توضیح مترجم

با ترور اعضای تحریریه ی نشریه ی شارلی ابدو Charlie Hebdo پروسه ی تحکیم مواضع احزاب و جریان های محافظه کار راست افراطی و فاشیستی اروپا  تحت لوای اسلام هراسی و خارجی ستیزی وارد مرحله ی جدیدی می شود. این احزاب که برای قبضه ی قدرت سیاسی در فرانسه، انگلستان و هلند خیز برداشته اند، در اتریش و مجارستان تجربه ی دولتمداری را پشت سر گذاشته اند.

در کشور آلمان فدرال با سابقه ی تجربه ی تلخ حکمروایی نازیها – که تبعات هولناکی برای اروپا و کل جهان داشت ـ حساسیت بالایی نسبت به این گونه نظریات ارتجاعی وجود داشته و هنوز هم اسلام ستیزی و خارجی ستیزی علنی، کاری ست مذموم. حتی تا این اواخر استفاده از سمبل های ناسیونالیستی همچون پرچم و سرود ملی که در کشورهای دیگر امری کاملا طبیعی است، در بین اقشار مختلف جامعه ی آلمان کاری نه چندان پسندیده محسوب می شد، لذا طرفداران این گونه ایده های اولترا ناسیونالیستی و ارتجاعی محافظه کارانه، نظرات خود را با زرورق دفاع از ارزش های اروپایی در مقابل تهاجم اسلام، ارائه می دهند. اینها برای اینکه افکار به غایت ارتجاعی خود را برای اقشار متوسط جامعه قابل قبول تر بکنند، حتی در ظاهر با جنگ طلبی بعضی از کشورهای اروپایی نیز مخالفت می کنند. نقش رسانه های عمومی محافظه کار و بعضی از نویسندگان در جا انداختن اینگونه نظریات در جامعه ی آلمان کم نبوده است. برای نمونه می توان از کتاب «زوال آلمان به دست خودش» نام برد. این کتاب که توسط یکی از ماموران بلند پایه ی سابق دولت  آلمان به نام آقای تیلو سارازین Thilo Sarrazin نوشته شد، یکی از پرفروشترین و جنجالی ترین کتاب های منتشره بعد از جنگ جهانی دوم در این کشور محسوب می شود. سارازین در این کتاب با ارائه ی آمار، ارقام و تزهای قابل تردید، بالا بودن تولید مثل در بین مسلمانان و ازدیاد مهاجران از کشورهای مسلمان و بخصوص ترکیه را باعث زوال تدریجی کشور آلمان می داند. این گونه کتاب ها همراه با ده ها نشریه و کانال تلویزیونی محافظه کار، زمینه ساز به وجود آمدن حزب  AFD (آلترناتیو برای آلمان) و جریان نوساخته یPEGIDA  (وطن پرستان اروپایی مخالف اسلامی کردن مغرب زمین) شدند.

سرمقاله ی مجله ی اشپیگل شماره ی ۳- ۲۰۱۵ که توسط آقای دیرک کوربیووایت  Dirk  Kurbjuweit نوشته شده، به دلایل ضدیت دولت های خودکامه ی کشورهای مسلمان با دموکراسی و قدرت فائقه ی آزادی در اروپا می پردازد.

pegidaکوربیووایت می نویسد:

دموکراسی اگر می خواهد به ارزش های خودش وفادار بماند، نباید از اسلام ترس داشته باشد.

توضیحات داخل پرانتزها از مترجم است.

***

آیا صدراعظم بعدی و یا بعدِ از آن می تواند یک زن مسلمان باشد؟ البته که می تواند. علیرغم سوءقصد غیرقابل تحمل به روزنامه نگاران در پاریس؟ بله. علیرغم اعتراضات طرفدارانPEGIDA  (وطن پرستان اروپایی مخالف اسلامی کردن مغرب زمین) ؟ بله البته.

نویسنده ی فرانسوی میشل اولبک Michel Houellebecq طرح چنین اوتوپیایی را برای فرانسه ریخته است: در آخرین رمان او یک مسلمان، رئیس جمهور فرانسه می شود و تازه این کتاب بعد از آنکه تروریست های اسلامی به دفتر نشریه ی Charlie Hebdo هجوم برده و ۱۲ نفر را به قتل رساندند، به یک رسوایی پر سر و صدا بدل شد. چرا که اولبک در صفحه ی اول شماره ی اخیر این نشریه خودنمایی می کرد. گیرم که حمله در اصل انتقامی بود برای کاریکاتورهای محمد که در شماره های قبلی به چاپ رسیده بودند.

این عمل را نیروهای ضد خارجی و بدبین به اسلام که در اطراف Front national (حزب راست افراطی «جبهه ی ملی فرانسه») و PEGIDA  (وطن پرستان اروپایی مخالف اسلامی کردن مغرب زمین) جمع شده اند، دلیلی بر تائید نظریات خود می دانند. به نظر آنها «اسلام» کم کم اروپا را زیر یوغ خود خواهد گرفت. حتی بعد از حادثه ی ۱۱ سپتامبر، خیلی از آمریکایی ها و اروپایی ها خود را در حال جنگ با یک مذهب می بینند. از دیدگاه اینها «مغرب زمین مسیحی» به خاطر اینکه روح مذهبی خود را از دست داده است، در مقابل حریفی که قدرت خود را از مذهب می گیرد، در موضع ضعیف تری قرار دارد، ولی چنین چیزی حقیقت ندارد. هنگامی که ما زیربنای دنیوی اسلامگرایان را مورد مداقه قرار بدهیم، این مسئله مشخص تر می شود.

