ترجمه: حمید پرنیان
ممکن است اینور و آنور دیده باشیدش، شاید توی میدانِ مللستمن و در برنامههای نوروزی، یا در کافیشاپِ ایستگاهِ شپرد، یا در سینمای نورثیورک سنتر. از آن آدمهایی است که توی جمعیت به چشم میآیند؛ شانههای پهن، آروارههایی مربعشکل، و بدنی ورزشکاری. اسماش سپهر حاجی پور است و ۲۸ سال دارد.
گرچه سپهر از سال ۲۰۰۹ در تورنتو زندگی و کار کرده و در برنامههای مختلفی داوطلبانه شرکت داشته و هیچ قانونی را زیر پا نگذاشته، اما دو ماه است که در مرکز بازداشتِ مترو وست زندانی است و با خطرِ بازگشت به ایران مواجه است.
سپهر یک بوکسرِ غیرحرفهای بود که علاقهای هم به سیاست داشت، اما پس از انتخاباتِ متقلبانهی ۲۰۰۹ او نیز مانند دیگر جوانانِ ایرانی بهعنوان مظنون هدفِ حملههای جمهوری اسلامی قرار گرفت. وی از ترسِ جاناش از کشور گریخت و سرانجام به کانادا رسید و در فرودگاه درخواستِ پناهندگی کرد.
سپهر در تورنتو به خانوادهی خاله اش روحانگیزِ نصیرزاده و خاله زاده هایش، رامین و یاسمن پیوست. خیلی زود بدل به عضوِ آن خانواده شد و نقشِ پدر را برای بچههایی بازی میکرد که جای خالی پدر را شدیدا احساس میکردند. سپهر به خاطر ورزشکار بودناش بسیار خودانضباط است، و راز موفقیت و رسیدن به هدف را نیز به خالهزادههای کوچکاش یاد داد، خاله زادههایی که در طولِ سالهای سختِ نوجوانیشان همیشه نیاز به راهنماییهای کوچک داشتند.
خالهی سپهر، روحانگیز مفصلا میگوید که چهطور شد سپهر وارد خانوادهی آنها شد. «سپهر تاثیر زیادی در خانهی ما دارد، او زندگیِ من را بهطور کامل عوض کرد. سپهر همیشه نقش پدر را برای بچههای من بازی کرده، بچههای من پدر ندارند. سپهر برای آنها لباس میخرید و کارهایی را برایشان انجام میداد که یک پدر معمولا انجام میدهد. او از من هم مراقبت میکرد، وقتی از سر کار برمیگشتم خانه، شام آماده بود و خانه بوی خوب و خوشآیندی میداد و سپهر خیلی به ما کمک کرد، و آن خانه را برای ما خانهای واقعی ساخت».
رامین، پسرخاله ی ۱۸سالهی سپهر، همان احساساتی را در صدا و صورتاش دارد که مادرش داشت. «من در تمام زندگیام از داشتنِ پدر محروم بودم، چون پدر واقعیام همیشه و بهطور مرتب بالای سر ما نبوده. سپهر این نقش را بر عهده داشت. او من را راهنمایی کرد و هر وقت نیاز داشتم کمکم کرد».
سپهر همینکه وارد کانادا شد، در هیاتِ مدارس منطقهی تورنتو بهعنوان داوطلب شروع کرد و به دانشآموزانِ با نیازهای ویژه کمک میکرد. در کارش استاد بود: حرفهی ورزشکاریاش به او قدرتی بخشیده تا در هر کارِ سختِ جسمانی و چالشبرانگیزی موفق باشد. سپهر همچنین توانسته بود با همکاراناش رابطهی خوبی بگیرد و در بین دانشآموزان و والدینِ آنها چنان محبوب بود که سپهر را الگوی مثبتی برای بچههای خویش میدیدند.
سپهر در این کار داوطلبانهاش ظرفِ چند ماه چنان موفق شده بود که از سوی TDSB بهعنوانِ دستیارِ موقتی آموزشی استخدام شد. وی بیشترِ زماناش را در دبیرستانِ سر ویلیام اوسلر سپری میکرد و امید داشت که در آیندهای نزدیک در همانجا هم کارِ تماموقت به او بدهند.
برای مدتِ کوتاهی انگار زندگیِ سپهر در کانادا در جادهی موفقیت افتاده بود، اما مشکلی بود که او را شبها بیدار نگه میداشت؛ ترسِ از دست دادن همهی چیزهایی که او در کانادا برایشان کار کرده بود، و اینکه به ایران بازگردانده شود و در معرضِ خطر قرار گیرد.
