شهروند ۱۲۳۳ ـ پنجشنبه ۱۱ جون  ۲۰۰۹

مساله ملیت های غیرفارس در ایران، مساله جدیدی نیست، بلکه ریشه های آن به آغاز سده بیستم می رسد. در واقع با انقراض سلسله قاجار و برآمدن خاندان پهلوی، ستم ملی ونابرابری قومی عینیت پیدا کرد.

پیدایش جنبش خودمختاری آذربایجان و کردستان و تحرکات برخی از گروه های عربی ـ اهوازی در اواسط دهه بیست شمسی، نشانگر بروز عامل ذهنی همردیف با آن عامل عینی است، اما آن جنبش ها با سرکوب خشن رژیم شاهنشاهی رو به روشد. پس از آن نیز هرگونه هویت خواهی قومی ـ خواه شخصی و خواه تشکیلاتی ـ با واکنش تند و خشن آن رژیم رو به رو گردید.

برخلاف تصور نظریه پردازان معتقد به “ملت واحد، زبان واحد، و نژاد واحد” وکوشش های بی وقفه آنان برای فارسیزاسیون قومیت های غیرفارس در دوران پهلوی، پس از پیروزی انقلاب بهمن ۵۷، این قومیت ها توانستند بار دیگر سر برآورند؛ اما عمر این تجدید حیات فرهنگی و سیاسی فقط دو سال واندی طول کشید. و در واقع کوشش آنها برای دستیابی به حقوق برابر با قومیت مسلط، بار دیگر با سرکوب روبه رو شد. می توان گفت که پتانسیل متراکم خلق های غیرفارس طی سه دهه گذشته هر گاه فرصتی پیداکرده، خودی نشان داده است.

ملیت های غیرفارس ـ اعم از ترک ها، کردها، عرب ها، بلوچ ها و ترکمن ها ـ نقش مهمی در انتخاب محمد خاتمی بازی کردند. رییس جمهور سابق ایران نتوانست یا نخواست شعارهایی را اجرا کند که خود در زمینه اجرای مواد قانونی مربوط به این قومیت ها سر داده بود. بی گمان اگر محمد خاتمی و اصلاح طلبان، اصول ۱۵ و ۱۹ قانون اساسی را اجرا کرده بودند شاید ما امروز شاهد حرکت های آرام تری از سوی این قومیت ها بودیم.

از سوی دیگر دوران مشارکت اصلاح طلبان در حاکمیت، فرصتی را فراهم آورد تا جنبش های هویت خواهانه و برابری طلبانه خلق های غیرفارس، رونق بگیرد و آگاهی های فرهنگی و سیاسی شان فزون تر شود.

پیکارهای انتخاباتی نامزدهای دوره دهم ریاست جمهوری ایران نشان می دهد که ملیت های غیرفارس توانستند طی سال های گذشته، گفتمان خودرا بر عرصه سیاسی کشور تحمیل کنند و ما این را در ادبیات نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری می بینیم. البته این امر در انتخابات دوره نهم در سال ٨۴ نیز محسوس بود اما پیکار سهمگین این قومیت ها در چهار سال گذشته، مساله ملی یا مساله قومیت ها را به محور تبلیغات و مبارزات انتخابات دوره دهم تبدیل کرده است.

متاسفانه به رغم این واقعیت، برخی از شخصیت ها و احزاب ـ حتا چپ و لاییک ـ وقتی درباره جنبش های سیاسی و اجتماعی کنونی ایران صحبت می کنند به عمد جنبش عظیم ملیت های غیرفارس را نادیده می گیرند وبه آن اشاره ای نمی کنند.

برای نخستین بار نامزدهای ریاست جمهوری مواضع خود را به طور کتبی و برنامه ای نسبت به حقوق حداقلی قومیت ها اعلام کردند و این همان چیزی است که من دوماه پیش در مصاحبه با سایت روز خواستار آن شدم.

به رغم دلچرکینی لایه هایی از قومیت ها از سرکوب ها و اعدام هایی که طی ۴ سال گذشته فضای ایران و بویژه مناطق قومیت نشین را کدر کرد، اما عزم مشارکت برای حذف احمدی نژاد سراسر ایران را فراگرفته است و به نظر می رسد که میزان مشارکت در ۲۲ خرداد گسترده خواهد بود.


 

نگاهی به مواضع کروبی وموسوی درباره ملیت ها

 

مهدی کروبی در نشر مواضع خود نسبت به حقوق ملیت ها پیشقدم بود. وی دو بیانیه در این زمینه صادر کرد. یکی باعنوان “احیای حقوق اقلیت های قومی و مذهبی” که به تفصیل درباره اجرای مواد اجرانشده مربوط به ملیت ها صحبت کرده است. ودیگری با نام “منشور زندگی یا حقوق بشر”.

