شماره ۱۲۲۰ ـ پنجشنبه  ۱۲ مارچ  ۲۰۰۹

گونتر والراف این بار راوی رنج ۳۰۰ هزار بی خانمان و ۳۰ هزار خیابانخواب آلمانی شده است


 
 

گونتر والراف نویسنده و روزنامه نگار سرشناس آلمانی، در سرمای منهای ۱۵ تا ۲۰ درجه زمستان امسال آلمان، شب ها و روزهای متعددی در خیابان ها و اقامتگاه های بی سرپناهان خوابید تا بتواند روزگار سخت آنان را درک کند و احتمالا کتابی در این مورد بنویسد.

گونتر والراف، اگر نه بهترین، که معروف ترین و جسورترین روزنامه نگار آلمان است. او، شهرت زیاد خود را مدیون آمادگی همیشگی برای پذیرش خطر در راه دستیابی به حقیقت است. برخی از محافل روشنفکری کار والراف را جنجالی می دانند و او را متهم می کنند که با گزینش موضوعات پر سروصدا به دنبال تیراژ است. این داوری دست کم به این دلیل درست نیست که والراف هرگز به خدمت روزنامه ها و هفته نامه های جنجالی و پرتیراژ در نیامده است. او به عنوان یک نویسنده و روزنامه نگار آزاد، پس از گزینش سوژه، ماه ها و بعضا سال ها با تغییر چهره و ظاهر در نقش قهرمانان یا قربانیان فرو می رود، آنان را در زندگی روزمره دنبال می کند و در بسیاری موارد، از خطر تعقیب قانونی و حتی تعرض افراد و گروه هائی  که قرار است اسرار نهان آنان در آثار او برملا شود، استقبال می کند.


 

بی خانمان در سرمای زیر صفر


 

آلمان، امسال یکی از طولانی ترین و سردترین زمستان های دهه های اخیر خود را پشت سر گذاشت. در این کشور که هنوز هم به رغم بحران مالی عنوان قهرمان صادرات جهان را حفظ کرده است، نزدیک به ۳۰۰ هزار نفر فاقد مسکن ثابت هستند و تخمین زده می شود که دست کم ۳۰ هزار نفر از آنان مجبورند شب ها در خیابان ها بخوابند. مردم، با نگاهی تحقیرآمیز از کنار انسان هائی که در سرمای شدید با خطر منجمد شدن روبرو هستند، عبور می کنند، بدون آن که فکر کنند بسیاری از آن ها، بدون آن که مرتکب گناهی شده باشند، درگیر این سرنوشت تلخ شده اند. یکی از مهمترین دلایل بی خانمانی این افراد، بیکاری ناخواسته یا طلاق است.


 

گونتر والراف، امسال تصمیم گرفت در سردترین روزهای سال با تغییر چهره در قالب یک بی خانمان فرو برود تا ببیند این گروه به حاشیه رانده شده، در چنین روزها و شب هائی چه می کشد. او، بعدا بخشی از مشاهدات خود را در هفته نامه “دی تسایت” چاپ کرد، اما به احتمال زیاد، کتاب او در این زمینه نیز به زودی منتشر خواهد شد.

گزارش والراف در نشریه دی تسایت عنوان “بی سرپناهان در آلمان چگونه زندگی می کنند” را بر پیشانی داشت، اما کتاب او قرار است با عنوان “زیر صفر” منتشر شود. او در آغاز گزارش خود می نویسد: “شب عیدپاک، اندکی پس از ساعت ۵ بعد از ظهر، مرکز شهر کلن مرده است. ناقوس کلیساها طنین افکنده است، اما برای من، همه چیز غیر از عید پاک است. نگهبان قدیمی ترین پناهگاه شبانه بی خانمان ها در خیابان “آنو اشتراسه” کلن، مرا با نگاهی تحقیرآمیز برانداز می کند. شاید در مورد لباس مبدل خودم اغراق کرده ام. روی شلوار ده ساله فرسوده ام چند سوراخ اضافه ایجاد کرده و چند درز کاپشنی را که از محل جمع آوری لباس های کهنه به دست آورده ام، شکافته ام. کفش های کار کهنه و کثیفی که به پا دارم یادگار دورانی است که به عنوان علی، کارگر ترک، در دهه هشتاد در کنسرن فولاد توسن کار می کردم”.


 

علی اولین نقش والراف


 

اشاره والراف به ماجرائی مربوط می شود که به انتشار نخستین کتاب پر فروش او در سالهای دهه هشتاد میلادی منتهی شد. او، در آن سال ها با تغییر چهره در نقش کارگر ترکی به نام علی، به استخدام کنسرن فولاد توسن درآمد. ماه ها در سخت ترین شرایط در این کنسرن کار کرد و توانست تصویری از زندگی رقت بار کارگران میهمان آلمان به دست دهد که وجدان های بیدار را در این کشور تحت تاثیر قرار داد. در این کتاب، والراف در جایگاه علی نشان داد که جامعه آلمان تا چه حد کارگران ترک را استثمار و تحقیر می کند. کتابی که او در این زمینه نوشت، “در اعماق” نام داشت و بحث های بسیار گسترده ای را درباره حقوق انسانی اقلیت های قومی در آلمان برانگیخت. کشوری که اقلیت های قومی همواره بیگانه محسوب می شوند و امر همگرائی آنان را با بومیان همچنان مشکل می کند.


