خیزش زنان در اسفند ۵۷
مهناز متین و ناصر مهاجر دو پژوهشگر حوزهی زنان به دعوت استاد شهرزاد مجاب، میهمان دانشگاه تورنتو بودند تا تازهترین اثر پژوهشی خود را با عنوان “خیزش زنان ایران در اسفند ۵۷” که در دو جلد منتشر شده، معرفی کنند. مراسم معرفی این کتاب یکشنبه ۷ آپریل ۲۰۱۳ در دانشگاه تورنتو با حضور علاقمندان برگزار شد و روز جمعه قبل از این که میهمانان عزیزمان تورنتو را به مقصد ایالات متحده ترک کنند، در دفتر شهروند پذیرایشان شدیم تا در گفت وگویی اختصاصی با شهروند به پرسشهایمان در این خصوص پاسخ دهند.
مهناز متین پزشک است و در دانشگاه تهران تحصیل کرده و از سال ۱۹۸۳ مثل بسیاری از ایرانیان مجبور شده کشور را ترک کند. او تخصص اش را در پاریس گرفته و همانجا مشغول به کار است.
از اوایل سال ۸۴ با گروهی متشکل از زنان فمینیست به نام “انجمن بیداری” در پاریس آغاز به همکاری کرد و بعد از آن “انجمن زنان پناهنده” را تشکیل دادند که تا اوایل دههی ۹۰ فعالیت داشت. از آن به بعد کار گروهی متشکل انجام نداده و بیشتر به نوشتن روی آورده است. از بنیانگذاران فصلنامهی نقطه بود و عضو تحریریه ى آن نشریه. سال ۹۹، گردآوری و ویراستاری “بازبینی تجربه ی اتحاد ملی زنان” را به انجام رساند که توسط نشر نقطه منتشر شد. سپس “گریز ناگزیر” را با میهن روستا، سیروس جاویدی و ناصر مهاجر منتشر کرد. تازه ترین اثرش “خیزش زنان ایران در اسفند ۵۷” را با همکاری ناصر مهاجر در بهار سال ۱۳۹٢ انتشار داده است.
ناصر مهاجر نویسنده و پژوهشگر تاریخ معاصر ایران است. او نیز در سال ١٩٨٣ از ایران به فرانسه رفت و در پاریس ساکن شد. در سال ١٩٨۵ به همراه چند تنى از کنشگران طیف چپ، نشریهى سیاسى- تئوریک “آغازی نو” را بنیان گذاشت و حدود ۹ سال جزو هیئت تحریریه آن نشریه بود. بعد از توقف فعالیت “آغازی نو”، در شکل دادن به نقطه که نشریهاى سیاسی، اجتماعى و فرهنگى بود نقش مؤثرى داشت. او کتابهاى گوناگونى را ویراسته و به چاپ رسانده است؛ از جمله: “گذر از برزخ- یادماندههاى یک تودهاى در تبعید (١٩٩۴)؛” در تبعید”- ۲۳ داستان کوتاه ایرانی (١٩٩۶)؛” هنوز قصه بر یاد است- یادماندههاى زندان حسن درویش ( ١٩٩۸) از تهران تا استالین آباد”- خاطرات محمد تربتى (٢٠٠٠)؛ “نقشى از یک دوست، نقشى از یک دوستى”، نوشتهى حامد شهیدیان ( ٢٠٠٨) و… کتاب زندان که پژوهشى همه جانبه دربارهى زندانهاى جمهورى اسلامى ایران است از دیگر کارهاى اوست که در دو جلد انتشار یافته (١٩٩٨ و ٢٠٠١). “گریز ناگزیر” را که سى روایت گریز از جمهورى اسلامى است با همکاری میهن روستا، مهناز متین و سیروس جاویدى، در سال ٢٠٠٨ منتشر کرد. پس از آن، به همراه بنفشه مسعودی کتاب “پیک سعادت نسوان” را منتشر کرد (۲۰۱۱) که به نشریهای با همین نام اختصاص دارد که در سال ۱۳۰۶ توسط زنان چپگرا منتشر میشد. سپس، همراه با مهناز متین پنج سالى را صرف کتاب دو جلدی “خیزش زنان ایران در اسفند ۵۷” نمود. در این میان مقالههاى مختلفى در زمینهى تاریخ معاصر ایران نیز به رشته نگارش درآورده و به انتشار رسانده است.