وی در واقع به ضرورت اجرای اصول ٣ و ۱۲ و ۱٣ و ۱۵و ۱۹ و ۲۶ و ۴۱ و۴۴ و ۴٨ قانون اساسی اشاره می کند که محور مطالبات شخصیت ها و نیروهای دموکرات قومیت های غیرفارس در دوره خاتمی بود که به اجرا در نیامد. یا در واقع اصلاح طلبان و در راس آنان محمد خاتمی نتوانستند یا نخواستند آنها را اجرا کنند.

گفتنی است که نتیجه درخواست اجرای این اصول در دوره احمدی نژاد، عاقبتی جز زندان های بلندمدت و تبعید و سرکوب برای فعالان قومیت ها نداشت.

مهدی کروبی در بیانیه اول خود گفته است: “در صورت پیروزی در انتخابات خود را متعهد به اجرای کلیه اصول قانون اساسی خصوصا اصول معطل مانده یا ناقص اجرا شده‌ی آن از جمله اصول ۳-۱۲-۱۳-۱۵-۱۹-۲۶-۴۱-۴۴-۴۸ و… که به هر دلیلی اجرا نشده‌اند می‌دانم و همه موانع اجرایی آن را برطرف نموده، هر شخص و گروهی را که مانع اجرای آن شود به ملت معرفی خواهم کرد”.

این آخری، نکته مهمی است که امیدوارم کروبی آن را به اجرا در آورد. یعنی برخلاف خاتمی، مخالفان اجرای این اصول را به مردم معرفی کند و برای زدودن موانع از مردم کمک گیرد.

اما بر فعالان قومیت های غیرفارس است که از کروبی و موسوی بخواهند به طور مشخص اعلام کنند که منظورشان ـ به عنوان مثال ـ از اجرای اصل ۱۵ راه اندازی فرایند تدریس زبان های ترکی آذربایجانی و کردی و عربی و بلوچی و ترکمنی در کلاس اول ابتدایی و از آغاز سال تحصیلی یعنی از اول مهر ۱٣٨٨ است.

نیز باید این دو کتبا تعهد دهند که این کار با هزینه وزارت آموزش و پرورش ایران انجام گیرد ونه با هزینه شخصی یا به شکل مدارس خصوصی.

به نظر من این گام یعنی تدریس زبان های ترکی آذربایجانی و کردی و عربی و بلوچی و ترکمنی در مدارس ابتدایی نخستین گام در تطبیق بخشی از حداقل های حقوق ملیت های غیرفارس است.

این کار ـ برخلاف تصور نمایندگان اصلاح طلب مجلس دوره ششم ـ نیاز به تصویب پارلمان ندارد، زیرا از وظایف رییس جمهور و وزارت آموزش و پرورش است. هیچ عذر و بهانه ای در این زمینه پذیرفته نیست چون یک کرد و یک عرب یا یک ترک یا بلوچ همان قدر حقوق شهروندی دارد که یک فارس. من به دیگر موارد بیانیه های کروبی و موسوی ـ که بسیار هم مهم هستند ـ نمی پردازم زیرا به مقاله های مفصل تری نیاز دارد.

نیز شنیده ام که ستاد انتخاباتی میرحسین موسوی پس از بیانیه کروبی درباره قومیت ها، با نخبگان این قومیت ها و از جمله عرب ها تماس گرفته واز آنان خواسته است تا خواسته های خود را به ستاد ارایه دهند و پس از آن بود که بیانیه میرحسین موسوی در این زمینه صادر شد. یعنی در واقع، میرحسین موسوی در این زمینه “واکنشی” عمل کرد.

موردی که میرحسین موسوی در بیانیه اش گفته تقریبا همان هایی است که کروبی به تفصیل و به طور شفاف درباره آنها صحبت کرده. موسوی اساسا به تبعیض مذهبی و تبعیض علیه دراویش نمی پردازد. و این احتمالا برای عدم رماندن اصولگرایانی است که امید به پشتیبانی آنان دارد.


 

هم چنین میرحسین موسوی با گفتن این که “از دیرباز اکثر مناطق دوردست و مرزی کشور علیرغم برخورداری از منابع طبیعی سرشار و موقعیت ویژه جغرافیایی و بهره‌مندی از نعمت مرزهای آبی و خاکی، در رتبه‌های پایین توسعه و در معرض شکاف‌های اقتصادی و اجتماعی و محرومیت‌ها و محدودیت‌ها قرار داشته‌اند” گویی قصد دارد وجود قومیت های غیرفارس را به مناطق ” دوردست و مرزی کشور” محدود کند، اما کروبی ـ به حق ـ در بیانیه اول خود درباره ملیت ها می گوید “ایران متعلق به همه ایرانیان و کشوری کثیرالاقوام است و در حقیقت اقلیت‌های قومی و مذهبی اکثریت ملت ایران را تشکیل می‌دهند”.این نخستین اعتراف یک مسئول حکومتی به کثیرالملله بودن کشور ایران و نیز اکثریت بودن به اصطلاح “اقلیت های قومی و مذهبی” یا در واقع خلق های غیرفارس ایران است. البته کثیرالملله بودن ایران از دوره انقلاب مشروطیت مطرح شد، اما برخی از ناسیونالیست های وطنی ـ حتا در اپوزیسیون ـ همواره سعی داشته اند بر آن چشم ببندند.

