شب سده است، یکی آتش بلند افروز/حق است مر سده را بر تو، حقّ آن بگذار
تاریخ زایش آیین سده به درستی شناخته نشده و ریشه آن را باید در روزگارانی بسیار فراتر از تاریخِ نوشتاری، جست و جو کرد.
آتش اندر دل بهمن چه بود ، هست یقین شررى کش ز پدر در دل هموار بود
این سده آتش افروخته دارد، که درست لاله رخ، گرم اثر، عاشق کردار بود
گر چه این آتش ما اندک و خردست ولى هست مـشتى که نماینده خـروار بود
آتش جشن سده، آتش مهر وطن است کاندرین ملک نخواهد که شب تاربود
خرم است این سده و شادروان باد که گفت: “شب جشن سده را حرمت بسیار بود”
دبیر سیاقى
سده را “سدک” نیز می گفته اند. ابوریحان نوشته است که سد روز پس از آغاز سرما (یکم آبان – آغاز زمستان بزرگ در گاهشماری باستانی)، “سده” و پنجاه روز پس از سده، نوروز است و از سده تا زمان درو کردن جو (موسوم به “جُو رَس”) و به دست آمدن گلابی بهاره نیز صد روز است.
جشن سده یکی از بزرگترین جشنهای ایرانیان، و همسنگ آیین های نوروز و مهرگان بوده است. در دوران ساسانیان، شاهان بی هیچ تشریفاتی همراه با مردم در این مراسم شرکت می کردند. بنیاد چراغانی و روشن کردن شمع را به مراسم سده نسبت می دهند. در افسانه های کهن ایرانی میخوانیم که متهمان برای اثبات بیگناهی از روی آتش شعله ور عبور می کردند، چنان که در سرگذشت سیاوش آمده است.
آتش افروزی در همهی آیینها و جشنهای ایرانی رسم بوده، زیرا که آتش را نماد پاک کنندگی و نور می دانسته و برای آن حرمت بسیار قایل بوده اند:
فردوسى میگوید، زرتشت نخستین بار با مجمرى از فروغ جاودانهی آتش، که نشان نور هستی و خرد است، به دیدار گشتاسب کیانى رفت:
یکى مجمر آتش بیاورد باز بگفت از بهشت آوریدم فراز
داریوش سوم به هنگام مرگ، با سخنان آخرینش به اسکندر سپارش میکند که دخترش را گرامی بدارد، زیرا که او نگاهدار، نگاهبان، و ادامه دهندهی فرهنگ ایران زمین خواهد بود:
چو پروردهٔی شهریاران بود به بزم افسر نامداران بود
مگر زو ببینی یکی نامدار کجا نو کند نام اسفندیار
بیاراید این آتش زردهشت بگیرد همان زند و استا بمشت
نگه دارد این فال جشن سده همان فر نوروز و آتشکده
زرتشیان را به آتش پرستى متهم مى کنند، اما چنین نیست، بلکه سوى نیایش آنان روشنایى است.
در دوران شاهان اشکانی و ساسانی آتش جشن سده همچنان پاسداری میشد و گرامی بود. اما پس از تسلط اسلام، جشن سده مانند دیگر جشنهای ایرانی با نیروی بیگانه به فراموشی سپرده شد. مرداویز زیاری، به نوشتهی تاریخ، در سال ۳۲۳ هجری این جشن را دوباره زنده کرد و آیین ها و مراسم آن را در اصفهان، با فراهم آوردن هیزم فراوان، در دو کرانهی زاینده رود برپا داشت. پس از آن، ملکشاه سلجوقی در سال ۴۸۴ هجری سده را با شکوه تمام در بغداد جشن گرفت. سلطان محمود غزنوی و پسرش مسعود نیز، شاید از آن جهت که خود را وارث تخت و تاج کیان میدانستند، در بزرگداشت سده کوشیدند.
مردمی که در این دوران تاریک تسلط بیش از همه در نگاهبانی از این سنت فرخنده پا فشردند، زرتشتیان کرمان بودند. پارسیان هند (زرتشتیانی که از این ستم برای نگاهبانی از دین و آداب اجدادی خود به هند مهاجرت کردند) نیز سهمی بزرگ در زنده نگاه داشتن این آیین دارند.
به هر روی میبینیم که، خوشبختانه، در درازای تاریخ پر نشیب و فراز سرزمین اهورایی ما هیچ نیروی مهاجم بزرگی، هر چقدر هم نیرومند، نتوانست آیین های ایرانی را به مرگ بکشد.
آتش
از نور و روشنایی در همه دین ها تجلیل شده است:
در قرآن : خدا نور آسمان ها و زمین است (سوره ۲۴، آیه ۳۵).
