بخش دوم و پایانی

 در همین دوره، شعرای فراوانی ظهور کردند و مجموعه های شعر زیادی به بازار عرضه شد. آیا سرودن غزلیات عاشقانه و چهارپاره های رمانتیک و حتی اشعار تغزلی با شیوه نو، دردی از رنج های عمیق جامعه را درمان کرد؟ مگر نه آن که همین جامعه در سال های بعد گرفتار مسائل مختلف شد و مضامین شعر “آی آدم ها”ی نیما عینیت یافت و بسیاری را در خود غرق کرد.

نیمایوشیج

بدیهی است برای هرگونه مضمونی احتیاج به زبان خاص است و نیما نیز برای سرودن شعرهای هدف مند خود زبان خاص خود را دارد. نگارنده به این نکته اعتقاد دارد که زبان شعر نیمایی یک مقدار پیچیده و سخت است ولی این موضوع در حد یک مشکل غیرقابل حل نمی باشد. مقدار زیادی از مطرح کردن مسئله گنگ بودن و ابهام داشتن شعر نیمایی، ریشه در ضدیت هایی دارد که در زمان نیما برای او فراهم شده بود. بدیهی است هر شعری بسته به موضوع آن از پیچیدگی بیان خاص خود برخوردار است. موضوع شعر نیما، بحث اجتماعی و درد مردم است. شعری که در بیان این گونه موضوعات سروده می شود و آن هم در زمانی که کلمات را سیستم حاکم به زنجیر می کشید، نمی تواند به طور مستقیم و ساده مسائل را بازگو کند، لذا به بعضی از استعاره ها و ایهام رو می آورد. حال اگر ما این طرز بیان نیما را مشکل بنامیم و آن را گنگ یا پر ابهام بگوییم، چیزی از محتوا و رسالت شعر او نمی کاهد. البته باید قبول کرد که در مرحله اول، خوانش شعر نیما یک مقدار سنگین است ولی وقتی که به طرز گفتار و سبک او با مطالعه بیشتر آثارش وقوف حاصل شود دشواری ها از بین می رود. روان شاد مهدی اخوان ثالث در رابطه با همین موضوع در کتاب های “بدایع و بدعت ها و عطا و لقای نیما یوشیج” در مبحث پا به پای شعری از نیما، آورده است:

“گاهی از این جا و آن جا شنیده می شود که شعر نیما پیچیده و بغرنج است. من به جای خود نشان داده ام که چنین نیست. لااقل به این حدی که درباره اش داد و قال می کنند، نیست. نیما شهری ساخته است که مسافر غریب ممکن است در این شهر، بنا به وسوسه هایی سرگردان بماند. اما همین که هول غیرطبیعی غربت تازه وارد ریخت و چشمش سایه ها و چراغ ها را شناخت و به فضای شعر کمی عادت کرد، همه کوچه پس کوچه ها را آشنا خواهد یافت و هر خیابان و محله را نیز و حتی سرداب ها را با سایه های سیر و غمگین شان. پیچیدگی و ابهام در شعر نیما از نوع تعقیدات خاقانی، نظامی و انوری، مثلا، نیست و نه نیز از نوع پیچیدگی های نوع هندی که شرح آثارشان به یک دوره علوم و خرافات از قبیل نجوم و مضافات نیاز دارد و تازه نتیجه شرح صفر است و به رنجش نمی ارزد. راه رفتن ما پا به پای شعر نیما از نوع شروحی که بر خاقانی و دیگران نوشته اند نیست، بلکه فقط همان گام به گام ایستادن و توجه کردن است بی آن که نیازی باشد به مدد گرفتن از علوم و فنون مرده و غیره. این کار فقط چشمی می خواهد که با آن خوب ببینیم (و گاه بشنویم) و گوشی که بشنویم (و گاه بنگریم) تنها مسئله مهم و لازم در توجه ما این است که چندان متوقع نباشیم که مزه های مأنوس را بچشیم و قالب گیری های معهود را ببینیم و آسان طلبی عادی مان را سیراب کنیم. با کمی دل دادن درمی یابیم او تمام آن چیزهایی را که برای فضای شعر لازم است، تعبیه کرده، همه عناصر دیدنی و شنیدنی و اسامی ذات، مثل سایه روشن صحنه در و دیوار و پنجره و ایوان و آدم و حیوان و نیز خطوط اصلی و آرایش های صحنه، صدا یا خاموشی، حرکات و سکون و نیز عناصر نامریی و اسامی معنی و حال، مثل هول و اندوه و دیگر لوازم صحنه آرایی را، غالباً با وصفی بسیار ساده و گویا طراحی می کند.”۸

