سال هاست که از افتخار شاگردی و دوستی با استادم، هوشنگ کشاورز صدر، برخوردار بوده ام. از این روست که شاید بتوانم اندکی درباره ی ویژگی های استثنایی، دانش و توانایی های وی در زمینه های گوناگون بگویم. از جمله بگویم که او برجسته ترین دانشمند جامعه روستایی ایران است و پژوهش ها و تک نگاری هایش در این زمینه که امید می رود به زودی به چاپ برسند، پایه ای و کلاسیک هستند. یا می شود درباره ی مبارزات سیاسی وی برای آزادی و دموکراسی در ایران که از نوجوانی آغاز شد و تا عضویت در شورای اجرایی جبهه ملی در پس از انقلاب پیش رفت و سپس به عنوان پناهنده سیاسی در خارج از کشور تاکنون ادامه داشته است، بسیار گفت و نوشت. ولی در این جا می خواهم بیش از هر چیزی در گرامیداشت روش، منش و کوشش های اجتماعی او به عنوان یک رهبر خدمتگزار جامعه ایرانی درخارج از میهن سخن بگویم. زیرا آنچه او را بیش از هر چیزی در نزد شاگردان، دوستان و یارانش درتبعید ممتاز ساخته است، جنبه خدمتگزاری او نسبت به انسان ایرانی است. روش من در این مقاله عبارت است از عنوان کردن ویژگی های تشکیل دهنده روش ((رهبری خدمتگزار)) و سپس آوردن مشاهداتی از استادم در این چهارچوب.
رهبری به کیفیت و یا برایندی اتلاق می شود که در آن رهبر یا رهبران اهدافی را تعیین می نمایند و دیگران را در دستیابی به آن اهداف با خود همراه می سازند. در طبقه بندی کلی، رهبری از نوع رسمی یا غیر رسمی است. رهبران رسمی بنابر سلسله مراتب سازمان ها و نهادها تعیین و مسئولیت دار می شوند و پیروان بنابر مناسبات سازمانی موظف به پیروی از ایشان هستند. پایگاه اصلی قدرت این رهبران رسمی در اختیار داشتن وسایل اعطای پاداش و تنبیه است. در مقابل رهبران غیر رسمی، بر اثر کارکرد و خدمتگزاری مستمر در جامعه در نزد یاران و پیروان خود شاخص می شوند. با اینکه بیشتر رهبران خدمتگزار از مجاری غیر رسمی بر می خیزند، ولی هر رهبر غیر رسمی از نوع خدمتگزار نیست.
تفاوت بنیادین رهبر خدمتگزار با رهبران غیر خدمتگزار در این است: رهبر غیر خدمتگزار با تلقی رهبر بودن خویش با پیروان و مخاطبان خود برخورد و تعامل می کند. در مقابل، رهبر خدمتگزار نخست و پیش از هر چیزی خدمتگزار است و در ممارست طولانی در خدمت دادن به یاران و همراهان به وسیله ی خود آنها به عنوان رهبر خدمتگزار تلقی می شود. به عبارت دیگر، فرد خدمتگزار با اتکا بر اعتماد و احترام دیگران به جایگاه رهبری می رسد و در مقابل رهبر از نوع غیر خدمتگزار با اتکا به انتصاب رسمی و سازمانی است که صاحب چنین مقامی می شود.
به عنوان یک تمثیل به منظور روشن تر کردن تفاوت میان این دو نوع رهبری، بر رویه و رفتار آگاه یا ناخود آگاه این دو گونه رهبر در ورود به یک مجلس عمومی نگاه می کنیم. رهبر غیرخدمتگزار در ورود به چنین مجلسی با زبان بی زبانی می گوید: ((من آمده ام، بر من بنگرید و به من گوش فرا دهید. من علت تشکیل این مجلس هستم)). در مقابل، پیام ناگویای رهبر خدمتگزار چنین است: ((من آمده ام تا بر شما بنگرم و شما را بشنوم، شما علت تشکیل این مجلس هستید)). و این گونه دوم در همه عرصه های اجتماعی که من افتخار حضور در کنار استاد را داشته ام، رویه و روال دکتر کشاورز صدر بوده است. همکاران من در فرهنگسرای نیما در شیکاگو در بهار سال ۱۹۹۰ (۱۳۶۹) به خوبی به خاطر دارند زمانی که ما برای نخستین بار میزبان استاد بودیم، ما همگان متوجه شدیم که چگونه استاد در بدو ورود به مجلس نسبت به حاضرین ادای احترام و سپاس نمود و آنگاه در کنار در ایستاد و به یکایک مدعوین تازه وارد خیر مقدم گفت. از همان روز نخست ملاقات تا به امروز، من رویه استاد را صدر نشینی در مجالس و اجتماعات نیافته ام. او همواره در کنار یاران و همراهانش بوده است. به عبارت دیگر، او تجلی گفته مشهور آلبر کامو است: ((در جلوی من راه نرو، از تو پیروی نخواهم کرد. در پشت من قرار نگیر، مدعی رهبری نیستم. در کنارم باش و دوستم.))