جهادگران بیشتر اشخاصی سیاسی هستند تا مذهبی. هدف لشگرکشی «دولت اسلامی» به دست آوردن منابع زیرزمینی، سرزمین، حاکمیت و قدرت سیاسی است. در اینجا اسلام وسیله ای تزئینی برای پوشاندن اهداف واقعی است. کسی که برای اهداف عالی اعلام جنگ می کند، راحت تر می تواند نیرو جمع کند. بخصوص کسانی را که به خاطر فقر مادی و ذلالت روحی در جستجوی معنویت هستند.

همچنین جلوه دادن دموکراسی به عنوان وسیله ای شیطانی در بخش هایی از دنیای اسلامی را باید به عنوان یک استراتژی سیاسی دید. حاکمان «دولت اسلامی» (شام و سوریه)، کشورهای ایران و عربستان سعودی به خواست آزادی با سرکوب جواب می دهند، چرا که دموکراسی پایه های این رژیم ها را از pegida-leaderدرون خالی می کند. آنها از رعایایشان می ترسند، لذا آنها را تشویق به دشمنی با آزادی می کنند.

همین طور سرچشمه ی مخالفت بنیادی آنها با شیوه ی زندگی غربی را نیز باید در آن دید. وقتی که آنها نمی توانند بخش اعظم مردم خود را از فقر و فاقه مادی برهانند، بهترین راه، دشمنی با مصرف گرایی است. مبارزه با اخلاق فاسد غربی در اصل برای حاکمان کشورهای اسلامی پوششی است برای حفظ قدرت. به همین خاطر آنها کاریکاتور محمد را نیز یک تهدید می بینند. آنها می دانند روشنگری (در غرب) زمانی آغاز شد، که حاکمیت مطلق الهی به زیر سئوال رفت. بعد از آن و به تبع آن وضعیت دنیوی مردم نیز مورد توجه قرار گرفته و بدین ترتیب زوال قدرت شاهان آغاز شد. این اتفاق نباید برای حاکمان اسلامی رخ بدهد.

ولی این اتفاق خواهد افتاد. مثل اکثریت قدرت های خودکامه، ثبات حکومت های آنها ظاهری است. بهار عربی نشان داد که مردم به چه سرعتی می توانند حکومت های آنها را جارو بکنند. در حالی که در سیستم دموکراتیک، قضیه کاملا برعکس است. آنها ظاهرا بی ثبات به نظر می رسند. چرا که هر کسی پارادوکس بودن آزادی را نمی تواند بفهمد. ثبات دموکراسی در آن است که هر چیزی می تواند بدون وقفه مورد تردید قرار بگیرد.

آزادی چیست؟ آزادی قبل از هر چیزی امکانی است که به وسیله ی آن می توان همه چیز را مورد سئوال قرار داد: خود را، دیگران را، تشکیلات مختلف یک کشور ـ دولت و حتی مذهب را. آزادی از حقیقت ترسی ندارد. هیچ چیزی از انتقاد مصون نیست. درباره ی هر چیزی می توان بحث و جدل کرد. و دقیقا این گفتمان باعث به وجود آمدن ثبات می شود. آزادی همانند یک نظرسنجی دائمی یا باعث تائید و دوام و یا نو شدن می شود.

حتی در جوامع غربی نیز هر کسی سلطه ی شک و سئوال را نمی تواند تحمل بکند. در رمان «انقیاد» اولبک  Houellebecq نیز اکثریت فرانسوی ها در سال ۲۰۲۲ به یک مسلمان معتدل ـ که به زودی نظم را دوباره بر پا می کند ـ پناه می برند. حزبAFD  (آلترناتیو برای آلمان) و PEGIDA  (وطن پرستان اروپایی مخالف اسلامی کردن مغرب زمین) نیز در آرزوی چنین چیزی هستند. منتها بدون مسلمانان.

کسی که امر آزادی را جدی می گیرد، می تواند حتی در یک نظریه ی رادیکال نیز بخشی از یک گفتمان قابل تحمل را ببیند. پس جواب اولین عبارتست: مبارزه نه با «اسلام»، بلکه با جهادگرانی است که به نام اسلام و برای اهداف سیاسی جنگ و ترور به پا می کنند.

جهادگران می توانند همانند پیگردها و سر بریدن های «دولت اسلامی»، ۱۱ سپتامبر ۲۰۱۱ و یا حمله ی تروریستی پاریس، ضربات هولناکی بزنند، ولی آنها ضعیف تر از آن هستند که بتوانند جامعه ی ما را تهدید بکنند. به شرط اینکه ما به (ارزش های) خودمان وفادار بمانیم. غرب در امر مذهب برتری ندارد، ولی گفتمان، خرد، آرامش و تکنولوژی نیز زمینه ساز مقاومت و استحکام می شوند، لذا آزادی امریست متعالی که ارزش آن را دارد برایش جنگید. با اعتدال، در چهارچوب قوانین و ارزش های روشنگری (غرب).

و شاید روزی در سیستم سکولار ما تحت رهبری یک صدراعظم زن مسلمان ـ که به عنوان امری طبیعی که مسیحی ها و یهودیها نیز باید به آن گردن نهند ـ مذهبش را از امر حکومت جدا نگه خواهد داشت.