نوشتن از هنرمند مردمی و ماندگاری مانند محمد نوری آسان نیست. قدیمی ترهای تورنتو نیمه ی نخست دهه ی نود را در خاطر دارند؛ همان سال ها که تالار اصلی برنامه های ایرانی در تقاطع فینچ و دان میلز بود. تالار سنکا کالج، تالاری که صدا و جای پا و خاطره ی بسیاری از استادان بزرگ موسیقی ملی ما را در خاطر دارد. تورنتو در همان تالار استاد شهیدی را شنیده است، بانو دلکش در همان جا جلوه ها کرد، سیما بینا، محمد رضا لطفی و بسیارانی دیگر در همان تالار برنامه اجرا کردند. سهیل پارسا هم “آدم آدم است” برشت را در نیمه ی دوم دهه هشتاد میلادی در همان تالار روی صحنه برد. و البته استاد نوری هم در همان تالار صدای مخملینش طنین افکند.
استاد نوری که به همت دوست مشترکمان دکتر خسروشاهی به تورنتو آمده بود برای اجرای برنامه، روز نخستی که مرا دید گفت، آقا شما نظر کرده اید، گفتم استاد از ما مظلوم تر گیر نیاوردید، گفت، کسی به من سفارش شما را کرده که حرفش برای من حجت است.
بعد گفت که دکتر براهنی به او گفته بوده که در تورنتو هرکاری داشته باشد، من اگر بتوانم انجام خواهم داد.
در آن سفر و در سال های در پی آن میان ما دوستی در گرفت، با هم مکاتبه کردیم، و در فرصت های اندکی که من پیدا می کردم با این که اهل رابطه از راه دور نیستم به استاد زنگ می زدم و از احوالش خبر می گرفتم. بار آخر به پیشنهاد دوست دیگری در تورنتو به استاد نوری تلفن کردم و برای برنامه ای دعوتش کردم. خوشحال شد و گفت دلش تنگ است و این بهانه ی خوبی است، اما به دلیل بیماری روی صندلی چرخدار است و دکتر اجازه ی سفر نمی دهد، بهتر که شود پیش ما خواهد آمد، و گفت دوستی دارد به نام محمدرضا صادقی که او را امید اول راهی می داند که خود در این نزدیک به شش دهه طی کرده است.
و حالا به همت دکتر محمد سریر و بابک امینی، امیدِ استاد نوری محمدرضا صادقی در تورنتو برنامه داشت.
شنبه۳۰ مارچ در مرکزی که بابک امینی و یکی دو موزیسین دیگر ایرانی هم تدریس می کنند، قرار شد شب خاطره ی استاد محمد نوری برپا شود. همه ی ما می خواستیم برای بار نخست، هنرنمایی آقای صادقی را در برنامه ای کامل ببینیم. امیر کشاورز شاگرد دیگر استاد هم که هم شهری ماست در تورنتو، استاد محمد سریر و محمدصادقی را همراهی می کرد، تا به یاد نوری آواز عشق خوانده شود.
حاضران در تالار کازمو میوزیک، از اجرای استادانه ی موسیقی دکتر سریر و آوای دلنشین صادقی و کشاورز چنان لذتی بردند، که به گفته ی دوستم بهرام بهرامی برنامه ای بود که در نزدیک به سه دهه اقامت او در تورنتو مانندش را ندیده بود. این سخن از نویسنده و شاعر و اهل هنرهای دیداری و شنیداری، خبر از کاری دارد که نه تنها یاد و خاطره است، که خود می تواند به خاطره تبدیل شود.
از ویژگی آن شب به یاد ماندنی رهبری استاد سریر بود و توضیحات او درباره هر کدام از آهنگ ها و شعرها که قصوی بودند و جذاب و خاطرات خوش گذشته را تداعی می کردند.
در آن شب چهارده قطعه اجرا شد که آهنگ تمام آنها بجز یکی، توسط محمد سریر ساخته شده بود. و شعرها از زنده یادان فریدون مشیری، فروغ فرخزاد، تورج نگهبان، حمید مصدق، محمد نوری و حسین منزوی بود و نیز اردلان سرفراز، افشین یداللهی، احمد کسیلا و وحید ادیبی از دیگر ترانه سرایان قطعات زیبای آن شب پر خاطره بودند.