نیما یوشیج چون خود پیش بینی می کرد که در جهت جا افتادن روش شعر نیمایی، موانعی ایجاد خواهد شد، بویژه پس از ماجراهایی که در نخستین کنگرۀ نویسندگان ایران در سال ۱۳۲۵ برای او پیش آمد و در این کنگره او سخت مورد حمله قرار گرفت و حتی توسط سنت گرایانی همچون دکتر حمیدی شیرازی و بدیع الزمان فروزانفر به وی اهانت هایی روا گردید، درصدد برآمد تا برای تفسیر و شرح دیدگاه ها و مانیفست شعرش نوشته ها و رساله هایی برجای بگذارد. به طوری که می توان گفت در طول تاریخ شعر فارسی هیچ شاعری به اندازه نیما در بیان چگونگی نوآوری و سرودن شعر به روش خود، آثار و کتب و رساله بر جا نگذاشته است. تألیف و انتشار کتبی مانند درباره هنر شعر و شاعری، حرف های همسایه، ارزش احساسات، دو نامه، مجموعه ارزشمند نامه های نیما یوشیج و صدها مقاله و نوشته بویژه کتاب یادداشت های روزانه همه در جهت شرح و بسط کارهای او و توضیح و تفسیر روش نیمایی صورت گرفته است. این آثار گرانبها اگر به صورت علمی و دقیق مورد بررسی و شرح و تنظیم قرار گیرند، می توانند راهگشای بسیار مطلوبی در جهت درک بهتر از شعر نو فارسی و زمینه های اجتماعی و فرهنگی آن گردند. در اینجا به نمونه ای از این مباحث که در کتاب حرف های همسایه برای فهمیدن شعر یک شاعر توسط نیما نوشته شده است، اشاره می گردد:

“برای فهمیدن شعر یک شاعر چه باید کرد؟ باید آن را خواند. باید با آن شعر، شریک شد. چه بسا لازم می آید که در یک مرحله سن و وضعیتی، آن را نفهمیم، پس باید در شرایط مختلف و مواقع متفاوت این کار انجام گیرد و آن شعر را به خلوت خود برد و از پوست خود بیرون آمد و در پوست دیگری رفت.

برای شعر و شاعری چه لازم است؟ مایه ای از درد و فکرهای دور و دراز که با خود شاعر تغییر یافته و عوض شود. پس از آن جان کندن در راه تکنیک، زیرا زحمت شاعر فقط در این است.

چرا مردم حد کامل شعر را ـ که اشعار هندی ما نمونه آن است ـ نمی پسندند؟ جان من، همشهری های من و شما زیاد تنبل و خوش نشین شده اند. لقمه جویده می خواهند که در دهان آنها گذاشت. نمی توانند شعرهای دقیق را در دماغ خود هضم کنند. می گویند شعر باید فوراً فهمیده شود.

اما کی و کدام شعر بهتر است؟ این قضاوت، وقت می خواهد. همیشه شاعر درست و حسابی، چیزی از زمان جلوتر است و مردم که به کارهای دیگر مشغولند در این خصوص چیزی از زمان عقب ترند. شاعر جلو می رود و مردم لنگان لنگان می آیند. به کمک هم درمی یابند و راه را پرسیده به سرمنزل او می آیند. وقتی که او نیست و چند نسل گذشته است، آن وقت آسان می شود این قضاوت.”۹

از دیدگاه نیما، مفید بودن شعر برای افراد و جامعه مقدم بر هر چیز دیگری است. به طوری که او در نامه ای به دوست خود رسام ارژنگی می نویسد: “اگر از این ساعت بدانم که شعر من و ادبیات من مفید به حال جمعیت نیست و فقط لفاظی محسوب می شود، آن را ترک گفته برای خودنمایی داخل بازیگران یک بازیگرخانه شده به جست و خیز مشغول می شوم.”۱۰

وی همچنین درباره زندگی و شعرش در پایان عمر این گونه اظهارنظر کرده است: “من زندگیم را با شعر بیان کرده ام. در حقیقت من این طور بسر برده ام، احتیاجی ندارم که کسی بپسندد یا نپسندد، بد بگوید یا خوب بگوید. اما من خواستم دیگران هم بدانند، چطور بهتر می توانند بیان کنند و اگر چیزی گفته ام برای این بوده است و حقی را پشتیبانی کرده ام. زیرا زندگی من با زندگی دیگران آمیخته بود و من طرفدار حق و حقانیت بودم. خیال می کنم به کمال زندگی ام رسیده ام.”۱۱

اگر مسئولان دولتی و سازمان های زیر نظر آنها ارزش حرف های نیما را تاکنون درک کرده بودند، ما الان می بایست در دانشکده های ادبیات دانشگاه هایمان کرسی نیما شناسی و بررسی آثار نیما، بویژه آثار نظری و فکری او را در باب شعر و شاعری می داشتیم. نگارنده ادعا نمی کند که آن چه نیما نوشته یا سروده کاملاً بی عیب و نقص است ولی بنا به شواهد امر و تا حدی که به تحقیق و پژوهش و مطالعه در این آثار برجای مانده از او، به آن رسیده ام، باید بگویم که نیما همه چیز را گفته ولی فرصت جمع بندی و تنظیم آنها را پیدا نکرده است.

