این صفحه به بهائیان اختصاص دارد.
مروری بر تعالیم آئین بهائی( اقتباس ازآثار هوشمند فتح اعظم و دیگر نویسندگان بهائی )
دوستان گرامی اگر خاطر شریفتان باشد مقاله هفته پیش با این جمله تمام شد که باید اوهام و خرافات را از صحنه خِرَد انسانی پاک کرد.
متأسّفانه دین که باید اساسش برمحبّت ، برصفات نیک عالم انسانی از قبیل امانت و صداقت و اخلاق پسندیده دیگرباشد، از مسیرصحیح منحرف و اسیراوهام وخرافاتی گشته که بسیاری را از دین گریزان کرده است. آنچه برای اتّحاد بشربوده، سبب اختلافاتِ خانه برانداز شده که نهایتا دو اثر منفی بسیارمضّر برجای میگذارد. اوّل آن که اکثر کسانی که به دین متمسّکند، در دریای تقالید و تعصّبات چنان غرق شده اند که از پیروان دیگر ادیان، حتی ازپیروان فرقه های دیگرِ دین خویش هم منفورند وآنهارا دشمن خود میدانند. دوّم ، آن مردمِی هم که ناظراختلافات گروه اوّل هستند از دین بیزار ونتیجتا بی تفاوت میگردند. در آثار بهائی میخوانیم که “دین باید سبب الفت و محبّت و اتحّاد بین مردم باشد. اگر سبب عداوت و جنگ شود و ترویج خرافات کند، بیدینی بهتر است“. تاریخ ثابت کرده است که هر وقت دینی ظاهر شده، با وجود مخالفتها، در نهایت، رشد وتمدن بشری را به دنبال داشته است. اگر بخواهیم وارد این بحث شویم که چرا ادیان پس از مدتی از مسیر خود منحرف و به وضع اسفبار میرسند، در مقاله امروز ما نمیگنجد و خود موضوع گفتگوی دیگری است. اما به هر دلیلی که باشد، ما امروز با چنین حالی روبرو هستیم که یا دین، دیگر در حیات اجتماع بشری نقش مهمّی ندارد و بسیاری از افراد فقط از روی عادت و تقلید از اجداد خود به دین روی میاورند، و یا افراد دیگری که با تعصّب به دین متمسّکند و دین را سبب اختلاف و جدائی بین مردم میسازند.
پس خوانندگان گرامی، آیا فکر میکنید که این تَفرَقه و اختلافات را، که نابود کننده بنیان انسانی است، چگونه میتوان چاره نمود؟ جز آن که با ظهور آئین جدیدی که دارای همان قوّۀ غالبۀ الهی باشد و وحدت اساس ادیان را ترویج نماید و جمیع انبیا را بر حقّ بداند، آیا راه دیگری هست که آن اختلافات را بتوان برطرف کرد؟ تجربه شده است که چقدر اشخاص خوش نیت در سطح دنیا کوشیدهاند و هنوزهم میکوشند که بین ادیان مختلف الفت و اتّحادی ایجاد کنند، ولی موفق نشدهاند. چه تعداد انجمنها و مؤسسات تشکیل شده و کوشش نمودهاند که حد اقل یک تفاهم ظاهری هم شده بین فرقه های مختلف به وجود آورند و همه مأیوس گشتهاند. چرا؟ چونکه اساس کارشان بر این است که بگویند، دین و مذهبِ ما حقّ است و بقیه ناحقّ. هرکه میخواهد، دیگران راه اورا بپویند. پس ملاحظه میفرمائید با چنین طرز تفکری ابداً اتّحاد ممکن نیست. بهائیان معتقدند چون راه حلی نیست باید دین جدیدی بیاید که بگوید، حقیقت در انحصار یک دینِ مخصوص نیست، اساس تمام ادیان یکی است و همه بر حقّند.
