کودتای انتخاباتی و شورش و سرکوب رای دهندگان در ایران، تحلیل های فراوانی را از راست و چپ در رسانه های غربی به دنبال داشته

 

شهروند ۱۲۳۸ ـ پنجشنبه ۱۶ جولای ۲۰۰۹


 

صداهایی که امروز از بخش هایی از چپ می شنویم، به طرز غم انگیزی صداهای ارتجاعی اند. هم جهتی با بنیادگرایان مذهبی با این درک غلط که ضد امپریالیست و ضد سرمایه داری اند، هم جهتی با ارتجاعی ترین نیروهای تاریخ است. این یک چپ مرتجع است


 

کودتای انتخاباتی و شورش و سرکوب رای دهندگان در ایران، تحلیل های فراوانی را از راست و چپ در رسانه های غربی به دنبال داشته. راست گرایان، عمدتا تحت تاثیر ایدئولوژی نوـ محافظه کار و دیدگاههای ارتجاعی، رویای بازسازی دوران شاه را در سر می پرورانند، در میان ناراضیان ایرانی به دنبال طرفداران امریکا و اسرائیل می گردند، و در جستجوی انقلابی مخملی به سبک اروپای شرقی اند. از آنجا که مایه ای جدی در تحلیل های راستگرایان یافت نمی شود، و از آنها نمی توان انتظار داشت که  برای درک پیچیدگی های سیاست و جامعه ایران تلاش کنند، نیازی به برخورد جدی به تحلیل هاشان نیست.

اما در مورد تحلیل های چپ، آشفتگی های فراوانی را می توان مشاهده کرد. چپ مترقی، از همان آغاز درگیری ها به حمایت قاطعانه از جنبش جامعه مدنی پرداخت. سایت های Bullet, Campaign For Democracy, Znet و پاره ای دیگر از رسانه های چپ در غرب، تحلیل های پر مغزی را ارائه دادند و سعی کردند که پیچیدگی های اوضاع ایران را برای خوانندگان خود توضیح دهند. (۱) پاره ای روشنفکران چپ غربی  همراه با همتاهای ایرانی خود، طومارهائی را امضاء کردند، و پاره ای سکوت برگزیدند، اما بعضی دیگر به شکلی نگران کننده، به همان شیوه که در جریان درگیری های نوار غزه و لبنان، بی هیچ انتقادی از حماس و حزب الله قهرمان های ضد امپریالیست ساختند، از احمدی نژاد، به خاطر موضع در ظاهر قاطعانه اش علیه امریکا و اسرائیل، حمایت کردند. نیز بر پایه تحلیلی زمخت از مبارزه طبقاتی، احمدی نژاد را به خاطر آنکه گویا بر علیه ثروتمندان و به نفع زحمتکشان مبارزه می کند، ستودند. دیگر آنکه در تحلیل هایشان جنبش اصیل جامعه مدنی پر تحرک ایران را کم بها جلوه داده و خواست های دموکراسی، آزادی های فردی و سیاسی آنان را تحت عنوان دل نگرانی های طبقه متوسط، که عمدتا توسط تبلیغات غرب دامن زده شده، خوار شمردند (همان دیدی که خامنه ای، احمدی نژاد و اعوان و انصارشان دامن می زنند).


 

سایت MRZine

یکی از باور نکردنی ترین موارد، سایت الکترونیکی MRZine وابسته به مجله مانتلی ریویو است که حتی در مواردی تبلیغات لات ها و جانیان بسیجی را نیز منتشر می کند(۲) این سایت فضای زیادی را به طرفداران اسلام گرایان اختصاص داده است، کسانی که نمی توان آنها را چپ قلمداد کرد، اما نوشته هایشان مورد تایید گردانندگان سایت است. نویسنده ای می نویسد نبردی که در ایران جریان دارد مربوط به «اصلاح رفاه اجتماعی و حقوق مالکیت خصوصی است»، احمدی نژاد «طبقه مدیران را خشمگین کرده»، او «کمترین اشتیاق را به اصلاحات نئولیبرالی که خواست صاحبان شرکت های بزرگ است، داراست»، و «مورد حمله کاندیداهای طرفدار سیاست های مالی محافظه کارانه» قرار دارد.(۳) این نویسنده عامدانه توضیح نمی دهد که صاحبان «منافع شرکت های بزرگ» در میان دوستان و متحدان احمدی نژاد در سپاه پاسداران و روحانیون ارشد طرفدار او نیز بسیار است و او قاطعانه سیاست «خصوصی سازی» را که از طریق آن مالکیت های دولتی را به اعوان و انصار خودش واگذار می کند، ادامه می دهد.