استاد در ارتباطات اجتماعی به دنبال چیرگی و سلطه جویی نبوده است. قصدش و هدفش همواره خدمتگزاری و ایجاد یکپارچگی بوده است. در اوایل سالهای دهه ۶۰ که به منظور حفظ جان ناگزیر به عنوان پناهنده سیاسی خود را از ایران به پاریس رساند، با وجود آن که می توانست دارای سمت رسمی در سازمان های سیاسی مهم آن دوره در خارج از کشور بشود، راه خدمتگزاری از پایین و زیستن در کنار خیل پناهندگان سیاسی ایرانی اعم از آذری، کرد و فارس در آپارتمان های تنگ را برگزید. علیرغم وجود امکانات دیگر، همواره بر هویت خود به عنوان پناهنده سیاسی تأکید داشت و تاکنون نیز خود را مباهی برخورداری از این هویت می داند.
اکنون که استاد را در چهارچوب مفهوم رهبری خدمتگزار قرار داده ایم، لازم است که برخی دیگر از ویژگی های این گونه رهبران را بنابر تئوری آن برشماریم و شواهدی را در ارتباط با استاد ارایه دهیم. رابرت گرین لیف، بنیانگذار مکتب رهبر خدمتگزار، و پیروان او، چندین ویژگی اصلی را برای رهبران خدمتگزار بر می شمارند که زبده آنها در ارتباط با استاد در زیرآورده می شود:
یک: گوش شنوا داشتن: رهبران خدمتگزار نسبت به نظرات، مسائل و مشکلات مردم، یاران و همراهانشان گوش شنوا دارند و برای آنچه شنیده اند اهمیت قائلند. استاد درباره همه شاگردان، دوستان و همراهانش چنین بوده است. با صبوری و دقت به مشکلات و یا نظرات آنها گوش فرا می دهد و سپس با تامل بسیار برداشت و مشورت خود را با ایشان مطرح می سازد. آن چیزی که استاد در این راه در طبق اخلاص در اختیار همه شاگردان و دوستانش گذارده است، صرف اوقات گرانبهای عمر خود برای شنیدن سخنان آنها بوده است.
دو: همدل بودن: رهبران خدمتگزار نسبت به احساسات یارانشان همدلی و همدردی نشان می دهند. این رهبران به مثابه گفته اسکار وایلد، نه تنها نسبت به دردهای یاران و پیروان همدردی نشان می دهند، بلکه به نشانه والایی شخصیتشان، نسبت به موفقیت آنها نیز ابراز شادمانی می نمایند. استاد همیشه به احساسات یاران و همراهان اهمیت بسیاری داده است. بارها مشاهده کرده ام که چگونه برای اطمینان به این که مخاطبش به حساسیت و توجه او به احساسات آن مخاطب پی برده باشد دوباره و در صورت لزوم چند باره با آن شخص تماس گرفته است و در مقام همدردی و یا همدلی و دلجویی سخن گفته و شنیده است. همچنین دیده ام که چگونه از موفقیت یاران و شاگردان سرشاد و خوشحال بوده و در ادامه کارشان مشوق.