تَحَرّی حقیقت، یعنی جستجو در پیدا کردن حقیقت، که یکی از تعالیم بهائی است، سبب میشود که ما تمام ادیان را بر حقّ بدانیم وآنها را برای ایجاد یگانگی و پیشرفت تمدن و سعادت عالم انسانی بشماریم و این همان است که حضرت بهاءالله، مؤسّس آئین بهائی، ادّعا میکند و این همان است که بهائیانی که قبلاً یهودی و بودایی و زردشتی و هندو و مسلمان بودهاند، وقتی با آئین بهائی آشنا شدند و تحقیق نمودند، ملاحظه کردند که قبول آئین حضرت بهاءالله، این نیست که ادیان گذشته را ردّ کنند. میبینند دینی که او در آن تولد یافته و دوست داشته، در آئین بهائی بر حقّ و محترم به شمار میاید. بنابراین بعد از بهائی شدن معتقد میشوند که همه ادیان گذشته بر حقّند و در نتیجه با وجدان خویش آشتی و با مردم دیگر از هر قوم و فرقه ای صلح و دوستی میکنند. اما این سؤال پیش میآید که اگر اساس ادیان الهی یکی است، چه ضرورتی دارد که به مرور پیغمبران متعدّد بیایند و ادیان مختلف ظاهر شوند؟ حضرت بهاءالله در پاسخ به سؤالی مشابه چنین فرموده:
«خداوند یگانه میفرماید، میان پیامبران جدایی ننهیم، چون خواست همه یکی است و راز همگی یکسان. جدایی و برتری میان ایشان روا نه. پیامبر راستگو خود را به نام پیامبر پیشین خوانده. پس چون کسی به نهان این گفتار پی نبرد، به گفتههای ناشایسته پردازد. دانای بینا را از گفتۀ او لغزش پدیدار نشود…… خواستِ یزدان از پدیداریِ فرستادگان دو چیز بود: نخستین رهانیدن مردمان از تیرگی نادانی و رهنمایی به روشنایی دانایی، دوم آسایش ایشان و شناختن و دانستن راههای آن…. پس باید دیدۀ مردم دانا بر راز درون ایشان نگران باشد، چه که همگی را خواست یکی بوده و آن، راهنمایی گمگشتگان و آسودگی درماندگان است…..».
پس ملاحظه میشود بهائیان تمام پیامبران را یکی دانسته و خواست همه را یکسان و برای سعادت بشر می شمارند. در هر عصر و زمان، نیازهای مردم با دوره های دیگر تفاوت دارد و پیغمبران چون پزشکانند که درمان را بر حسب درد بیمار میدهند. آیا تعالیم امروز آئین بهائی برای مردم چهار هزار سال، دو هزار سال و هزار و پانصد سال پیش قابل فهم بود؟ آیا نیازهای اجتماعی آن زمانها با امروز یکسان است؟ آیا معلم کلاس ابتدائی میتواند جبر و هندسه و فیزیک آموزش دهد؟ این است که پیغمبران الهی که معلمان و مربیان روحانی بودهاند، به تدریج بشر را به مراتب بالاتر ارتقا دادهاند و به جایی رساندهاند که مناسب اتّحاد و اتّفاق باشند و این گفتۀ حضرت بهاءالله برای بشر امروز قابل قبول است که فرمود:
“ای اهل عالم، سرا پردۀ یگانگی بلند شد، به چشم بیگانگان یکدیگر را مبینید. همه بار یک دارید و برگ یک شاخسار”
خوانندگان عزیز، در صورتیکه مایل به دریافت نسخه ای از مقاله فوق از طریق ایمیل هستید و یا راجع به تعالیم بهائی سؤالی دارید لطفا با ما تماس بگیرید: پیامگیر : ۷۴۰۰-۸۸۲-۹۰۵ ، ایمیل: anyquestionsplease@gmail.com
وب سایت برای برخی از کتابهای فارسی بهائی : www.reference.bahai.org/fa