در جریان انقلاب ١٩٧٩ حزب توده به توصیه اتحاد شوروی سابق سخت در جستجوی «غیر سرمایه داران» در میان عناصر رژیم اسلامی بود تا به کمک آنها بتواند «راه رشد غیر سرمایه داری» و «سمتگیری سوسیالیستی» را پی گیری کند، اما هیچ موفقیتی نیافت. حال به نظر میرسد که سایت MRZine کاوش جدیدی را برای کشف اسلام گرایان غیر سرمایه دار آغاز کرده، بی آنکه بداند که تمام جناح های رژیم اسلامی سرمایه داران قرص و محکمی هستند.


 

ایران تخیلی عزمی بشاره Azmi Bishara


 

در مقاله «ایران، یک قرائت متفاوت»(۴) که در Znet تجدید انتشار یافت، عزمی بشاره می نویسد که نظام توتالیتر ایران از دو جهت عمده از سایر نظام های توتالیتر متفاوت است: اولا اینکه «در ایدئولوژی و نظام حاکمیت، حد اعلائی از رقابت دموکراتیک مبتنی بر قانون را گنجانده است». بشاره البته توضیح نمی دهد که این «رقابت ها» تنها برای اسلام گرایان خودی است، و دیگران، از مسلمانان میانه رو گرفته تا لیبرال ها و چپ های سکولار، از این رقابت ها محروم اند.

تفاوت دوم نظام توتالیتر ایران به زعم بشاره این است که «… ایدئولوژی رسمی حاکم بر نهادهای حکومتی … یک مذهب واقعی است که اکثر مردم کشور به آن باور دارند.» اگر منظور بشاره این است که اکثر ایرانیان مسلمان شیعه هستند، حق با اوست. اما تصور اینکه همه ایرانیان مذهبی اند و درک شان از مذهب همان درک بنیادگرای تاریک اندیش حکومت گران اسلامی است، خطای بزرگ اوست. بشاره وجود انبوه مردم سکولار در ایران را، که بیشترین درصد را در میان کشورهای اکثرا مسلمان داراست، کاملا ندیده می گیرد.

او به تحسین «چنین حدی از تحمل و تنوع سیاسی»، «تحمل انتقاد»، و «جایگزینی صلح آمیز قدرت» در ایران می پردازد. خواننده متحیر می شود که آیا سیاستمدار برجسته فلسطینی مان درباره ایران تخیلی می نویسد و یا درباره ایران واقعی. آیا ممکن است که بشاره از قتل عام هزاران زندانی سیاسی، قتل های زنجیره ای، و به سکوت واداشتن پرتوان ترین و مترقی ترین افراد ایرانی چیزی نشنیده باشد؟ آیا او نمی داند که یک هیئت ١٢ نفره محافظه کار انتصابی (شورای نگهبان) تنها به چند فرد مورد اعتماد اجازه می دهد که در انتخابات رئیس جمهوری (نیز پارلمان) شرکت کنند؟ یا نمی داند که «قدرت» واقعی در دست رهبر است که به طور ادواری جایگزین نمی شود، و یک مجلس تمام ملا (مجلس خبرگان) او را مادام العمر برمی گزیند؟ رهبر انتصابی خود در راس دستگاههای سرکوب حکومتی قرار دارد و از ١٩٩٣، گارد مخصوص خود، یعنی «نیروی ویژه پاسدار ولایت» (نوپو) را برای سرکوب های سریع ایجاد نموده است. این چنین است تحمل و دموکراسی در ایران جمهوری اسلامی.