حال اگر درگذشتگان کاری نکردند و رفتند، بار را بر دوش آیندگان نهاده اند. بنابراین نسل های جدید که استعداد و علم در ادبیات و گرایش به شعر دارند، اگر از نوشته های نیما غافل شوند، خطای بزرگی را مرتکب شده اند. بگذارید یک موضوع دیگر را در اینجا عنوان کنم که خود نیما در همه جا از آن نالیده است. سوای ارزش و احترامی که همه ما برای شاگردان و پیروان نیما قائل هستیم و کوشش هایی را که بزرگانی همچون شاملو، اخوان و دیگران در دفاع از نیما و کارهای او به عمل آورده اند، ارج می گذاریم، واقعاً اگر نسل های زمان نیما و پیروان بعدی یا حتی شاعرانی که پیرو او نبودند، این مطالبی را که نیما در رسالت شعر و هنر نوشته است را می خواندند و درست می فهمیدند و به یک اصل مهم که آن هم کار شعر و شاعری بود پی می بردند و آثار ارزشمندی بر جای می گذاشتند، امروز وضعیت شعر نو به حالت آشفته و سردرگمی که جامعه و اهل هنر و ادب اکنون با آن مواجهند، در نمی آمد که بنا به یک آمار شنیداری حدود نیم میلیون شاعر نوپرداز داریم که آنها هر یک به سبک تقلیدی و تکراری شعر می سرایند و بعضی که امکانات مالی دارند، آثارشان را با هزینه خود اگر همت کنند در تیراژهای یکهزار یا پانصد جلدی چاپ می کنند و اغلب ناشرانی که در زمینه شعر و ادب فعالیت دارند، حاضر نیستند در چاپ و انتشار مجموعه های شعر این شاعران که اغلب ناشناخته اند، سرمایه گذاری کنند. حتی اگر تصور کنیم که این شاعران علاقمند باشند کتب شعری یکدیگر را هم، نه از روی شناخت شعر بلکه از روی کمک به هم خریداری کنند، تصور کنید اگر ده درصد این گویندگان شعر نو، آثار یکدیگر را بخرند، حداقل تیراژ فروش باید ۵۰ هزار نسخه باشد نه آن که یکهزار نسخه و آن هم سال ها در آرزوی فروش در ویترین کتاب فروشی ها بماند.

در رابطه با رسالت شاعری و محتوای ارزشی این گونه آثار به علت آن که اغلب تهی از پیامی یا کلامی برای التیام دردی از جامعه بحران زده و پر تشنج ما است سخنی قابل ذکر نمی باشد. این عواقب و آثاری بود که نیما از آن واهمه داشت و متاسفانه پنجاه سال بعد از او دامن گیر جامعه فرهنگی ما شده است.

سخن در این مقوله بسیار است و فرصت اندک. بررسی موضوع مانیفست شعر نیمایی را با بیان دیده های استاد گرانمایه و شاعر متعهد دکتر شفیعی کدکنی به پایان می برم که وی پیچیدگی یا سهل ممتنع بودن شعر نیمایی را یکی از امتیازات خاص آن می داند:

“نیما یوشیج خود پیکره ی رود بلندی است که تا بیکران گسترده است و می رود تا نامعلوم و در کار سراییدن خویش از آشنایی پیام می آورد. بدان گونه که خود گفت: رودخانه ای است که از هر جای آن می توان آب برداشت و چه رودخانه پر جریان و زلالی که آبشخور آن هرگز آلوده نمی شود. با آن که سال هاست شعرش در صفحات مجلات و برگزیده های شعر فارسی هر روز منتشر می شود، همچنان دست نخورده و بدیع جلوه می کند. با آن که شعر نسل های پس از او اندک اندک کهنه و فراموش شده است و دیدیم که تولّلی ـ با آن همه توانایی و استعدادی که داشت ـ شعرش بعد از چند سال بر اثر تکرارهای خودش و هم جوانان تازه کار مبتذل و مکرر گردید تا بدان جا که کارهای اصیل او هم اندک اندک از جلوه و جلا افتاد. این روزها زبان و مضامین شعر فروغ فرخزاد نیز چنان مورد تقلید قرار گرفته که بیم آن می رود که زیبایی طبیعی و اصیل شعر او نیز به سرنوشت شعرهای توللّی دچار شود.