میرحسین موسوی برای کسب آرای ناسیونالیست ها، در بیانیه خود اشاره ای به منشور حقوق بشر کوروش دارد.

مهدی کروبی روابطی با اغلب نخبگان قومیت های غیرفارس و نیز یهودیان و زندانیان سابق دارد. صفر قهرمانی زندانی معروف دوران شاه که بیش از سه دهه را در زندان های شاه به سر برد واز دگراندیشان به شمار می رفت با مسکنی که کروبی در اختیار وی قرار داده بود زندگی می کرد.

بنابر آن چه گفته شد کروبی زودتر از میرحسین موسوی و شفاف تر و مفصل تر از وی در این زمینه صحبت کرده است.


 

انگیزه های حامیان دو نامزد اصلاح طلب

 

میرحسین موسوی تاکنون از حمایت بخشی از محافظه کاران، بخشی از شخصیت ها و نیروهای ناسیونالیست، بخش عمده ای از اصلاح طلبان و نیروهای چپ ـ مسلمان و لاییک ـ و بخشی از دانشجویان دانشگاه ها برخوردار است. والبته هر کدام از این ها انگیزه های خاص خود را دارند. محافظه کاران طرفدار میرحسین موسوی می خواهند از دست احمدی نژاد و سیاست هایش رها شوند. ناسیونالیست ها، در میان دیگر نامزدها، موسوی را به ایده های خود نزدیک تر می بییند و سرانجام این که چپ ها، در سیمای وی، میرحسینی را می بینند که طی هشت سال نخست وزیری اش در دوران جنگ از سیاست های شبه سوسیالیستی پیروی می کرد.

اینان توانسته اند بخش هایی از طبقه متوسط و بالا را در شهرهای بزرگ ـ بویژه در تهران ـ به سود میرحسین به جنب و جوش درآورند.

عمده ترین حامی مهدی کروبی در انتخابات دهم ریاست جمهوری ایران، خلق های غیرفارس هستند. او یک لر است که روابط گسترده ای با قومیت های غیرفارس دارد. وی با بیانیه هایش توانست حمایت اهل سنت، فرقه های دراویش، سازمان ها و شخصیت هایی از اصلاح طلبان و قومیت های غیرفارس را از آن خود سازد. اما به اینها باید بخش هایی از دانشجویان دانشگاه ها، زنان و لایه های تهی دست جامعه را نیز افزود.

تاریخ شاهان و حاکمان تاریخ ایران ـ دستکم پس از اسلام ـ نشان می دهد که اغلب آنان از شمال ایران برخاسته اند مگر کریم خان زند که لر بود. ومن فکر می کنم کروبی می کوشد این قاعده را به هم بریزد.

اگر حادثه غیرقابل پیش بینی رخ ندهد، احمدی نژاد در مرحله اول یا حداکثر در مرحله دوم از عرصه رقابت ها خارج خواهد شد. محسن رضایی هم که حسابش معلوم است و به درصد کمی از آرا دست خواهد یافت.

هنوز آرای بخش مهمی از مردم ایران یعنی ترک های آذربایجان نامشخص است، زیرا با حذف اکبر اعلمی  ـ که می توانست اغلب این آرا را به خود اختصاص دهد ـ هنوز تکلیف این آرا مشخص نیست. از یک سو میرحسین موسوی می کوشد تا بر تکیه بر ترک بودن خود، این آرا را از آن خود کند، اما وی با مانعی به نام نوار جوک گویی محمد خاتمی روبه رو است که خشم مردم آذربایجان را برانگیخته است. کروبی نیز با نکوهش حذف اکبر اعلمی توسط شورای نگهبان و با بیانیه هایش درباره حقوق قومیت ها و نیز با امتیازاتی که احتمالا در کابینه اش به ترک ها خواهد داد می کوشد این آرای تعیین کننده را به خود اختصاص دهد.

هم چنین کروبی به علت حوادث خونبار چهارسال گذشته در مناطق قومیت نشین و تحریم برخی از گروه های سیاسی وابسته به این قومیت ها ممکن است از بخشی از آرای آنها محروم شود.

لذا به نظر می رسد که آرای هموطنان ترک می تواند نقش عمده ای در تعیین رییس جمهور آینده ایران ایفا کند.

در پایان باید گفت، هم اکنون جنبش قومیت ها، در قیاس با دیگر جنبش های اجتماعی نظیر زنان، کارگران و دانشجویان به عمده ترین، محوری ترین وحساس ترین جنبش اجتماعی ایران بدل شده است. اوج گیری این جنبش نشان می دهد که مساله ملی (قومی) در ایران نیاز به راه حل اساسی دارد که البته می تواند به تدریج صورت پذیرد، اما نادیده گرفتن و از آن بدتر سرکوب جنبش خلق های غیرفارس دیگر امکان ناپذیر است.