شهروند ۱۲۳۴  پنجشنبه ۱۸ جون  ۲۰۰۹

پرده ی آخر نمایش مسخره و تهوع آور “انتصخابات” حکومت آخوندی، هفته گذشته روندی غیرمنتظره یافت و نمایشی که با ژانر کمدی ـ خیمه شب بازی که سر نخ عروسک های بازیگر در دست استاد عروسک باز است ـ آغاز شده بود، پایان فاجعه آمیز یافت و به تراژدی تبدیل شد.

دلیل اصلی این تغییر ناگهانی و غیرمنتظره ژانر نمایش و تبدیل کمدی به تراژدی، ناشیگری و ناواردی کارگردان و کارچرخان نمایش یعنی مقام معظم رهبری بود. سه هفته پیش، در نوشتار “یکباره بگویید آقا مدادند” نوشتم: “آنچه که این نمایش تکراری را تا بدین پایه مسخره، کسالت بار و مشمئزکننده کرده، این است که از اصل بنیادین هنرهای نمایشی که خلاقیت است، در آن اثری نیست”!

در همان نوشتار، خیرخواهانه پیشنهاد کردم: “کاش مقام معظم رهبری که تهیه کننده و کارگردان این نمایش است و صفت های “آگاه، مدیر و مدبر” را یدک می کشد، دست کم از این حد از مدیریت و تدبیر بهره داشت که کار را به کاردان بسپرد و برای به صحنه آوردن نمایش “انتصخابات” از تهیه کنندگان و کارگردان های ذوب شده در ولایت همچون مسعود ده نمکی ـ تهیه کننده و کارگردان فیلم اخراجی ها ـ یا فرج الله سلحشور ـ تهیه کننده و کارگردان سریال تلویزیونی یوسف پیامبر ـ بهره گیرد.”


 

شوربختانه به این پیشنهاد خیرخواهانه ـ جز در مورد افزودن صحنه “مناظره های تلویزیونی” که انصافا نتیجه بخش بود و تماشاچیان بسیاری را به صحنه نمایش کشاند، توجهی نشد و کارگردان خیره سر نمایش تا جایی پیش رفت که سر نخ ها از دستش در رفت و کمدی را به تراژدی تبدیل کرد!

نمایش در صحنه پایانی خود به یک کودتای نظامی تبدیل شد. چهار ساعت پس از بسته شدن حوزه های رای گیری در ایران ـ در حالی که رای دهندگان متعهد و غیور در غرب آمریکا هنوز برای دادن رای در صف بودند ـ وزارت کشور سردار پاسدار ۱۶۰ میلیاردی، صادق محصولی، اعلام کرد که محمود احمدی نژاد با ۶۶ درصد مجموع ۳۹ میلیون رای در دور اول انتخاب شده و رقیب او، میرحسین موسوی با ۳۰ درصد آرا شکست خورده است! رای شیخ مهدی کروبی نیز کمتر از یک درصد مجموع آرا اعلام شد!


کندذهنی و ناشیگری محض مقام معظم کارگردان را در پردازش این صحنه به خوبی می توان دید. اگر مسعود ده نمکی یا فرج الله سلحشور پردازش این صحنه را به عهده می گرفتند، یقینا آن را به شکلی معقول تر و قابل پذیرش تر طراحی می کردند و این افتضاح فاجعه آمیز به بار نمی آمد!

به عنوان نمونه: اگر کارگردانی و پردازش صحنه پایانی نمایش به کارگردانی که با الفبای هنرهای نمایشی آشنایی داشت واگذار می شد، می توانست صحنه را چنین طراحی و کارگردانی کند: در دور اول، نتیجه شمارش آرا با برتری مختصر آرا موسوی به احمدی نژاد ـ مثلا ۱۶ میلیون  در برابر ۱۵ میلیون ـ اعلام می شد. این برتری جزیی باعث می شد که رای دهندگان موسوی به رای دادن در دور دوم نیز ترغیب شوند و “حماسه شکوهمند” تداوم یابد. در دور  دوم بازی معکوس می شد یعنی احمدی نژاد با تفاوت همان یک میلیون رای به عنوان برنده انتخابات معرفی می شد.