در کتاب اشعیا باب ۱۱، آیه ۱۷؛ مزامیر، باب ۲۷ آیه ۱ میکا باب ۷ آیه ۸(عهد عتیق،): خدا نور است.
در کتاب پیدایش(از عهد عتیق) باب ۱، آیه ۲: نور نخستین آفریدهی خداست.
در رساله یوحنا (عهد جدید) باب ۱ آیه ۵: خدا نور است.
یکى از آیین هاى کهن قوم های هند و اروپایى برپایی جشن آتش است که از گذشته اى دور به جاى مانده است. برخی کوته نظران زرتشتیان را به دلیل نگاهداری و نگاهبانی از آتش جاویدان در آتشکده ها آتشپرست خوانده اند. ولی به تحقیق چنین نبوده و نیست زیرا آتش و آشدان در آتشکده، برای آنان حکم مهراب (محراب) یا قبله را دارد:
به یک هفته بر پیش یزدان بدند مپندار کاتش پرستان بدند
که آتش بدانگاه محراب بود پرستنده را دیده پُر آب بود
درچگونگى پدید آمدن آتش، یک اسطوره یونانى، پرومته را آورنده ى آن به زمین مى داند. زئوس خداى خدایان مردمان را از آتش، که بنیادى آسمانى دارد محروم ساخته و زمین و مردم را دچار تاریکى و سرما کرده بود. پرومته، استخوان هاى گاو را به زئوس هدیه داد و آتش آسمان را ربود و در ساقه رازیانه اى پنهان کرد و به زمین آورد و به انسان بخشید.
نام سده
درگاهشماری ایرانى باستان سال به دو بخش مى شد زمستان بزرگ و تابستان بزرگ؛ زمستان بزرگ دربرگیرنده ى ماه هاى آبان، آذر، دى، بهمن و اسفند بود و تابستان بزرگ شامل بهار و تابستان مى شد (از فروردین تا آخرمهر). در نامگذاری سده گفته شده که سد روز از آغاز زمستان گذشته باشد. بنا بر این جشن سده در دهم بهمن برگزار مى شود.
ابوریحان بیرونى در تعبیر دیگری از نام سده، میگوید، سده یعنى “پنجاه روز و پنجاه شب به نوروز مانده است.”
گر از فصل زمستان است بهمن چرا امشب جهان چون لاله زارست (عنصری)
در شاهنامه، کشف آتش و بنیانگذاری جشن سده به هوشنگ پیشدادى پیوند داده شده است:
یک روز هوشنگ در کوه با مارى تیره تن و تیزتاز ــ نماد اهریمن ــ رو به رو شد. هوشنگ، دلیر و چالاک، سنگى به سوی آن پرتاب کرد که به صخره ای خورد و آتش از آن برجهید:
برآمد به سنگ گران سنگ خُرد همان و همین سنگ گردید خُرد
فروغى پدید آمد از هردو سنگ دل سنگ گشت از فروغ آذرنگ
نشد مار کشته و لیکن ز راز پدید آمد آتش از آن سنگ باز
شراره بر بوته های خشک میزند و آنها را شعلهور میسازد. هوشنگ، آن آتش را هدیه اهورامزدا براى پاسدارى از زندگى مردمان میانگارد و به نیایش مى ایستد:
جهاندار پیش جهان آفرین نیایش همى کرد و خواند آفرین
که او را فروغى چنین هدیه داد همین آتش آنگاه قبله نهاد
بگفتا فروغیست این ایزدى پرستید باید اگر بِخردى
شب آمد برافروخت آتش چو کوه همان شاه در گرد او با گروه
یکى جشن کرد آنشب و باده خَورد سده نام آن جشن فرخنده کرد
زهوشنگ ماند این سده یادگار بسى باد چون او دگر شهریار
از ابو ریحان بشنویم (نقل به معنا):
” . . . سبب آتش کردن آن است که بیورسپ (ضحاک ماردوش) مقرر ساخته بود که هر روز دو نوجوان را بکشند و مغز آنان را به مارهایی که بر دو شانه او در آمده بودند (جای بوسهی شیطان) بخورانند تا مارها آرام گیرند و او را آزار نرسانند. بیورسپ وزیری داشت رماییل نام، نیکودل و نیکو کردار که، نهانی، هر روز یکی از دو جوانی را که برای قربانی کردن میآوردند، گریز میداد و به کوهستان دماوند (پنهانگاه) میفرستاد تا در امان باشند. هنگامی که فریدون به یاری کاوه آهنگر بر ضحاک پیروز شد و او را اسیر کرد، بر آن شد تا وزیر را نیز مجازات کند. وزیر گفت، من این توانایی را داشتم که از دو جوان، یکی را نجات می دادم و به جای امن می فرستادم و اکنون همه آنها در پس کوهاند. فریدون سوارانی با او برای تحقیق به کوهستان فرستاد. رماییل پیشاپیش کسی را به نهانگاه فرستاد و به جوانان از مرگ گریخته پیام داد که شامگاه بر بام های خانه ها آتش برافروزند تا زیادی شمار ایشان آشکار گردد. مردم چنان کردند و ماموران، بسیاریِ آتش بر بام ها را به فریدون گزارش دادند؛ و این، در شب دهم بهمن بود. فریدون وزیر را آزاد کرد و پاداش داد. و بدینگونه، رسم آتش افروزی در شب جشن سده، پا گرفت.