بشاره جنبش وسیع و اصیل اصلاحات را خوار شمرده و ادعا می کند که «انتظارات مربوط به قدرت و روند اصلاحات … از سوی رسانه های غربی و غیر غربی که مخالف احمدی نژاد هستند، دامن زده شده». اگر بشاره درس و مشق خود را در این زمینه آماده کرده بود، متوجه می شد که جنبش وسیعی از سوی گروههای زنان، جوانان، معلمان، و گروه هائی از کارگران به حرکت درآمده بود. او به ما هشدار می دهد که از «نخبه گرائی» و «نفوذ طبقاتی متکبرانه» پرهیز کنیم، و به طور ضمنی جنبش افراد با «منشاء طبقه متوسط» را رد کرده و ادعا می کند که «این جوانان اکثریت جوانان ایران نیستند، بلکه اکثریت جوانان یک طبقه خاص هستند». روشن نیست که بشاره بر چه پایه ای ادعا می کند که اغلب جوانان بخش های فقیر جامعه از احمدی نژاد طرفداری می کنند.



 

پیام جیمز پتراس James Petras : آزادی «حیاتی» نیست!


 

یکی از حیرت انگیزترین نوشته ها مربوط به نویسنده و آکادمیک سرشناس و جنجالی، جیمز پتراس است. در مقاله «انتخابات ایران: دروغ تقلب انتخاباتی»(۵) پتراس قاطعانه هرگونه امکان تقلب را در انتخابات ایران رد می کند، و با اطمینان به بحث جزئیات جمعیت شناسی پاره ای شهرک های ایران می پردازد، بی آنکه تخصصی در این زمینه داشته باشد.

از آنجا که شواهد تقلب های آشکار در این انتخابات فراوان است، برای نادرست نشان دادن شواهد و «منابع» پتراس وقت را تلف نمی کنم، و در عوض به تحلیل های نادرست او می پردازم. مبهوت کننده ترین بخش نوشته پتراس نبود کمترین همبستگی به زنان، جوانان، معلمان، کارمندان و کارگران شجاعی است که برای دموکراسی، حقوق بشر و آزادی های سیاسی دست به مبارزه زده، و برای احقاق حقوق از دست رفته خود به خیابان ها ریخته اند. در عوض در نوشته اش به اشارات پراکنده ای به جماعات «مرفه طبقه بالا»، جوانان «خوش پوش و انگلیسی دان»، و غیره برمی خوریم. پتراس حتی یکبار نیز اشاره ای به زنان نمی کند، چه رسد به آنکه به مبارزات چشمگیر آنها برعلیه سیاست های تاریک اندیش از جمله سنگسار، چند همسری، و نابرابری های جنسیتی قانونی اشاره ای داشته باشد. او کوچکترین اشاره ای به فعالان اتحادیه های کارگری، نویسندگان، و هنرمندان، که بسیاری از آنها در زندان به سر می برند، نیز ندارد.

در عوض، تاکید بر یک  تحلیل زمخت طبقاتی است. می خوانیم، «جمعیت شناسی رای دهندگان، قطبی شدن آشکار طبقاتی را عیان می سازد، که یک طرف آن سرمایه داران پر درآمد طرفدار اقتصاد بازار آزاد قرار دارند، و طرف دیگر طبقه کارگر کم درآمد، و پشتیبانان «اقتصاد اخلاقی» مبتنی بر مذهب که در آن ربا و سودجوئی محدود شده.» پتراس از این بیشتر نمی تواند گمراه شده و گمراه کننده باشد. البته این مدل با الگوی سنتی تحلیل طبقاتی مورد نظرش کاملا هم خوانی دارد، و تنها یک رنگ اقتصاد اسلامی به آن اضافه شده!  اما واقعیت به مراتب پیچیده تر از الگوی ارائه شده پتراس است. آیت الله های هر دو طرف «سرمایه داران طرفدار اقتصاد بازار آزاد»اند، همینطور فرماندهان سپاه پاسداران، که صاحب صنعت اند، انحصار تجارت بسیاری کالاها را در دست دارند، و به ساختمان سازی و بساز و بفروش مشغولند. هر دو جناح حکومت نیز کارگران طرفدار خود را دارند. سیاست های شکست خورده اقتصادی، تورم بیش از ٣٠ درصد، بیکاری روز افزون، و سرکوب اتحادیه های کارگری، بسیاری از کارگران را بر علیه احمدی نژاد شورانده است. بیانیه کارگران ایران خودرو علیه سیاست های سرکوبگرانه ی دولت، اعتصاب طولانی کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی، و شرکت کارگران در شورش های بعد از انتخابات، تماما نمونه هائی از مقابله کارگران با احمدی نژاد است. نیز بسیار ساده لوحانه است که از «اقتصاد اخلاقی» سخن گوئیم، در حالی که هر دو جناح در فساد و دزدی، که جنبه هایی از آن در ماجرای مناظره های تلویزیونی برملا شد، دست داشته اند.