در چنین حالتی، حکومت به همه ی هدف های خود در “مهندسی انتخابات” دست می یافت و اعتراضات هواداران میرحسین موسوی نیز با وجود ابزاری چون “شورای نگهبان” راه به جایی نمی برد!

به هرحال، از آنجا که استبداد همواره خود وظیفه ی گورکنی خویش را به عهده دارد، مقام معظم رهبری با ندانم کاری و ناشیگری محض، فاجعه ای آفرید که هم اکنون در برابر چشمان اشکبار و حیرت زده ی همگان جریان دارد و تعداد قربانیان افزون شمار آن را نمی توان پیش بینی کرد.

با اعلام نتیجه ی شمارش آرا در نخستین ساعت های پس از نیمه شب ۲۳ خرداد توسط وزارت کشور، موج عظیمی از تنش و اعتراض به پا خاست:

میرحسین موسوی اعلام کرد:”ما به عنوان کسانی که به نظام جمهوری اسلامی و قانون اساسی آن پایبندیم و اصل ولایت فقیه را یکی از (؟!) ارکان این نظام می دانیم … امیدواریم با تدبیر مقام معظم رهبری این مسائل به انجام خوش خود برسد … نتیجه آنچه که از عملکرد متصدیان بی امانت دیده ایم و می بینیم، جز تزلزل ارکان نظام مقدس جمهوری اسلامی و حاکمیت دروغ و استبداد نیست”!

میرحسین موسوی یا به دلیل باور کورکورانه به “نظام مقدس جمهوری اسلامی” قادر به درک این نکته نیست که همه آتش ها از گور همان “مقام معظم رهبری” برمی خیزد که او “تدبیر”ش را طلب می کند و یا تجاهل العارف می کند!

شیخ مهدی کروبی، بازیگر دیگر نمایش “انتصخابات” نیز در اعلامیه ای نوشت:”نتایج اعلام شده در این  انتخابات نامشروع و دولت برآمده از آن فاقد وجاهت ملی و صلاحیت اجتماعی است و از اینرو آقای احمدی نژاد را رئیس جمهوری ایران نمی دانم”!

شیخ مهدی کروبی نیز که با اعلام رای کمتر از یک درصدی اش، به شدت تحقیر شده، هنوز در آن حد شهامت ندارد که صریحا اعلام کند که “سرمهندس” این به اصطلاح انتخابات، شخص مقام معظم رهبری بوده است!

محسن رضایی هم در بازی صدور اعلامیه شرکت کرد: “مجددا مردم و مسئولان نظام را به آرامش و وحدت دعوت کرده به هواداران خود نیز توصیه می کنم با توجه به شکایتی که در خصوص نتایج اعلام شده به شورای نگهبان داشته ام، تا رسیدگی به شکایات و اعلام نتیجه، آرامش و متانت خود را حفظ کنند”!


سردار پاسدار دکتر محسن رضایی با این اعلامیه، پرت بودن خود را از مرحله به خوبی نشان داد زیرا مردم به جای اجابت دعوت به آرامش او، در شمار میلیونی در سراسر ایران به خیابان ها ریختند و ایشان را سنگ روی یخ کردند!

اما، پرت از مرحله تر از این سردار پاسدار، سردار پاسدار دیگر دکتر علی لاریجانی، رئیس به اصطلاح مجلس شورای اسلامی است که گفت: “اینک بسترهای راهگشا برای حل مشکلات کشور برای دولت فراهم شده است… خلق این خیزش عظیم مردمی در انتخابات در پناه هدایت های حکیمانه رهبر فرزانه انقلاب اسلامی حضرت آیت الله خامنه ای محقق شد”!

