشتیبانی قرار‌ میدهد، و این برای”اوباما” هم صادق است، نه به خاطر حاکم قبلی، بلکه به خاطر تغییر شرایط و انتخاب واقعی‌تر مردم، اما طول مدت این نوع پشتیبانی و اندازه ی آن بی‌نهایت و بدون مرز نیست.

واضح است اقتصاد سرمایه‌داری آمریکا بزرگترین غول کاپیتالیسم در جهان است و زمان آن رسیده که این سیستم اقتصادی از لاک خود‌بینی و توسعه‌طلبی فردی بیرون آمده و با قبول هزینه ی اصلاحات به نفع عموم جامعه، برای بقاء و بالندگی خود توجه بیشتری نشان دهد. عدم توجه به توزیع مناسب تر ثروت و عدم توجه به ارتقاء توان مصرف عمومی، رکودها و کسادی‌های دوره ای را فراهم می آورد، که نه تنها بر اقتصاد ‌آمریکا، بلکه بر اقتصاد جهان اثر سوء میگذارد.

باید برای این مولود زودرس و به ثمر رسیدن آن آرزوی خیر داشت و دعا کرد. بدون شک برآورد خواست واقعی اکثریت رأی دهندگان آمریکائی صلح و توسعه جهانی را به ارمغان خواهد آورد و در خاتمه با شعری از “لوئیس مک نیس” (Louis Mac Neice)در”دفتر پائیزی”  (Autumn journal):

 اگر چیزی شدنی و دست یافتنی است

 بیائید در آرزویش باشیم

و برای رسیدن بدان دعا کنیم

 آنجا که قدرت گسترده و منافع بی رقیب

نابجا به کارگرفته نمی‌شوند

 جایی که هیچکس

خرید پول و خون

 در برابر خون و پول را روا نمی‌دارد

جایی که انسان‌ها بدون زیاده‌روی در خودپسندی

با دیگران کار میکنند …    

بهمن ۸۷