سه: چاره سازی و الیتام بخشیدن: رهبران خدمتگزار چاره ساز مشکلات یاران و پیروان خود هستند و بر دردهایشان الیتام می بخشند. استاد در این زمینه بی همتا بوده است. او همواره دنبال سر و سامان دادن به کار یاران و همراهان بوده است. در سال ۱۹۹۱ یک سال در شیکاگو اقامت کرد تا شاید کتابخانه ای که بوجود آمده بود بر جا بماند. در پاریس همیشه در پی مشکل گشایی کار دیگر پناهندگان سیاسی بوده است. همواره دلنگران ناشران کتاب ها و نشریات و مشغول دویدن که کارشان روی زمین نماند. نمی شد که کسی از یاران نیازمند باشد و او در صدد کمک بر نیاید. در اختلافات میان یاران نیز با حفظ بی طرفی همیشه می کوشد که میانجی گری کند و میانشان آشتی آورد.
چهار: آگاه بودن به معیارهای اخلاقی: رهبران خدمتگزار نسبت به معیارهای اخلاقی آگاهی و به ویژه خود آگاهی دارند. بزرگترین جدالی که من استاد را در آن درگیر دیده ام، حتی بالاتر از مبارزه اش با جمهوری اسلامی، جدال با خویشتن برای اخلاقی بودن و رعایت شرط انصاف بوده است. او که خود و هیچ انسانی را مبرا از خطا نمی داند، همواره به ما شاگردانش گفته است که رعایت اخلاق و انصاف درباره دوست و دشمن شرط نخستین کار اجتماعی است. از همین روی بود که به دکتر مصدق و دکتر غلامحسین صدیقی و نیز پدرش محمد علی کشاورز صدر احترامی بی همتا می گذارد و آنان را مردانی می شناسد که اخلاق را با سیاست گره زده اند. درباره همگان، ولو به وی بدی کرده باشند، شرط انصاف را در قضاوت به جای می آورد. نیکی هایشان را بر می شمارد و بدی هایشان را مطلق نمی انگارد. این را نیز از استادش، دکتر صدیقی نقل می کند که بزرگترین عیب ایرانی ها رعایت نکردن اصل انصاف در قضاوت در مورد اشخاص است.
پنج: ایجاد تفاهم کردن: رهبران خدمتگزار در متقاعد کردن پیروان و یاران متوسل به وسایل تنبیهی و زور نمی شوند و در مقابل در پی متقاعد کردن آنها از راه تبادل نظر و ایجاد تفاهم هستند. کوشندگان و ناظران سیاسی دوران انقلاب در ایران می دانند که او چگونه رابطی معتمد برای گروههای سیاسی گوناگون بود. در تبعید نیز او اعتماد گروههای سیاسی و اجتماعی مختلف را جلب کرده است و همواره در آشتی دادن طیف های مختلف کوشیده است. بارها او را از نزدیک در جلسات و عرضه های گوناگون اجتماعی دیده ام که چگونه می کوشد که به نقطه نظر های مختلف گوش فرا دهد و میان این نظرات پل سازی نماید.
شش: فراتر از شرایط کنونی را دیدن: رهبر خدمتگزار در خدمتگزاری خویش و اندیشیدن به جامعه و مناسبات آن فراتر از امروز را می بیند و دیدگاهی را ارایه می دهد که بزرگتر از تنگناهای روزمره هستند. استاد همواره برای رسیدن به هدف خجسته جامعه ای آزاد، دموکراتیک و اخلاقی در ایران می اندیشد. تئوری ها و نظراتی که در زمینه جامعه ایران مطرح می سازد بنابر آخرین اخبار رسانه ها و جریانات روز نیستند. او بر تاریخ ایران، به ویژه تحولات بنیادین انقلاب مشروطیت تاکید دارد و سیر حرکت آزادی و دموکراسی خواهی ایران را در مسیری صد و چند ساله بررسی می نماید. نقطه نظرش فلات ایران است و تاثیری که شرایط اقلیمی آن بر خلق و خوی انسان ایرانی در مراوده اجتماعی گذارده است. نهاد موروثی سلطنت مطلقه و نیز نهاد استبدادی مذهب را دو مانع بزرگ تاریخی در راه استقرار دموکراسی در ایران تلقی می کند و رسالت روشنفکران را در زدودن استبداد دینی کنونی و ایجاد زمینه بزرگ برای مشارکت مردم در گردانندن امور خود می داند. بنابر عشق و علاقه ای که به ایران دارد، تمامی هم و غم خود را بکار برده است که سرانجام روزگاری چه در بود و یا نبودش مردم ایران به سرانجام مقصود برسند و توجه به این مهم را به عنوان بیمه سلامت کار اجتماعی و سیاسی به همه یاران و کوشندگان راه آزادی ایران توصیه می کند. می گوید که تلاش برای نیل به دموکراسی در ایران نبایستی فقط به خاطر آن باشد که ما در عمر خودمان به آن دست بیابیم و به صورت فردی از آن بهره مند شویم. مهم آنست که ایران بنابر کار و راه درست دوستداران اندیشمندش به صورت پایه ای و ژرف به سر منزل مقصود برسد.