 

نویسنده روزنامه دست راستی


 

بیلد تسایتونگ، یک روزنامه دست راستی با سبک و سیاقی عوام پسند است که از دهها سال پیش همچنان جایگاه پرتیراژترین روزنامه آلمان را به خود اختصاص داده است. این روزنامه با زبانی بسیار ساده و محتوائی سبک که مورد پسند عوام است، مهمترین مسائل اجتماعی آلمان را بعضا چنان وارونه در اختیار توده های ناآگاه قرار می دهد که به رغم افشاگری های روشنفکران و مخالفت نخبگان، امروز به یک تیراژ ۱۲ میلیونی رسیده است. گونتر والراف، پس از موفقیت کتاب در اعماق، مدتی با تغییر چهره اوراق هویت جعلی، به عنوان خبرنگار به تحریریه بیلد تسایتونگ نفوذ کرد و به انجام ماموریت هائی پرداخت که تحریریه این روزنامه به او محول می کرد. در کتابی که بعدا منتشر شد، والراف با مهارت یک کارآگاه نشان داد که چگونه تحریریه این روزنامه برای هدایت افکار عمومی به نفع احزاب راست حاکم خبرها را جعل می کند، داستان های عجیب سرتاپا دروغ به خورد خوانندگان خود می دهد و حتی در صورت نیاز به بزرگ کردن سیاستمداران دست راستی و پرونده سازی های دقیق برای مخالفان می پردازد. پس از انتشار این کتاب، کنسرن انتشاراتی قدرتمند “آکسل اشپرینگر” که ناشر بیلد تسایتونگ است، گونتر والراف را به دادگاه کشاند، اما این محاکمه را به او باخت و از این طریق بر قدرت و اعتبار او افزود.


 

راننده یک دلال کار و محبت


 

والراف، پس از رهائی از این محاکمه، مدتی باز هم با هویت جعلی و چهره گریم شده به عنوان راننده صاحب یک بنگاه کاریابی استخدام شد و در کتابی نشان داد که او، نه تنها در خرید و فروش زنان نقش دارد، بلکه از طریق سهم برداشتن از دستمزد کارگرانی که در اختیار  کارخانجات قرار می دهد، به یک میلیونر بزرگ تبدیل شده است. والراف در کتاب خود از این واقعیت نیز پرده برداشت که حتی مراکز تحقیقاتی داروئی، برای یافتن قربانیان بی اطلاع آزمایش داروهای خطرناک، به این دلال کار و محبت ماموریت می دادند.


 

والراف، در تمام سال های گذشته به این پژوهش های رسوا کننده ادامه داد، یک بار کارگر مک دونالد شد و با ظرافت نشان داد که چگونه این کنسرن آمریکائی سلامت صدها میلیون مشتری خود را با استفاده چندین باره از روغن های در هم آمیخته به خطر می اندازد و با توسل به انواع حیله ها حقوق کارگران خود را به حداقل و کار آنان را به حداکثر می رساند. بار دیگر او به ژاپن رفت تا از استثمار کارگران ایرانی در این کشور پرده بردارد و اکنون، می کوشد نشان بدهد افراد بی خانمان در ثروتمندترین کشور اروپائی، حتی از ده درصد توجهی که به حیوانات خانگی می شود، محروم هستند.


 

اما گونتر والراف ماجراجویانه ترین تصمیم زندگی خود را، که به دلیل مخالفت سلمان رشدی هرگز عملی نشد، در جریان آشنائی و دوستی با این نویسنده گرفت. سلمان رشدی، چند سال از دوران دوازده ساله ای را که پس از صدور فتوای خمینی مجبور به زندگی مخفی بود، به دعوت گونتر والراف در خانه او واقع در شهر کلن آلمان پنهان بود. در همین دوران، والراف به رشدی پیشنهاد کرد که هر دو تغییر چهره بدهند و در لباس آخوندی به ایران بروند و در بازگشت کتابی درباره این سفر بنویسند، اما سلمان رشدی این پیشنهاد را جنجالی و خطرناک یافت و نپذیرفت. والراف تا سال ۲۰۰۸ این موضوع را فاش نکرده بود و در این سال، هنگامی که تصمیم به سخنرانی در مساجد ترک ها گرفته بود، در یک مصاحبه به آن اعتراف کرد.

آنچه در مجموع گونتر والراف را  متمایز می کند، علاوه بر پرده دری های پرخطرش، تلاش های او برای تفهیم این نکته است که اگر خارجیان آلمان کمتر از کشورهای صنعتی دیگر با جامعه بومی همگرا می شوند، علت آن است که دولت آلمان هرگز برنامه سنجیده ای برای جذب آنان نداشته است.