شهروند ۱۲۳۶ پنجشنبه ۲ جولای ۲۰۰۹
جمعه گذشته مردی عرب در ستایش مردم ایران در نامه سرگشاده ای اعلام کرد: “اگر مردم خاورمیانه اتحاد، مبارزه و درایت و استقامت را از ایرانیان می آموختند، هرگز خاورمیانه اینگونه به خاک و خون کشیده نمی شد.”
ملت ایران در مقایسه با بسیاری ملل دیگر، ملتی صلح جو، و رزمنده است که جوهره حرکتش در تاریخ با شعر، هنر و ادبیات آمیخته است. آمیختگی شعر با هستیِ روزانه اش، مبارزات بی پروای او را متداوما شکل داده است. و او را تشویق کرده است که پیوسته در لابلای اشعار مولوی، فردوسی، حافظ، لاهوتی، فروغ، شاملو و … حرف زمان را پیدا کرده و شعارهای مبارزاتی خود را به کار ببرد.
خس و خاشاک تویی، دشمن این خاک تویی
شور منم، نور منم، عاشق رنجور منم
پیوند عمیق مردم ایران با شاعرانش متفکران جهان را شگفت زده کرده است و دانش پژوهانی همچون “رابرت بلای” و “استفن کینزر” را کنجکاو شناخت فرهنگ و تاریخ ایران.
تصور اینکه نسل جدید بعد از انقلاب با تاریخش بیگانه است، تصور نادرستی بوده است. انسان لایه های تودرتوی هزارگانه دارد و به تبع نیاز، لایه های پنهان اش یکباره باز می شوند و حقیقت خود را نشان می دهند. افراشتن تصویر “دکتر مصدق” و حمل شعار “تاریخ دوباره تکرار نخواهد شد” دلیل بر این مدعاست که جوانان امروز به اراده و قابلیت های ملت خود اتکاء دارند و دخالت هیچ بیگانه ای را تاب نمی آورند.
جنبش جوانان امروز ایران جنبشی هشیارانه است که از اشتباهات انقلاب خودجوش پدران و مادران خود بسیار آموخته است. ملت، امروز می داند که چه می خواهد و چه نمی خواهد و می داند که چگونه به آنچه که می خواهد دست پیدا کند. ملتی که برای کوچکترین نیاز روزانه اش از تنفس گرفته تا غذا، تا سرپوش تا تن پوش تا عشق ورزی مجبور بوده است در مقابل سرکوب بایستد و حساب پس بدهد. همه تن چشم و همه تن دست، آموخته است که با بسته شدن یک در، پنجره دیگری را بگشاید. او با تاریخ شفاهی پدران و مادرانش ارتباطی حقیقی دارد و تاریخ نوشتاری را نقد می کند. او منتظر جرقه ای بوده است تا صدای اعدامیان، زندانیان و در بند کشیدگان باشد. صدای خودش باشد. هر چند که عدم حمایت خاتمی را در آن زمان که نیاز به حمایت داشته است، فراموش نمی کند. هر چند کارنامه ی میرحسین موسوی را در زمان صدارتش از یاد نمی برد، اما آگاهانه می داند که در دنیای سیاست دستی غیرآلوده وجود ندارد! او آموخته است که در عادت سی ساله ی دروغ و تقلب، باید ابزارهای مقاومت را با شیوه ای متفاوت از پدر و مادرش بیاموزد. اصلا او در زمانه ی شک ها و بی اعتمادی ها به دنیا آمده است!
او به شعر فردوسی طنزی شعارگونه می دهد و می گوید:
بسی حقه دیدم در این سال سی
تقلب ندیدم به این خالصی
چماق سرکوب در طول سی سال هر صدای آزادیخواهی را خفه کرده است. او به اتهاماتی همچون دشمن اسلام، محارب با خدا، جاسوس بیگانگان عادت کرده است. او از عادت دیدن صحنه های اعدام و قتل های دسته جمعی خسته شده است. او عشق می خواهد عشق …
مردم آگاهند. مردم به بازیهای سیاسی، توسعه طلبانه و میلیتاری کشورهای قدرتمند آگاهند. اینکه مبارزه شان حتی برای تنفس، به دخالت بیگانگان ربط داده شود، بی اعتبار انگاشته شدن اراده ی ملت است. وحشت حکومتگران است از تضعیف قدرتشان.