به طور نسبی و در مقام مقایسه، واقع بینانه ترین اظهارنظر را می توان در اعلامیه آیت الله منتظری یافت:”حاکمیتی که براساس تصرف در آرا باشد، به هیچ نحو مشروعیت دینی و سیاسی ندارد.”

محسن مخملباف، کارگردان معروف سینما، که در پی مسدود شدن تمام تارنماهای اینترنتی اصلاح طلبان حکومتی، وظیفه سخنگویی ستاد میرحسین موسوی در خارج از کشور را به عهده گرفت، در گفت و گو با رادیو بین المللی فرانسه گفت: “این احتمال که احمدی نژاد و بخشی از سپاه حتی علیه هاشمی و خامنه ای نیز دست به کودتا زده باشند، وجود دارد. بیانیه ای که به نام رهبر از صدا و سیما پخش شده، در واقع بیانیه کودتاچی ها بوده است. نخست این که این بیانیه با صدای علی خامنه ای نیست و اساسا مرسوم نبوده که او به مناسبت پایان انتخابات پیام بدهد. دوم این که بیانیه پیش از اعلام رسمی نتیجه شمارش آرا توسط وزارت کشور و حتی تایید انتخابات توسط شورای نگهبان قرائت شده و سوم این نکته که در پیام قرائت شده لغات و اصطلاحاتی وجود دارد که تاکنون در هیچیک از پیام های رهبر وجود نداشته است. از جمله: “در کمال فروتنی”، “خدای عزیز”، “بنده ناتوان” و…”!


 

با آنچه که این روزها در میهن بلادیده و مصیبت زده ی ما می گذرد، این که “کودتا” با یا بدون موافقت و رضایت سیدعلی خامنه ای انجام شده باشد، مسئله ای ثانوی و  بی اهمیت است.

حتی اگر مقام معظم رهبری در این “کودتا” دست نداشته باشد، این به معنای رفع مسئولیت از او نیست، زیرا آشوب و تنش و خونریزی  که هم اکنون در ابعادی بزرگ گسترش یابنده در سراسر کشور جریان دارد، نتیجه ی مستقیم استبداد رای و خیره سری مقام معظم رهبری است و با هیچ ترفندی نمی توان از او رفع مسئولیت نمود!

مردم شریف و صبور ایران ـ با کارگزاری به اصطلاح روشنفکران، نویسندگان، هنرمندان و روزنامه نگارانی که با تبلیغات دامنه دار و پرهیاهوی خود آنان را به این وادی کشاندند ـ با شرکت انبوه در نمایش “انتصخابات” نظام نشان دادند که هیچ گونه تمایلی به تنش و آشوب ندارند و مایلند، حتی در همان چهارچوب تنگ و محدود نظام، مسالمت جویانه نظر خود را ابراز نمایند. خیره سری جنون آمیز ولی مطلقه فقیه و پرقیچی هایش بر این خوشباوری ـ که به ساده دلی پهلو  می زند ـ نقطه پایان نهاد و شد آنچه که نباید می شد!


سیل انبوه گزارشهای ناگوار و نگران کننده و تاثر عمیق از آنچه که در این لحظه های حساس در میهنمان می گذرد و ذهن آشفته و پریشان، نگارنده را از تحلیل رویدادها و پیش بینی روند آینده آنها باز می دارد. از اینرو، تنها به ذکر فهرست وار چند نکته بسنده می کنم:

۱ـ با “کودتای نظامی” در پوشش اعلام نتایج قلابی “انتصخابات” بی تردید نظام ولایت مطلقه فقیه وارد مرحله تازه ای از حیات خود شده و حتی اگر سید علی خامنه ای در راس آن باقی بماند از “حکومت دینی” به “حکومت نظامی” تبدیل شده است.