محمد سریر هنرمند و اقتصاددان، فراگیری هنر را از هنرستان موسیقی شروع کرد و بعد در رشته موسیقی هنرهای زیبای دانشگاه تهران ادامه داد و سرانجام برای گذراندن دوره عالی به اتریش رفت و در آکادمی موسیقی و هنرهای زیبای وین مدرک گرفت. و البته به این اکتفا نکرد و برای طی مدارج علمی در دانشگاه تهران و دانشگاه وین درس خواند و دکترای خود را در اقتصاد گرفت.
او خود در مصاحبه ای به این دوگانگی انتخابش اشاره می کند و می گوید: ما وقتی حرف اقتصاد می زنیم فکر می کنیم که اقتصاددان به بازار فکر می کند و این که بازار چقدر می تواند درآمدزا باشد در حالی که اقتصاددان کار اصلی اش تحلیل بازار است. تحلیل مسائل اقتصادی است. در حقیقت او یک کار تخصصی را انجام می دهد مثل یک دیپلمات که کار سیاسی نمی کند، اما مجری سیاست است. سیاستگذار سیاستی را بنیان می گذارد و دیپلمات روش هایی دارد که آن سیاست را چگونه به اجرا بگذارد. اقتصاد هم یک کار فکری ریاضی است. یک علم که در حد بالا در آن از ریاضیات استفاده می شود، همانطور که موسیقی در حد بالا از ریاضیات استفاده می کند. نه فقط کسی باید حتماً ریاضیات بخواند تا بتواند این کار را بکند، بلکه باید ذهن ریاضی داشته باشد، ذهن و تفکر علمی داشته باشد، بتواند آنالیز بکند چند فاکتور را و چند عامل را با هم جمع کند. بنابراین از زیربنا و ساختار موسیقی و ریاضی خیلی به هم نزدیکند ولی خوب از نظر نوع برخوردشان با مسائل اجتماعی و ملی طبعاَ به دو نوع تفکر مختلف می رسند. اگر از این دیدگاه به این دو نگاه کنیم، من خیلی وجه متفاوتی نمی بینیم ضمن اینکه در گذشته های دور خیلی به هنر به عنوان یک شغل و کار حرفه ای نگاه نمی شد. بد نیست از قول یکی از کارگردانان برجسته فقید ما که از دوستان صمیمی ما هم بود خاطره ای را بیان کنم که کسی روزی از ما پرسید که کار شما چیست؟ گفتم کارگردانم. گفت: خوب صبح ها کارت چیست؟ اصلاً فکر می کرد که او عصرها به عنوان اضافه کار باید برود دنبال کارگردانی.
موسیقی هم همینطور… اگرکسی می آمد می گفت: شغلم موسیقی است برایشان غیرعادی بود. در گذشته های دور بسیاری از خانواده ها سعی می کردند که در کنار برنامه های هنری، حتماً در زمینه دیگری هم فعالیت داشته باشند که البته کار سختی است. شما اگر حرفه ای بخواهید این کار را دنبال کنید باید خیلی وقت بگذارید و یا از زندگی عادی تان بزنید و حتی اگر بخواهید به صورت حرفه ای هم در صحنه بمانید خیلی وقت باید بگذارید و اگر هم بخواهید حرفه ای شناخته شوید باید مدام کار تولید کنید.
به استاد سریر که انگار از نوک انگشتانش موسیقی می بارید در آن شب، و محمدرضا صادقی که نشان داد یادگار خلف استاد نوری است، با این سن کم اما کارنامه ی پربار و درخشان و مهندس امیر کشاورز هنرمند عزیز و نیز بابک امینی یکی از هنرمندان محبوب میهن مان که نامش با بیش از صد آلبوم به عنوان آهنگ ساز، تنظیم کننده و نوازنده مزین شده، برای آفرینش شبی چنان به یاد ماندنی شادباش باید گفت.
امید که برنامه های این چنین بیشتر در شهرِ فرهنگ خصلتِ تورنتو برگزار شود.