تئوری توطئه، قرنهاست که حرفه ی دیکتاتوران بوده است. تنها با ایجاد فضای ترس و ترور و وحشت است که می توان بر ملتی حکم راند!
مردم به درستی می دانند که جهان سرمایه داری، جهانی طماعانه برای گسترش بازارهایشان به ایران چشم دوخته اند که برای استقرار پایگاههای سیاسی و نظامی خود از هیچ حربه ای نمی گذرند، که در کشورهای همسایه حضور دارند. مردم به طور تاریخی سیاست “تفرقه بینداز و حکومت کن” را می شناسند. برتری دینی، خود آغاز تفرقه اندازی است.
مردم به نتایج انتخابات رنگارنگ، از “انقلاب صورتی” در گرجستان گرفته تا “نارنجی” در اوکراین تا انقلاب “مخملی” چکسلواکی آگاهند. آنها به پروسه ی حرکت معتقدند. در حرکت است که یافته های خود را از سیاستهای گاندی، نلسون ماندلا و دکتر لوترکینگ به کار می بندند. در حرکت است که تخدیر و اعتیادِ ناشی از بی عملی، به جوشش و عمل تبدیل می شود و سازندگی.
ترساندن مردم از نیروهای بیگانه و سوق دادن آنان به عقب نشینی حربه ی کهنه ای است. مردم تنفس می خواهند. کار می خواهند. نان و خانه… مردم مملو از طرحهای نو برای سازندگی و آفرینش اند. تحریم اقتصادی بیشترین تأثیر دردناک خود را بر طبقات محروم ایران گذاشته است. اقتصاد نابسامان کشور مردم را به برنامه ریزی های مشخص و معین اقتصادی برای تولید کار متوجه کرده است. آنان به وام های دولت از بانک جهانی واقعند. از سالهای ۱۹۹۱ تاکنون دولت چه گام هایی در جهت توسعه و پیشرفت جامعه برداشته است؟
مردم به هر عملی فکر می کنند. هیچ جامعه ای با دیکتاتوری دوام نخواهد داشت. انقلاب اسلامی همچون انقلاب های دیگر فرزندان خودش را بلعیده است و حالا فرزندان فرزندانش قیام کرده اند تا آنچه را که پدران و مادرانشان در رویای به دست آوردنشان بوده اند، پس بگیرند. آن رویا را پس بگیرند و آن را به حقیقت تبدیل کنند.
هیچ کهنه ای به خاطر یک “نو” عقب نشینی نمی کند. آنکه در قدرت است قدرت را رها نمی کند مگر با خونریزی.
رفرم سیر حرکت تاریخ است. همیشه “نو” جای کهنه را می گیرد و همان “نو” بعد از زمانی کهنه می شود. زاپاتا را به خاطر می آورید؟
سالها زندگی کردن در سرزمین امپراتوری آمریکا ما را با دو قطب قدرت گرایی روبرو کرده است.
۱ـ امپراتوری هرگز از بلعیدن سیر نمی شود و بلعیدن اش، او را پهناورتر و هولناک تر می کند.
۲ـ کشور زادگاهی که به خاطر قدرت گرایی قرون وسطایی اش و از وحشت امپراتور و سقوط خود، فرزندان خودش را سخیفانه می بلعد.
جوانانی که در جنبش آزادیخواهی اخیر خون داده اند و خون می دهند می دانند که با فریادهایشان شاید فردا را هرگز به چشم نبینند، اما ایمان به تغییر آنها را از گلوله نمی هراساند.
جهان برای همه کشته شدگان و شکنجه دیدگان ایرانی، برای ندا آقا سلطانی ها آواز می خواند و می گوید: “من هم ایرانی ام”. اگر صدایشان یکپارچه شود آیا دیکتاتوری جایش را به آزادی نخواهد داد؟ درست به همانگونه که بردگان رومی همه خود را “اسپارتاکوس” نامیدند!؟
این واژه ها، واژه های احساس است. درایت و عقلانیت می تواند شور مردم را راهبر باشد.
۲۳ جون ۲۰۰۹