هفت: امانت داری و اعتماد سازی: رهبر خدمتگزار در مقام معتمد مردم می بایستی امانتدار دارایی عمومی باشد که به منظور استفاده در امور اجتماعی در اختیار او گذارده می شود. این جنبه ای است که استاد به جد و نهایت نسبت به آن واسوس داشته است. او که در سال های غربت به اتفاق یارانش، بنیانگذار مرکز اسناد و پژوهش های ایرانی در پاریس بوده است و اکنون آن را به نام بنیاد پژوهشی دکتر صدیقی در موسسه پژوهش تاریخ اجتماعی در آمستردام مستقر ساخته است، سالها امانتدار اسناد و کمک های مالی ایرانیانی شد که از مرکز پشتیبانی می کردند. او نه تنها هرگز حتی یک فرانک از این کمک های مالی را برای استفاده شخصی به عنوان حقوق یا غیره به کار نبرد، بلکه برای هر یک فرانک دریافتی، رسید صادر کرد و به صورت مرتب و شفاف به اتفاق یارانش گزارش مالی تهیه کرد و در اختیار عموم گذارد. نظیر این چنین امانتداری را در برگزاری کنفرانس ((تجربه مصدق در چشم انداز آینده ایران)) در سال ۲۰۰۱ در شیکاگو به منظر عموم گذارد.
هشت: وصل کردن یاران و افراد به یکدیگر به منظور شکوفایی جامعه: رهبر خدمتگزار در پی جامعه سازی بر بستر اتصال و ارتباط دادن افراد به یکدیگر است. تنها جامعه ای که در آن اعضایش با یکدیگر دارای ارتباط سازنده به منظور رشد جامعه – و نه فقط خودشان – هستند به شکوفایی خواهد رسید. استاد در این زمینه نیز سرآمد است . استاد به مثابه شعر مولوی همواره برای وصل کردن و نی فصل کردن گام به پیش گذارده است. او که تمام زندگانیش وقف افراد جامعه بوده است، دارای شبکه ای وسیع از ارتباطات با دوست و آشنا در طیف ها و قشرهای مختلف جامعه ایرانی داخل و خارج کشور است. شبکه ای که او همیشه در حال متصل و مرتبط کردن اعضای آن با یکدیگر بوده است. زیرا که وی به نیروی توانبخش افراد به هم پیوسته برای نیل به اهداف مشترک باوری خلل ناپذیر دارد. و شرط نخستین وی در این بهم پیوستگی و برداشتن گام های مشترک، اولویت داشتن رشد جامعه و نه فقط رشد برخی از افراد و رهبران رسمی در این شبکه ها بوده است. او مشارکت جامعه، مردم و اعضای یک تشکل و انجمن در اداره امور خویش را سنگ بنای بر طرف کردن همه مشکلات و راه پیشرفت می داند.
آنچه در بالا بیان کردم، گفتاری بی شائبه درباره ی شخصیتی سرمشق در جامعه ایرانی است. مردی که از خودگذشتگی اش زبانزد همه آنهایی است که توفیق آشنایی و دوستی با وی را داشته اند. او رهبری خدمتگزار است که بر اثر خدمتگزاری های پی در پی، آرام و فروتنانه در دست کم ۵۰ سال گذشته و به ویژه در سه دهه تلخ پناهندگی در غربت، در نزد همه دوستان، یاران، همراهان، پیروان و شاگردانش جایگاه والایی یافته است. او که استاد کشاورز صدر است، به سان یک کشاورز دلسوز و خستگی ناپذیر بذر روش رهبری خدمتگزار را در دل بسیاری از ساکنان فلات ایران که پس از انقلاب در شهرهای اروپا و آمریکا ساکن شده اند را برای آینده ایران کاشته است. او مردی است که به ((رهبری خدمتگزار)) در جامعه ایرانیان تلاشگر بیرون از کشور معنا بخشیده است. در مباهات به شاگردی او، پایداری و سرزندگی اش را خواهانم.
