ذات و سرشت حکومت ولایت مطلقه فقیه با رعایت حقوق بشر ناسازگاری دارد. این ناسازگاری چنان عمده و ساختاری است که حتی امری مانند پرونده هسته ای که حکومت عامدانه ۱۰ – ۱۲ سال است برسرآن الم شنگه به راه انداخته و آن را “حق مسلم” وانمود می کند را نیز تحت الشعاع قرار می دهد. سیدعلی خامنه ای و پرقیچی های او – از جمله سخنگوی وزارت خارجه – بارها گفته و تکرار کرده اند که از این رو در مسئله هسته ای کوتاه نمی آیند، که می دانند استکبار جهانی به محض دست یابی به هدف خود در این زمینه، مسئله رعایت حقوق بشر را پیش خواهد کشید. به عبارت دیگر، مسئله هسته ای سپری است که حکومت آخوندی به سرگرفته تا به زعم خود از آسیب ناشی از نقض آشکار و مکرر حقوق بشر درامان بماند.
دلیل ناسازگاری حکومت آخوندی با رعایت حقوق بشر – حتی در حد حفظ ظاهر و به احترام امضایی که پای منشور جهانی حقوق بشر و دیگر توافق نامه های بین المللی گذاشته – تقابل و تضاد آن با بنیاد اعتقادی اش است. در جهان بینی این حکومت محور آفرینش و آنچه که در عالم است “خدا”ست که در سلسله مراتبی شامل پیامبر، امام، فقیه و… قرار دارند، برجهان حکم می رانند. در این جهان بینیِ خدا محور، انسان بنده و برده و عبد و عبید است و اگر هم شأن و ارزشی داشته باشد، در عبادت و اطاعت بی چون و چرا است. در این نوع نگرش، که تبعیض جزء جدایی ناپذیر آن است، بشر بسیار بیش از آن که دارای “حق” باشد، دارای “تکلیف” است و به مومن و کافر یا مرتد، خودی و غیرخودی، خواص و عوام تقسیم می شود. کافر و مرتد قتلش واجب و خونش مباح است، غیرخودی محروم از ابتدایی ترین حقوق انسانی است و عوام “کالانعام” یعنی در حکم چهارپایان هستند.
آشکار است که درچنین نوع نگرشی، حقوق بشر – که فرآورده جهان بینی انسان محوراست و شأن و حقوق انسانی را فراتر از هر امر دیگری می داند- نمی تواند جایگاهی داشته باشد. تمام کارهای شرم آور – و گاه و بیگاه خنده آور- ی که حکومت آخوندی می کند ناشی از همین نوع نگرش به جهان و انسان است: اگر سیدعلی خامنه ای رأی خود را برمجموع آراء ۷۵ میلیون ایرانی ارجح می داند، اگر رییس دولت اداره کشور را به امام زمان نسبت می دهد، اگر آزادی بیان و عقیده گستاخانه نفی و رد می شود و حکومت سانسور و ممیزی را ابزاری مشروع و قانونی قلمداد می کند، اگر آدم کشی قانونی (اعدام) ابزار روزمره ی ایجاد رعب و وحشت در جامعه می شود و هر روز انسان هایی در برابر دیدگان همگان از جرثقیل آویزان می شوند، اگر روزنامه نگاران – حتی آنهایی که در همین نظام آموزش دیده و خود را با همه شرایط آن تطبیق داده اند- بازداشت و سرکوب می شوند و… همه و همه ناشی از نوع نگرش حکومت آخوندی به بشر و حقوق او هستند.
این نگرش گاه صحنه هایی می آفرینند که انسان درمی ماند باید بخندد یا گریه کند. این هفته تلویزیون دولتی چین با شاهزاده رضاپهلوی مصاحبه کرد. انجام این مصاحبه چنان حکومت ولایت مطلقه فقیه را برآشفته کرد که سخنگوی وزارت خارجه آن به حکومت به حامی اصلی خود یعنی حکومت استبدادی و کمونیستی چین به شدت اعتراض کرد و آن را دخالت در امور داخلی ایران، مغایر با اصول تعامل و قوانین بین المللی! خواند. علاء الدین بروجردی، رییس کمیسیون سیاست خارجی مجلس شورای اسلامی هم ضمن آن که خواستار پوزش خواهی دولت چین شد گفت: «مصاحبه تلویزیون دولتی چین با رضا پهلوی همانند این است که تلویزیون رسمی ایران با دالایی لاما مصاحبه کند»!