مرى بویس در تاریخ کیش زرتشت، گمان مى برد که جشن سده باز مانده اى از دوره هاى هند و اروپایى آغازین باشد که با افروختن آتش بزرگ در هواى آزاد میکوشیده اند به آتش آسمانى خورشید به هنگام زوال و ضعف زمستانى آن، نیرو دهند {باورهای پیوسته به آیین شب یلدا). زیرا در کیش ایرانیان باستان، خورشید و آتش، حرمت، اهمیت، و معنایی ویژه داشته اند.
کشف آتش یا انرژى را میتوان نخستین انقلاب سازنده در زندگى بشر دانست زیرا پس از این کشف، تمدن بشرى دگرگونی سترگی مى یابد و امکان ذوب سنگ های کانی را به ارمغان میآورد. هوشنگ شاه با دانش و خرد اهورایی خود این ها را درمییابد و به کار میگیرد:
نخستین یکى گوهر آمد به چنگ به دانش ز آهن جدا کرد سنگ
سرِ مایه کرد آهن آب گون کزان سنگ خارا کشیدش برون
چو بشناخت، آهنگرى پیشه کرد کجا زو تبر، اره و تیشه کرد
چو این کرده شد چاره ى آب ساخت ز دریا برآورد و هامون نواخت
به جوى وبه رود آب را راه کرد به فرّ کِى اى رنج کوتاه کرد
چراگاهِ مردم بران برفزود پراکند بس تخم و کشت و درود
بدان ایزدى فر و جاه و کیان ز نخجیر گور و گوزن ژیان
جدا کرد گاو و خر و گوسپند بورز آورید آنچه بُد سودمند
از پى تهنیت روزِ نو آمد برِ شاه سده ى فرخ، روز دهم بهمن ماه (فرخى سیستانی)
روستاییان خراسان سه روز از یازدهم تا سیزدهم بهمن به مناسبت سده را جشن میگیرند و به شادى مى پردازند.
آنان پیش از فرارسیدن جشن، خرد و کلان به کوه و صحرا مى روند و پشته های خار را جمع می کنند و به روستایشان می برند و شامگاه روز دهم بهمن بر بلندترین مکان روستا گرد آمده و با فرونشستن آفتاب، بزرگ قوم بوته ها را که روى هم انباشته اند آتش مى زند. روشنایی آتش تاریکى را درهم میشکند، مردم فریاد و هلهله شادمانى بر میکشند و همراه با پایکوبى و دست افشانى جشن و ترانه خوانی آغاز مى شود. دکتر شاهین سپنتا چنین سروده است:
سپاس و ستایش ز مزدای پاک که آتش ز نورش شده تابناک
چنین رفته از پیشدادان سخن که هوشنگ آن پادشاه کهن
چو سد روز از آغاز آبان گذشت ز کوهی به یاری یاران گذشت
چو ناگه بر آن کوه ماری خزید بر آن شد به سنگش کند ناپدید
بزد سنگ، اما بشد آن سیه گریزان و پنهان شد از هر نگه
چو سنگش سر سنگ دیگر رسید به ناگه از آن آتشی برجهید
چو نور از دل سنگ آمد برون شگفت آمد از سنگ خارا فزون
از این داستان ایزدان پاس داشت ز شادی آن آتشی برفراشت
به گردش نشستند شاه و سپاه گشاده رخ و شادمان تا پگاه
چو آهن به گرمای آتش نواخت ز آهن بسی نیک افزار ساخت
فزون شد به دستور او کشت و کار به خیش آهن و تیشه در کشت زار
از آن نامور، کشور آباد گشت زمین سبز و گیتی پر از داد گشت
ز هوشنگ ماند این سده یادگار که بادا به گیتی رهش پایدار
سده را چنین نیک بنیان نهاد روانش خوش و خرم و شاد باد