این مقاله را با پیامی که استاد به برگزارکنندگان و مدعوین ((کنفرانس سیاست شناسی قانون اساسی در ایران معاصر)) فرستاده بود به پایان می رسانم. این کنفرانس در سال پیش در دانشگاه کالیفرنیا – سانتا باربارا به یاری بنیاد سمنانی به مدیریت آقای خسرو سمنانی و همت دکتر ژانت آفاری و همکاری اینجانب و امیر سلطانی و تنی دیگر و با حضور دانشورانی چون دکتر عبدالکریم لاهیجی و خانم شهلا شفیق و دکتر مهرانگیز کار در روزهای یک تا سوم ماه مارس ۲۰۱۱ انجام شد. در روز سوم این کنفرانس، من سخنانی را در ارجگذاری از دکتر هوشنگ کشاورز صدر به عنوان سرمشقی برای رهبری خدمتگزار بیان کردم و پیام استاد که در زیر می آید را خواندم. اهمیت متن این پیام به عنوان شاهدی است برای آنچه در بالا درباره ی استاد گفته ام.
هیات محترم تدارک کنفرانس:
با عز و احترام بسیار اجازه بدهید تا توفیق شما را در سامان دادن کنفرانس ((سیاست شناسی قانون اساسی در ایران معاصر)) خدمتتان تبریک عرض کنم.
همه کسانی که در این گونه کوشش ها دستی بر آتش داشته اند می دانند که کاری دشوار را سرانجام بخشیده اید. خسته نباشید.
نابختیاری من به سبب دشواری بیماری مانع از زیارت دوستان و محروم ماندن از فیض افادات آنها شد. فکر و دلم هوای در آن مجلس را شریف داشت، اما با تاسف تنی برای پرواز نداشتم.
امر دیگری که باید مباهی و در عین شرمندگی سپاسگزار آن باشم، توجه و عنایتی است که هیات محترم تدارک نسبت به کوشش های ناچیز من به ویژه در دوران طولانی جلای وطن در اعتلای فرهنگ سرزمین مان داشته است.
باورم کنید که بدون تعارف و مداهنه عرض می کنم که همیشه و همیشه خود را سرباز کوچکی در کنار خیل بزرگ فرهیختگان پیر و جوان دانسته ام. همین و نه بیشتر، که به تعبیر حافظ:
چراغ مرده کجا، شمع آفتاب کجا
با این تلقی پایانه کارم را با سر خوشی سپری می کنم و چشم امیدم از هر زمان دیگر به میهن و هم میهنانم دوخته است و مطمئم و هزار بار که روزهای درخشان کشورمان و بهروزی هم وطنان خسته اما استوارم در راه است.
از شما استدعا دارم اگر مطلبی در مورد بنده مطرح می فرمایید به کارهای مربوط باشد که در خدمت دوستان دیگر انجام داده ام. مانند برپایی مرکز اسناد و پژوهش های ایرانی، و بنیاد پژوهشی استاد غلامحسین صدیقی، و کوشش های دیگری از این دست مانند کنفرانس تجربه مصدق در چشم انداز ایران و نه بیشتر، چه می دانید که من یک پناهنده سیاسی سی ساله هستم و می دانید که نخستین عارضه غربت زیستی بیماری خودشیفتگی است، پس از شما توقع دارم کمکم کنید تا بدین گرداب فرو نیفتم. به همه ی حاضران سلام و اخلاص و ادب دارم.
هوشنگ کشاورز صدر
لادن جان، آن روز پراندوه، در هتل لوتسیا، استاد هوشنگ کشاورز رادیدم با آن
همه ویژگی نیک که برشمردی.
چنین گنجینه های ارزش و دانش، هماره، انگیزه ی پیشرفت و بالندگی ما بوده و می مانند.
باسپاس
بختیار کسانیًکه فرصت بهرهمندی إز دریایً دانشً وبینش او را یافته اند وبأ تشکر إز شما که زبان حال بسیاری إز ما بوده اید.
sepas va doroud bar jenab keshavarz sadr
Ba MehrOsepas.