۲ـ این تبدیل رویدادی مثبت است. برتراند راسل، فیلسوف شهیر انگلیسی در کتاب “قدرت” خود (نقل به مضمون) می نویسد: “از میان انواع حکومتهای استبدادی، حکومت نظامی بهترین و حکومت دینی بدترین است. حکومت نظامی بهترین است، زیرا منطق آن ساده و برای همگان قابل فهم است: من به اعتبار اسلحه ای که در دست دارم بر شما حکومت می کنم و باید از من اطاعت کنید. در برابر چنین پیامی، تکلیف مردم روشن است. یا می ترسند و اطاعت می کنند و یا به پا می خیزند و اسلحه را از آن می گیرند  و ساقطش می کنند. حکومت دینی بدترین است، زیرا خود را نماینده و جانشین خدا می داند و هر اعتراض و مخالفتی را به محاربه با خدا تعبیر می نماید. با توجه به ریشه عمیق باورهای مذهبی، رویارویی با این نوع حکومت به مراتب دشوارتر از حکومت نظامی است”.

۳ـ این تبدیل ماهیت حکومت، از یک نظر دیگر نیز مثبت است: این که از بسیاری از مردم، بویژه توده های ناآگاه توهم زدایی می کند. برطرف شدن این توهم که در حکومت ولایت مطلقه فقیه رای مردم می تواند در شیوه ی حاکمیت تاثیر حتی محدود داشته باشد، رویدادی فرخنده است.

۴ـ این احتمال وجود دارد که تظاهرات خودجوش و بدون سازماندهی مردم بر اثر سرکوب شدید و همچنین دغلبازی امثال میرحسین موسوی و شیخ مهدی کروبی فروکش کند و راه به جایی نبرد. در چنین صورتی براساس تجربه ی خیزش ۱۸ تیر ماه ۱۳۷۸ دانشجویان، باید انتظار سرکوب شدید چهره های شناخته شده ی مخالفان را داشت.

۵ـ حتی در بهترین سناریوی قابل تصور، یعنی تجدید “انتصخابات” و جایگزینی میرحسین موسوی با محمود احمدی نژاد، تضادهای فزاینده مردم با حاکمیت کاهش نمی یابد، زیرا آش همان آش و کاسه همان کاسه ای خواهد بود که در سال ۱۳۷۸ بود!

۶ـ به نظر می آید که فعلا سیدعلی خامنه ای با احاله بررسی نتیجه ی “انتصخابات” به نهاد منصوب و دست آموز خود یعنی “شورای نگهبان” درصدد خریدن وقت است تا خود را از خطر سقوط حتمی برهاند!

۷ـ پرسش اساسی پس از این رویدادها این است که آیا ۸۰ درصد از جمعیت ایران که زیر ۴۰ سال دارند، به زندگی زیر سلطه یک نظام ناکارآمد و سرکوبگر تن می دهند؟!

۸ـ در عین حال که پیش بینی روند تداوم رویدادها بسیار دشوار و حتی ناممکن است، نگاه به دو رویداد مشابه در تاریخ یکصد ساله اخیر ایران شاید بتواند راهگشا باشد. رویداد اول: کودتای محمدعلی شاه قاجار با به توپ بستن مجلس که موجب به پا خاستن مردم و فرار و خلع او از سلطنت شد. رویداد دوم: کودتای سوم اسفند ماه ۱۲۹۹ شمسی که موجب به قدرت رسیدن رضاخان و سلطنت او و بازگشت استبداد به مدت دو دهه شد. این که کدام یک از این دو رویداد تاریخی تکرار شوند، بستگی به چندی و چونی آرایش نیروهای رو در رو قرار گرفته دارد.

صحنه ی پایانی نمایش مسخره و تهوع آور “انتصخابات” چنان ناشیانه اجرا شد که “حماسه شکوهمند حضور” را به “حماسه شکوهمند رسوایی” بدل کرد!


 

ایمیل نویسنده:

shahbaznakhai@live.ca