شنبه ۳۰ مارچ ۲۰۱۳ ـ تهرانتو، در مراسم یادبود بانوی آزاده، خانم هما سرلتی نشسته ام. سالن مرتبا از جمعیت پر و خالی می شود. در حالی که افراد خانواده و دوستان ایشان از او می گویند، نمایش عکس جریان دارد. عکس هایی که برش هایی از زندگی پر بار او از جوانی، دوران فعالیت های اجتماعی، بازنشستگی اجباری و سکونت در کانادا را با درهم آمیختگی زیبایی به نمایش می گذارند.
احساس اندوه، افتخار و سرافکندگی را می توان در فضا حس کرد. اندوه از فرو افتادن باز دانه ای دیگر از گردنبند مرواریدی که جمع کنشگران فرهنگی، ادبی، اجتماعی و سیاسی ایران هستند. افتخار به او و آنچه که کرد، در حوزه ی خصوصی و هم عمومی، در پیشبرد کار مدرن سازی ایران و در جنگ با سنت، خود کاری بود کارستان.
سرافکندگی شاید به خاطر آنچه که بر او رفت و ما که فقط تماشاگر بودیم. خانه نشینش کردند و حتی حقوقی را هم که در برابر کار صادقانه اش دریافت کرده بود از او پس گرفتند. و ما که فقط تماشاگر بودیم و ما که هنوز تماشاگریم. اما او در غربت هم ادامه داد. این “آسیاب کتاب” (اسمی که بر خودش گذاشته بود از بس کتاب می خواند) با دست خالی و دلی پر امید از پا نیفتاد و تا آخر در کار “پیشبرد و بهبود شرایط” (به قول دخترش) بود.
با خود می اندیشم آیا کسی به فکر دانه های مروارید هست؟ آیا کسی از ما، بنیادی، نهادی، در داخل و یا خارج، به فکر انتقال تجربه های ارزشمند این پیشگامان اجتماعی به نسل بعد هست؟ کتابش “زنی از کرمان” را چند نفر خواندند و از تجربه هایش چند نفر پرسیدند؟ چرا به فکر تهیه مستندی از زندگی و تلاش هایش نبودیم؟ چرا از او نپرسیدیم چگونه کرد آنچه را که کرد و چگونه امید را زنده نگه داشت؟ چگونه توانست آنگونه که نوه اش از او یاد کرد، “معجزه باشد”؟ چگونه؟
استیون لوئیس، شخصیت برجسته ی کانادایی که سالها از سوی سازمان ملل متحد مسئول رسیدگی به مشکل بیماری ایدز در آفریقا بود در یکی از سخنرانی هایش می گفت (نقل به مضمون): “در برخی جاهای آفریقا نسل فعال جامعه قربانی ایدز شده است. پدرها و مادرها، معلم ها، پرستارها، کشاورزان، همه و همه مرده اند و کودکان یتیم آنها به وسیله ی برادر و یا خواهر بزرگترشان و یا پدربزرگ ها و مادربزرگ های پیرشان سرپرستی می شوند. زخم عمیقی که بر اثر نابودی ساختارهای اجتماعی حاصل از این مرگ و میر همگانی بر پیشانی آفریقا نشسته است به این زودی ها بهبود نمی پذیرد.”
در این میان نسل یتیم آفریقا، در گسست کامل از نسل پیش از خود و محروم از پشتوانه ی تجربه های شخصی، اجتماعی و فرهنگی نسل گذشته، خودرو بی پناه، به زندگی ادامه می دهد.
اگر به برخی ها برنخورد و مقایسه ی ایران با آفریقا را دون شأن والای خود ندانند شرایط امروز ایران ولایت زده شباهت های فراوانی به آفریقای ایدززده دارد. اگر در آفریقا ایدز بانی این گسست نسلی است، در ایران نظام ولایت فقیه عامل آن و بانی نابودی ساختارهای اجتماعی، سیاسی و فرهنگی کشور است.
نسلی از زنان و مردان آزاده، همگی اهل هنر، فرهنگ و ادب، کنشگران اجتماعی و سیاسی ایرانی، یکی یکی، همچون دانه های گردنبند مرواریدی از پا می افتند بدون آنکه بتوانند، و یا اجازه یابند، آموزه های خویش را به نسل بعد منتقل کنند. نسلی که آرزوی فعالیت در حوزه مورد علاقه ی خویش را یکی پس از دیگری به گور می برد.
یکی از پیامدهای مهم این گسست نسلی در ایران سرگشتگی اجتماعی و گمگشتگی فرهنگی است که از بام تا شام و در داخل و خارج در رفتارها، نوشته ها، سخنرانی ها، موضع گیری ها، پست های فیس بوکی و پیام های بیشمار الکترونیکی شاهد آن هستیم.
در شرایطی که فشارهای نفس گیر امنیتی رژیم ولایت فقیه در داخل و غم نان، گسست اجتماعی و فقدان اعتماد عمومی و نبود امکانات و فرصت ها در خارج امکان هرگونه فعالیت معناداری را از این کنشگران گرفته است، به قول دوستی، آیا کاری جز “مردن” می توانستند کرد؟
و این است حکایت نسل ما مردم آن سرزمین بلاکشیده که “زیر موج سنگین گذر زمان” دست روی دست گذاشته، هر روز شاهد فرو غلتیدن دانه های مروارید فرهنگ، ادب و هنر ایرانیم و جز آه و افسوس گاه به گاه، عصبانیت گذرا و یا گذران باری به هر جهت این نیز بگذردی، کاری نمی خواهیم.
و اینگونه است که زیر سُم ستوران حاکم بر ایران ولایت فقیه زده، این بیماری دیو صورت و سیرت کشنده تر از ایدز، در درون و بیرون کشور ما نیز نسلی می بالد که از گذشته ی نزدیک خویش اگر نه هیچ، که بسیار کم می داند. شاید به همین دلیل هم هست که آن گروه از آنان که از تیغ مفتی و محتسب جان به در برده و هنوز به نجات می اندیشند به راه عملا رفته ی هما سرلتی، فریده لاشایی، هوشنگ کشاورز صدر، داریوش کارگر، محمود عنایت، همایون خرم، سیروس آرین پور و صدها مروارید فرو افتاده ی دیگر عنایتی ندارند. شاید به همین دلیل هم هست که در میانه ی پیچیدگی های روزافزون قرن بیست و یکم نجات خویش در منشور کورش کبیر و آرزوهای باستانی می جویند!
تورنتو ـ اپریل ۲۰۱۳