تجربیاتِ سپهر در ایران و همچنین تجربیاتِ تلخ و زخمزنندهای که او در مقامِ یک مهاجرِ مستاصل داشت تاثیراتِ شدیدی بر بهداشتِ روانی او گذاشت. سپهر به کمکِ داروها با افسردگیاش مقابله میکرد و با کمکِ روانپزشکان به حلِ روان آسیب دیده اش میپرداخت.
خالهاش، روحانگیز میگوید که سپهر روزی که در جلسهی پناهندگیاش حضور داشت چهقدر عصبی بود: «حملهی شدیدِ عصبی به او دست داد و نتوانست روی روندِ جلسه تمرکز کند، در متمرکزکردنِ حواساش دچار مشکل شده بود، و نمیتوانست جوابها را خوب بدهد، و همین هم صدمههای جِدی به اعتبارش وارد کرد».
از آنجا که سپهر محدودیتِ مالی داشت نتوانست وکیلِ قانونیِ مطمئنی بگیرد و این وضع را بدتر کرد: بهرغمِ استحقاقِ پروندهاش، درخواستِ پناهندگی وی پذیرفته نشد و دستورِ بازگشتِ او به ایران در ۶ دسامبر ۲۰۱۲ صادر شد و تا کنون در مرکز بازداشتِ مترو وست زندانی است.
وقتی خانوادهی سپهر پرسیدند که چرا او را بهجای آنکه در مرکز بازداشتِ مهاجران نگهداری کنند، در زندان نگه داشتهاند، اول به آنها گفتند که چون سپهر بوکسر است پس مناسبِ ماندن در مرکزِ بازداشت مهاجران نیست. اما بعدها گفتند که چون سپهر دارو مصرف میکند و کارکنانِ مرکزِ بازداشت نمیتوانستند او را در مصرفِ داروهایاش کمک کنند، پس روانهی زندان شده است. به هر حال، سپهر به مدتِ یک ماه و نیم به داروهایش دسترسی نداشت.
بهرغمِ اقداماتِ مکرری که خانوادهی سپهر برای آزادی او انجام دادند و قولی که برای پرداختِ وثیقهی آزادی او (۳۰هزار دلار) داده بودند، سپهر همچنان در زندان نگه داشته میشود.
هفتهی قبل به او نامهای دادهاند که میگوید برنامهی پرواز او به ایران در ۸ فوریه انجام میشود. ما در ۶ فوریه، یعنی قبل از زیرِ چاپ رفتنِ نشریهی شهروند خبردار شدیم که بازگشتاش به ایران موقتا متوقف شده است. سپهر حالا فرصت خواهد داشت که درخواستی برای ارزیابیِ خطرِ بازگشت پُر کند.
پانتهآ جعفری، وکیلِ جدیدِ سپهر میگوید که پروندهی سپهر پُر از اشتباهاتِ قضایی و اجرایی است. او میگوید «سپهر قربانیِ یک سری سهلانگاری شده است».
طبق گفتهی جعفری، از همان شروع، بنگاهِ خدماتِ مرزیِ کانادا دربارهی پروندهی سپهر اشتباه کرده. جعفری میگوید «سپهر یکبار در میانهی دسامبر ۲۰۱۲ نزدیک بود که دیپورت شود در صورتی که صلاحیتِ قانونی برای این کار نداشتند».
دربارهی بازداشتِ سپهر هم میگوید «سپهر به گمانام به خاطر سوءبرداشتهایی بازداشت شد که بهخاطرِ مشکلاتِ زبانی ایجاد شده بودند. بهرغمِ درخواستهای مکرر من، بهمدتِ ۵۱ روز از دسترسی به داروهایش منع شده بود».
جعفری وقتی میخواست مطرح کند که درصورتِ بازگشتِ سپهر به ایران خطر ایجاد خواهد شد، دوباره نیز با بینظمیهایی روبهرو شد. جعفری میگوید «تصمیمِ مرکزِ ارزیابی خطرِ بازگشت خیلی شتابزده بود و ظرفِ ۸ روز صادر شده بود. در صورتی که معمولا چند ماه طول میکشد تا تصمیمِ این مرکز صادر شود، حتی در مورد کسانی که در بازداشت هم به سر میبرند همینطور است».
