شهروند ۱۲۳۵  پنجشنبه ۲۵ جون  ۲۰۰۹

در یکی از وب لاگهای چند روزه اخیر از قول شخصی غیرایرانی (که شاید شما هم خوانده باشید) نظرش را درباره دلیل اصلی! مشکلات کنونی سیاسی ـ اجتماعی ایران می خوانم:

“ایرانی از ایرانی متنفر است، چشم ندارد او را موفق ببیند، هیچکس برای هیچکس احترام قلبی قائل نیست، هیچکس هیچکس را دوست ندارد! به همین دلیل هم رهبرانشان می توانند بی مهابا با آنها این چنین معامله کنند که می کنند! ایرانی هنوز آمادگی آزادی را ندارد!…”

خون به مغزم هجوم می آورد. چون آنچه را که می خوانم دوست ندارم! اما فکر می کنم چند روزی به آن فکر می کنم و بعد وقتی به تظاهرات مان برای حمایت از “آزادی” در ایران و اعتراض به گرفتن این حق از ایرانی های مملکت مان می روم، کلمات آن وب لاگ نویس مثل پتک به مغزم برمی گردد و می کوبد:”تا زمانی که اینها این تربیت و این طرز اندیشه را دارند، هیچ چیز در ایران به طور دائمی به نفع مردم عوض نمی شود…”

و حالا از هموطنان عزیزی! که با هم در اولین گام دفاع از آزادی می جنگیم و کارهایی می کنیم که در هیچیک از جوامع دمکرات و نشست های آزادیخواهانه نمی بینیم! از شما و از خودم می پرسم آیا نویسنده آن وب لاگ حق ندارد؟ و اگر ندارد مگر نه آن که اصلی ترین مشکل ما با دولتهای نامطلوبمان گرفتن آزادی های فردی و اجتماعی  ست؟ پس چگونه حتی در این گامهای اولیه ی که قدرتی نداریم، گرفتن آزادی های فردی و اجتماعی دیگران را حق خود می دانیم؟ اگر هموطنی که به جمع معترضان به حوادث اخیر ایران به خیابان آمده حق انتخاب نداشته باشد، ما برای چه کسی یا چه مفهومی به فعالیت برخاسته ایم؟ آیا سخت است که به صحنه اعتراض برویم اما کسی را مجبور نکنیم که در کنار ما بایستد یا نایستد؟

خلاصه مطلب اینکه چقدر سخت است که منِ نوعی اگر به دفاع از جان و آزادی هموطنان در ایران به خیابانهای امن خارج از ایران می روم به گونه ای عمل کنم که نشانگر اعتقادم به اصل آزادی خواهی باشد؟ به جنازه های معصوم و بدنهای زیر شکنجه زندانیان روزهای اخیر بیاندیشیم.  و به اینکه از توان یکدیگر چگونه بهره ببریم که این فاجعه در حال بزرگتر و بزرگتر شدن را پایان بدهیم. فضایی که آرزویش را داریم تنها نباید با دادن قربانی توسط جوانانمان در داخل مملکت آماده شود، این فضا باید با عملکرد عاقلانه و دلسوزانه همه ما هر چه زودتر پیش از آنکه جان های دیگری گرفته شود، به وجود بیاید. هر چه متفرق تر عمل کنیم جانِ عزیز جوانانمان بیشتر و بیشتر به خطر خواهد افتاد. به هوش باشیم و این فرصت را از دشمنان مردم بگیریم که چنین کنند.

در انتها به این نکته هم بیاندیشیم بی ضرر نیست:

فرض کنیم عده ای به هدف آشفته کردن انسجام جمعیت ایرانی که به طرفداری از آزادی به میدان می رود به جمع آنها بپیوندند، فکر می کنید چه کاری بهتر از ایجاد درگیری فکری و فیزیکی و رفتار و غیرمتمدنانه می توانند انجام بدهندکه طرفداری و رسیدن به آزادی را هر چه بیشتر به تعویق بیاندازد و فرصت بیشتری به جلادان مردم بدهند؟