نتیجه این نوع نگاه به حقوق بشر و ناسازگاری ذاتی با آن، این است که زندانیان سیاسی -آنهایی که از زندان هایی مانند کهریزک یا شکنجه هایی مانند آنچه که موجب مرگ زنده یاد ستار بهشتی شد جان به در می برند- در بلبشو و آشفته بازار جنایتکارانه ای روزگار می گذرانند که حتی از امنیت جانی نیز برخوردار نیستند و درمعرض این هستند که قربانی رفتارهای خشونت بار و غیرانسانی حکومت شوند.
مشت نمونه خروار این نوع رفتار، سرنوشت وبلاگ نویس زندانی محمدرضا پورشجری (سیامک مهر) است که بیش از دو سال و نیم است اسیر چنگال بیرحم و خونریز حکومت آخوندی است. او که نویسنده ای آزاده و ایران دوست است، تنها به جرم نوشتن مقالاتی در وبلاگ خود با نام “گزارش به خاک ایران” دستگیر شد و در ۲۴ ساعت نخست بازداشت آن قدر ضرب و شتم و شکنجه شد که با شکستن شیشه ی عینک به قصد خودکشی، رگ های خود را برید. چند ماه بعد او در بیدادگاهی فرمایشی و چند دقیقه ای و بدون برخورداری از حق داشتن وکیل مدافع به اتهام توهین به مقام معظم رهبری و تبلیغ علیه نظام به ۳ سال زندان محکوم شد. دیوان بلخ بیدادگر حکومت به همین حد بسنده نکرد و برایش پرونده دیگری با اتهام “محاربه” که مجازات آن اعدام است گشود. بدرفتاری های رایج نسبت به زندانیان سیاسی موجب شدند که او سلامت خود را از دست بدهد و نیازمند دارو و درمان موثر درخارج از محیط زندان شود. ماه گذشته پزشکان زندان به نام های دکتر امجدی و دکتر نژاد بهرام طی نامه ای رسمی اعلام کردند که محمدرضا پورشجری (سیامک مهر) “توان تحمل کیفر” را ندارد و خواستار آزادی او از زندان برای درمان شدند اما این نظر کارشناسانه پزشکان زندان با مخالفت “قاضی ناظر زندان” و “دادستان” مواجه شد.
به گزارش “ایران پرس نیوز”، میترا پورشجری دختر این وبلاگ نویس ستمدیده زندانی در تاریخ ۳۰ بهمن ۱۳۹۱ می گوید: «با خبر شدم که یک مرتبه دیگر پدرم دچار سکته قلبی گردید. بعد از این اتفاق او را به بهداری زندان انتقال می دهند. تشخیص پزشکان زندان به اسامی امجدی، نژاد بهرام و قلی زاده این است که این زندانی سیاسی نیاز به درمان پزشکی در بیمارستان خارج از زندان دارد. به نظر آن ها مسدود شدن بیشتر رگ های قلب ممکن است که هر آن باعث ایست قلبی و مرگ او شود».
دختر این زندانی سیاسی که تنها گناهش نوشتن و ابراز عقیده بوده، در نامه خود افزوده که: «رییس زندان گزارش پزشکی قانونی را برای “دادستانی” و “قاضی ناظر زندان” فرستاده است و حالا باید منتظر بمانیم که آیا این مرتبه مسئولین ذیربط با آزادی پدرم موافقت می کنند یا خیر».
میترا پورشجری پس از تأکید مجدد بر این که زندگی پدرش در زندان درخطر جدی است، در پایان نامه خود می نویسد که قصد مسئولان حذف فیزیکی مخالفان است: «درحقیقت با چنین مخالفت هایی درصدد آن هستند که با سیاست تحمیل عقاید، ابزار زندان، شکنجه، چماق، اعدام و ده ها جنایت دیگر مخالفان سیاسی رژیم را حذف فیزیکی نمایند… من به عنوان دختر این زندانی سیاسی از طریق این گزارش اعلام می کنم که در صورت هرگونه اتفاق ناگوار برای پدرم “محمدرضا پورشجری” (سیامک مهر) مسئولیت این قتل را به عهده شخص اول نظام “آیت الله خامنه ای” می دانم».
تنها چیزی که می توان به این نظر درست و قاطع افزود این است که هدف حکومت آخوندی نه فقط حذف فیزیکی مخالفان، بلکه زجرکش کردن آنهاست!
* شهباز نخعی نویسنده در حوزه ی مسائل سیاسی، ساکن اروپا و از همکاران شهروند است.
Shahbaznakhai8@gmail.com