پتراس بر اساس درک محدودی که از اوضاع ایران دارد،  اعلام می کند که «میزان کمبود آراء اپوزیسیون به ما نشان می دهد که آنها تا چه حد از نگرانی های حیاتی مردم خود بیگانه اند». اولا، پتراس نظیر بسیاری دیگر از تحلیل گران قادر به تفکیک گروههای مختلف این «اپوزیسیون» نیست، و از آن بدتر به زنان ایران، جوانان، فعالان کارگری، روشنفکران و هنرمندان می گوید که «نگرانی» و خواست های شما در زمینه های آزادی های سیاسی و فردی، حقوق بشر، دموکراسی، برابر جنسیتی، و حقوق کارگران «حیاتی» نیست. چنین به نظر می آید که پتراس به چپ ایرانی می گوید، رفقا اگر شما را شکنجه می دهند و در زندان ها می پوسید، اگر کتاب های تان را می سوزانند و شما را از کار و حرفه تان بیرون می کنند، نگران نباشید، چرا که دولت به «طبقه کارگر» رایانه و صدقه می دهد! اطمینان دارم که اگر آزادی ها و امتیازات خود پروفسور پتراس و همفکران اش به خطر می افتاد چنین بخشندگی و گذشتی را نشان نمی داد.  

چپ تاریخا ریشه هایش در همبستگی با جنبش های مترقی، حقوق زنان، حقوق اتحادیه های کارگری استوار بوده، و صدایش صدای قاطعانه  آزادی خواهی بوده، اما صداهایی که امروز از بخش هایی از چپ می شنویم، به طرز غم انگیزی، صداهای ارتجاعی اند. هم جهتی با بنیادگرایان مذهبی با این درک غلط که ضد امپریالیست و ضد سرمایه داری اند، هم جهتی با ارتجاعی ترین نیروهای تاریخ است. این یک چپ مرتجع است، که با چپ مترقی که همیشه همسوی نیروهای ترقی خواه بوده، تفاوت اساسی دارد.


 

ژیژک Zizek  نیز نکته مهمی را از قلم می اندازد


 

در نوشته ای که تحسین بسیاری را برانگیخته و وسیعاً آن را برای یکدیگر فرستاده اند، سلاوج ژیژک، صدای رسای چپ نو، توصیف ها و تحلیل های مختلفی را که از اوضاع ایران عرضه شده، تشریح می کند.(۶) ژیژک می نویسد: «پشتیبانان موسوی … فعالیت های خود را بمثابه تکرار انقلاب ١٩٧٩ خمینی، بازگشت به ریشه های آن، و باز کردن گره هائی که آن را به فساد کشانید، می دانند.» او می گوید «ما با یک جنبش اصیل و مردمی پارتیزان های فریب خورده انقلاب خمینی» یا با «بازگشت سرکوب شدگان انقلاب خمینی» سر و کار داریم.

ژیژک انقلاب ١٩٧٩ را «انقلاب خمینی» می نامد، و تفاوت بین «پارتیزان های خمینی» و عناصر غیرمذهبی و سکولار، اعم از لیبرال و چپ در دوران انقلاب، که در واقع انقلاب را آغاز کردند و در غیاب آلترناتیو دیگر، رهبری آن را به خمینی واگذار کردند، نمی بیند. ندیدن این واقعیت از سوی بسیاری از غربیان که گاه ما را به یأس و نومیدی می کشاند، خطای بزرگی است. ژیژک همچنین به خطا جنبش امروز را تماما حمایت از موسوی می بیند. می خوانیم «موسوی آرزوی خلقی را که انقلاب خمینی را زنده نگاه داشته بود، دوباره زنده کرده است». بر پایه چنین اظهاراتی ژیژک نتیجه می گیرد که «انقلاب ١٩٧٩ خمینی را نمی توان به تصاحب قدرت از سوی تندروهای اسلام گرا تقلیل داد.» او برای اثبات ادعای خود به «جوش و خروش شگفت انگیز سال اول انقلاب …» اشاره می کند، بی آنکه توجه کند که بخش اعظم «جوش و خروش» سال اول، یا در حقیقت تا قبل از ماجرای گروگانگیری در سفارت امریکا، ناشی از اقدامات غیر پارتیزان های خمینی بود: از جنبش شوراهای کارگری گرفته، تا تقابل های فدائیان در کردستان و گنبد، جنبش زنان، و جنبش دانشجوئی. این جوش و خروش ها مربوط به دورانی بود که خمینی و طرفدارانش هنوز قدرت خود را تثبیت نکرده بودند. به دنبال گروگانگیری سفارت و شروع جنگ ایران و عراق «دستگاه اسلام» حاکم شد.