گویا به نظر میرسد که سپهر در هر مرحلهای با بدشانسی و بینظمیهای قضایی و اجرایی روبهرو شده است. سپهر بهعنوان یک مردِ جوان که در کانادا جز کارِ درست کارِ دیگری انجام نداده بود و مسیرِ موفقی را برای کارش طی کرده بود حالا در خطرِ بازگشت به کشوری است که دولتِ کانادا از آن کشور بارها و بارها با لقبِ ترسناک نام برده است.
حرفهای قلمبهسلمبهی دولتِ هارپر دربارهی ایران را باید به چالش کشید. اکثرِ ایرانیانِ تبعیدی در کانادا با ارزیابی دولتِ هارپر از ایران که در گفتگویی با سیبیسی (با پیتر منزبریج، ژانویهی ۲۰۱۲) انجام داد موافقند که:
«چیزهایی که رهبر رژیم ایران گفت را گوش دادم و تماشا کردم، و ترسیدم.»
هارپر افزود: «به نظر من، این آدمها جهانبینیِ مذهبیِ خاص و متعصبانهای دارند.»
وی گفت که تمایل ایران به بنیادگرایی است که از رژیم ایران یک تهدید میسازد: «فکر میکنم همین هم هست که رژیمِ ایران را بهنوعی خطرناک میسازد.»
آنهایی که عمدتا هدفِ خطرِ رژیمِ ایران قرار دارند، مردمِ ایران هستند.
گزارشهای تاییدشدهای دربارهی نقض حقوق بشر در ایران موجود است، و کسی که بهعنوان پناهنده به ایران بازگردانده میشود این خطر هست که هدفِ رژیم قرار گیرد. کانادا باید بازگرداندنِ سپهر را متوقف کند و تا زمانی که وضعیت سیاسیِ کشور امن نشده، اخراج تمامی ایرانیان را به تعویق بیاندازد.
خانواده و دوستانِ سپهر از وقتی بازداشت شده با عزمی راسخ تلاش کردهاند تا او را آزاد کنند و مانع از بازگشتاش به ایران شوند. آنها مرتب در میدان مللستمن (قلبِ تهرانتو) و همچنین جلوی اداره مهاجرت و پناهندگی در مرکزِ شهرِ تورنتو گردهمایی هایی برگزار کردهاند. آنها همچنین هزاران امضا جمعآوری و وبسایت و یک کمپین آنلاین در فیسبوک راهاندازی کردهاند.
وکیلِ سپهر، جعفری، درخواستِ مبسوطی تسلیم کرده است که مبتنی بر زمینههای انساندوستانه و نیکوکارانه و به نفعِ سپهر است، و حاویِ نامههای بیشماری است که در حمایت از سپهر و از سوی کسانی نوشته شده است که با او کار میکردند و از خدماتِ کاری سپهر در TDSB بهره مند میشدند. جعفری همچنین دیگر مجاریِ قانونی را پیگیری میکند تا از بازگشتِ قریبالوقوعِ او جلوگیری به عمل آورد، بهخصوص با توجه به بینظمیهایی که در روندِ دادگاهی و کاربستِ قانون در پروندهی وی ایجاد شده است.
خانوادهی سپهر هم تلاش کردهاند تا با وزیر مهاجرت، جیسون کنی، مستقیما از طریق نامه و ایمیل تماس بگیرند، اما هنوز جوابی دریافت نکردهاند.
هنوز هم برای سپهر دیر نشده است، جیسون کنی (وزیر مهاجرت) میتواند در هر لحظهای مداخله کند و با یک امضا از اخراج این جوان و گرفتارشدنش در دستهای رژیمی که اعمالش قابل پیشبینی نیست، جلوگیری کند.
با تشکر از نشریه شهروند که از روز اول گرفتاری سپهر در راه آزادی اش با دیگران انسان دوستان قدم برداشته است. با نوشتن این چند سطر میخواستم قدردانی خود را نسبت به آن نشریه اعلام کرده باشم. میدانیم که در یک جامعه دموکراتیک، در هر حرکت اجتماعی، صدای ما رای ماست. رای ما قدرت تک تک ماست برای تغییر و بهبود سازی جامعه ای که خود و خانواده خود در آن زندگی میکنیم. به نظر من ما فقط آن زمان زنده ایم که برای خدمت به دیگران قدم بر میداریم و آن قدم است که ما را از دیگر موجودات جدا ساخته و آن قدم برداشتن را میتوان زندگی انسانی بنامیم.