اما شعر نیما در سطحی قرار دارد که دست مقلدان و تازه کاران هرگز بدان نمی رسد و همین است رمز تازگی جان و جمال شعر نیما که برای همه نسل ها تازگی دارد و هرگز غبار درنگ و کهنگی بر آن نمی نشیند و این رودخانه آبشخوری نیست که از آمد و شد نیازمندان و تشنه کامان آلوده شود و نظافت خود را از دست دهد. راز این دست نخوردگی و طراوت شعر نیما را، در چند خصوصیت برجسته هنر او باید جستجو کرد که بیش از همه آن کلیت و ابهامی است که در جای جای شعر او جلوه می کند و از این رهگذر نیما ـ چنان که در جای دیگر هم اشاره کرده ام ـ بی شباهت به حافظ نیست و ناگفته پیداست که این ابهام چیزی است جز آن پیچیدگی های مصنوعی و دروغین اغلب نوپردازان که بر اساس “روابط جدولی” کلمات، مصاریعی موزون و ناموزون می آورند و من آن کارها را پیش از این در بحثی، شعر جدولی و قاموسی نامیده ام.

روی هم رفته در شعر نیما زیبایی وحشی و غریبی، جلوه می کند و از این روی متوغلان در ادب قدیم نمی توانند از شعر او لذت ببرند، زیرا زیبایی مأنوس و هنر معتاد در شعر او راه ندارد. او به نوعی دیگر طالب حُسن غریب و معنی بیگانه است. باید با زبان او آشنا شد و اندک اندک به فضای حسی او راه یافت. اینجا دیگر لذت مراعات النظیر و جناس حظی مطرح نیست. اصولاً باید آماده لذت بردن از جلوه های ساده طبیعت شود و آن گاه از شعر نیما لذت ببرد وگر نه تا موازین درک زیبایی همان موازین معهود شعر قدیم و تربیت ذهنی کلاسیک باشد باید به مخالفان او حق داد که از شعر او لذت نبرند.

نیما مثل هر شاعر صاحب سبکی، زبان مشخص و مستقل دارد و همین زبان ویژه او نموداری است از جهان بینی و انواع تأملات او در برابر رویدادهای هستی. کلمات و ترکیبات در شعر او با کلمات شعر اغلب معاصران تفاوت بسیار دارد و با شعر قدما بیش و بیش تر. البته اعتراف می کنم ـ و اعتراف نکردن در این مورد خامی و تعصب است ـ که این زبان در همه جا پخته و یک دست نیست، اما برجستگی و تشخیص هنر او در جنبه های دیگر به حدی است که این ضعف ها نادیده انگاشته شود. برخلاف آن چه در آغاز، اغلب اهل ادب می پنداشتند ـ و شاید هم امروز دسته ای از جوانان و پیران را چنان عقیده باشد ـ تکنیک و فن در شعر او از عناصر اولیه و بسیار مهم به شمار می روند و در شعر او ارکان فرمی شعر کلاسیک فارسی، با وسعت و گسترش قابل حیات و انعطاف پذیری، ادامه یافته و قابل مطالعه است. وزن و قافیه، دو عنصر اصلی قالب شعر قدیم فارسی، در شعر نیما با وسعت روینده و سازنده ای هنوز به زندگی ادامه می دهد.” ۱۲

چقدر بجاست که در پایان با هم این شعر زیبای نیما را مرور کنیم که گویی برای درک بیشتر ما از آثارش سروده است:

ره تاریک با پاهای من پیکار دارد

به هر دم زیر پایم راه را با آب آلوده

به سنگ آکنده و دشوار دارد

بچشم پا ولی من راه خود را می سپارم.

جهان تا جنبشی دارد رود هر کس به راه خود

عقاب پیر هم غرق است و مست اندر نگاه خود.

نباشد هیچ کار سخت کان را در نیابد فکر آسان باز،

شب از نیمه گذشته ست، خروس دهکده برداشته است آواز

چرا دارم ره خود را رها من

بخوان ای همسفر با من! ۱۳

روان نیما شاد و راهش پر رهرو باد!

پانویس ها:

۸ ـ بدعت ها و بدایع نیما یوشیج، مهدی اخوان ثالث، انتشارات زمستان، تهران، ۱۳۷۶.

۹ ـ در باره هنر شعر و شاعری، نیما یوشیج، به کوشش: سیروس طاهباز، انتشارات نگاه، تهران، چاپ اول، ۱۳۸۵.

۱۰ و ۱۱ ـ نیما چه می گوید؟ نقد و بررسی یادداشت های روزانه نیما یوشیج، حسن گل محمدی، انتشارات سخن، چاپ اول، ۱۳۹۰.

۱۲ ـ مجله راهنمای کتاب، سال نهم، شماره ششم، تهران اسفندماه ۱۳۴۵.

۱۳ـ مجموعه کامل اشعار نیما یوشیج، گردآوری و تنظیم: سیروس طاهباز، انتشارات نگاه، تهران، چاپ چهارم، ۱۳۷۵.