ژیژک نتیجه گیری می کند که این رویدادها «بدین معنی است که یک پتانسیل رهائی بخش واقعی در اسلام وجود دارد.» او نمی داند که موسوی یک اسلام گرای محافظه کار و طرفدار دولت مذهبی است و این «پتانسیل رهائی بخش» شامل حال او نمی شود. تردیدی نیست که گونه جدیدی از روشنفکران دینی، از نوع محمد شبستری، محسن کدیور، رضا علیجانی، و حسن اشکوری، به وجود آمده اند که معتقد به جدائی دین و دولت اند، و میتوانند قهرمانان این جنبه از پتانسیل رهائی بخش به حساب آیند، اما خمینی و موسوی در این مقوله نمی گنجند.

تردیدی نیست که انقلاب ١٩٧٩ یک کار ناتمام است و خواست های عمده آن از جمله دموکراسی و آزادی های سیاسی و عدالت اجتماعی به ثمر نرسیده است. اما اینها خواست های خمینی نبودند، به همین ترتیب که امروز نیز خواست های موسوی نیستند.(۷)

آنچه که در ایران روی داده و ادامه دارد، یک شورش خودجوش، اصیل، و مستقل مردمی خشمگین از سی سال حکومتی ظالمانه، تاریک اندیش و مذهبی است که با تقلب انتخاباتی آغاز شد، اما خواست های اساسی دیگری را دنبال می کند. جامعه مدنی رو به رشد ایران، بر خلاف میل رژیم روحانی و پشتیبانان داخلی و خارجی اش، هوشیارانه از لحظه انتخابات استفاده کرد و چندین قدم محکم به پیش برداشت. فعالان جامعه مدنی ایران نه در مورد رژیم جمهوری اسلامی توهمی دارند، و نه در مورد توانائی های خود. استراتژی آنان جایگزینی تدریجی و مسالمت آمیز رژیم و هژمونی آن با یک نظام دموکراتیک و سکولار است. این تقابلی سخت حساس، پر اهمیت و طولانی است. برای چپ غربی از هر جهت ضروری است که از جامعه مدنی ایران بیشترین و وسیع ترین حمایت ها را به عمل آورد، و نشان دهد که این افسانه که چپ به دموکراسی و آزادی های مدنی اهمیت نمی دهد، درکی نادرست است.


 

* سعید رهنما استاد علوم سیاسی در دانشگاه یورک کانادا است.

اصل این مطلب به زبان انگلیسی در سایت Znet و Europe-solidaire منتشر شده است.

http://www.zcommunications.org/znet/viewArticle/21948
http://www.europe-solidaire.org/spip.php?article14358


 

۱-http://www.zcommunications.org/znet/viewArticle/21919)

۲-http://www.presstv.irdetail.aspx?id=98984&sectionid=351020101

۳-  http://mrZine.monthlyreview.org/pourzal270609.html

۴-http://weekly.ahram.org.eg/2009/953/op1.htm

۵-http://www.globalreach.ca/PrintArticle.php?articleId=14018

۶-http://itself.wordpress.com/2009/06/24/will-the-cat-above-theprecipiece-fall-down/

۷ـ نکته جالب در رابطه با مقاله مورد بحث ژیژک٬ ترجمه بخش هائی از آن به زبان فارسی توسط رادیو فردا بود که به طور وسیعی انعکاس یافت. در این ترجمه غیر دقیق و گمراه کننده، منظور ژیژک بعضا وارونه جلوه داده می شود. از جمله در متن ترجمه از زبان ژیژک می خوانیم که «این یک جنبش مشروع مردمی است و فعالان آن کسانی هستند که انقلاب اسلامی به رهبری آیت الله خمینی به شعارها و خواست های آنها خیانت و پشت کرده است.»