شهروند ۱۲۲۸ ـ ۷ می ۲۰۰۹
حکومتها و متولیان سیاست و سود در دوران های بسیاری ملت ها و مملکت ها را قربانی کوته بینی و یا افزون خواهی خویش کرده اند. در این هنگامه ها بوده است که شاعران و هنرمندان و متفکران به داد میهن و مردمان رسیده اند، نه اینکه خواسته باشند جواب آن جماعت را بدهند، طبیعت کارشان طوری ست که برای مردمان و میهن حرمت و حیثیت کسب می کنند.
راه خیلی دور نرویم در همین سالها که بوش و رهبران رژیم ایران در سرزمین های ما هر دو ملت، ایران و آمریکا، کارخرابی های خود را می کردند و نگران آبروی مردمان نبودند، در آمریکا شاعر محبوب و پرفروش مولانا شده بود. انگار از پس قرنها آمده بود تا از حیثیت ملتش دفاع کند، و در ایران ویلیام فاکنر و آثارش به پرفروش ترین و پرطرفدارترین نویسندگان ــ هم به لحاظ معنوی و هم محبوبیت آماری ــ رسیده بود. گویی این دو هنرمند سر از خاک برداشته بودند تا احترام میهن و مردمشان دست آویز بازیهای سیاسی بی دوام دولتها و دولتمردان هر دم جای به دیگری داده شونده نشوند.
این حاشیه ی بلند را نوشتم تا بگویم حضور هنرمندان ارجمند و ارزشمندی مانند سهیل پارسا که چندان دغدغه ی بازیهای مد روز سیاسی و زنده باد و مرده باد گفتنها هم ندارند، دوربین تیزبین درک و درایت هنریشان را جایی می کارند که اگر هم امروز به تمام و کمال دیده و دانسته نشوند، بی شک فردای تاریخی را در دست و دامان خویش خواهند داشت.
کار سهیل پارسا از همین جمله است. در این دو دهه و بیش که او در کانادا حضور داشته است، با اجرای نمایش های ارزشمندی از نویسندگان ایرانی و غیرایرانی و با تربیت شاگردانی برای تئاتر حرفه ای این سرزمین توانسته است برای مردم و میهن و بویژه تر هم میهنانش در این سوی جهان اعتبار و احترام بیافریند. آن چه او و یارانش در کمپانی هنری “مدرن تایمز” کرده اند ــ مخصوصا آن چه سهیل و پیتر فاربریج که من همیشه پیتر د گریت (Peter the great)خطابش کرده ام ــ از افتخارات فرهنگی و هنری است که مایه ی مباهات جامعه ی ایرانیان این کشور و ایرانیان سراسر جهان و حتی هم میهنان ما در درون کشور است. با سهیل بود که کانادایی ها با بیضایی، با رحمانیان، با نعلبندیان و با ظرافت های هنری نگاه ایرانیان به انسان و جهان از دریچه نمایش آشنا شدند. این که او جایزه گرفته است و بارها به عنوان بهترین کارگردان بر صحنه های پرجلوه ی هنری این کشور حرف اول را زده است، و یا این که توانسته است کارهایش را هم به صورت اجرایی و هم شیوه ی کارگاهی و آموزشی و بویژه کارهای ایرانی اش را به سرزمین ها و میان ملتهای دیگر هم ببرد موهبتی ست که شامل حال ما شده و ما ایرانیان باید سپاسگزار این حضور موثر فرهنگی در این سرزمین باشیم.
ما در شهروند، از افتخاراتمان همان حمایت ناچیزی بوده است که از کارهای سهیل و مدرن تایمز کرده ایم. هر چند آن همراهی محدود بوده است به وسع ما، نه به میزان علاقه و آروزهایمان برای حمایت از کارهای به یاد ماندنی سهیل و مدرن تایمز.
این ها را گفتم که یادی کرده باشم از شب زیبایی که سهیل و همکاران او در مدرن تایمز و همکار پر انرژی آن ها گلوریا یزدانی برای گروهی از ایرانیان حامی و علاقمند به تلاش های بیست و چند ساله ی گروه در رستوران کارون برگزار کردند. شبی که با سخنان دکتر براهنی، دکتر مریدی، تینا تهرانچیان و سهیل پارسا و پیتر فاربریج و دیگر همکارانشان به شبی فراموش نشدنی تبدیل شد.
خوشبختانه جامعه ی ایرانیان دست کم تورنتو (جاهای دیگر را با اطمینان نمی گویم برای این که اطلاع دقیق ندارم) در سال های اخیر بیش از پیش در زمینه های فرهنگی و هنری و اجتماعی حضور و همکاری داشته است. نام ایرانیان، حالا هم به عنوان آفرینش گرهای هنری و هم حمایت کنندگان تولیدات فرهنگی و هنری زبانزد شده است. سهیل و گروه او که سال های زیادی را با حمایت های دولتی و سازمان ها و نهادهای فرهنگی سر کرده بود، اخیرا به همت گروهی از ایرانیان، مورد حمایت جامعه ی ایرانی هم قرار گرفته است. پیش از این به شکل پراکنده ای ایرانیان از پروژه های هنری سهیل پشتیبانی کرده بودند که در کارنامه او و گروهش هست، اما حالا دامنه ی این حضور و همکاری جامعه ایرانی گسترده تر شده است.
به سهیل پارسا و پیتر فاربریج و همکارانش در کمپانی هنری “مدرن تایمز” خسته نباشید می گویم و برایشان آرزوی موفقیت های بیشتر می کنم.
ما در شهروند همچنان به حمایت بیست و چند ساله ی خویش که از دوران مجله ی “سایبان” تاکنون از سهیل و آفرینش های هنری او دوام داشته است مفتخریم و امیدواریم از این بخت حضور و حمایت همچنان بهره مند بمانیم.