چرا چند روز تظاهرات زنان در ایران در اسفند ۵۷، به نظر شما آنقدر مهم است که چند سال برایش پژوهش و کار انجام دادید؟
مهناز متین ـ همانطور که در جلسه هم گفتم، ایدهى این کار در سیامین سال این خیزش شکل گرفت. زمانی که در پاریس با گروه زنان شروع به کار کردم، همیشه از این تظاهرات گفته مىشد؛ چون فعالانی که با آنها کار میکردم، از آن خاطره داشتند. ولی من که در آن حرکت شرکت نکرده بودم، خاطره ای از آن نداشتم. در ضمن، فیلم “جنبش زنان ایرانی، سال صفر” را هم دیده بودم که گروهى از زنان فرانسوی از آن تظاهرات تهیه کرده بودند. فیلم خیلی جالبیست که در ذهنم حک شده. تا اینکه به سیامین سال آن خیزش رسیدیم. به پرس و جو که برآمدم، دیدم اطلاعات دربارهى چند و چون آن جنبش بسیار پراکنده است و نوشتهای جامع وجود ندارد. به این ترتیب فکر پژوهش و نگارش مقالهاى دربارهى آن خیزش شکل گرفت. به ویژه اینکه این اولین حرکت اعتراضى بود که سه هفته بعد از انقلاب علیه یکی از اقدامات رهبری برآمده از آن انقلاب شکل گرفته بود و چنین اتفاقی بی سابقه بوده است. به همین خاطر توجه زنان فمینیست دنیا هم به آن جلب شد. زنانى که در اسفند ۵٧ نخستین جنبش اعتراضى علیه واپسگرایى اسلامى در ایران را به راه انداختند، ضد انقلاب نبودند. بخش بزرگی از آنان در انقلاب شرکت داشتند و شاید به همین دلیل هم جرأت کردند که به خیابان بیایند و بگویند ما مخالف اقدامات زن ستیز حکومت هستیم. بنابراین ما از سال ۲۰۰۸ شروع به کار کردیم. هرچه بیشتر سند پیدا میکردیم، بیشتر متوجه میشدیم که آن حرکت از چه اهمیت زیادى برخوردار است و چه چیزهای بیشتری میشود درباره ی آن گفت. اول قرار گذاشتیم یک مقاله دربارهى آن بنویسیم؛ با اتکاء به چند سند و خبر روزنامهها. بعد فکر کردیم با چند نفر از شرکت کنندگان در آن خیزش
که شش روز طول کشید، به گفت وگو بنشینیم و یادماندههاى آنها را ثبت کنیم. اما هرچه جلوتر رفتیم، به جنبههاى جدیدى پى بردیم و اینطور شد که یک باره دیدیم حاصل کار حدود ۱۰۰۰ صفحه شده است!
ناصر مهاجر ـ پژوهشگر از جایی شروع میکند تا پى موضوع یا رویدادى را بگیرد. جریان پژوهش پیچیده است و زندگى مستقل خودش را دارد. پژوهش، پژوهشگر را به جاهاى دور و درازى مى کشاند که لزوماً از پیش به آن نیاندیشیده است. در پایان پژوهش است که تازه متوجه میشوید اهمیت و جایگاه راستین رویداد یا موضوع چیست. به ندرت پیش مىآید که پایان کار پژوهش با فرضهاى آغازین پژوهشگر یکسره همخوان باشد. اگر پژوهشگر به راستى پژوهشگر باشد و در پى دادهها، ریز رویدادها و شکل گیرى روندها و بررسى پیوند درونى پدیدهها باشد؛ اگر واقعیتها را مهمتر از پیش فرضهاى خود بداند، آنگاه به نتیجههایى مىرسد که پیش از پژوهش به فکرش نرسیده بود. ما پیش از آغاز پژوهش متوجه بودیم که این خیزش اهمیت تاریخى دارد؛ اما هرچه پیشتر رفتیم و به نکتههاى نهفته و کشف ناشدهى آن پى بردیم، بیشتر به اهمیت آن خیزش در راههای احتمالی که فراروی انقلاب ایران قرار داشت، پى بردیم. به مثل وقتى شما شعارهای جنبش را بررسى مىکنید، میبینید که بیشترشان در پیوند است با آزادى. در واقع، آن خیزش شش روزه انگشت اشارهاش به سوى آزادى دراز شده بود؛ مسیر و مقصودى را که نشان می دهد، حرکت در آن راستا بود. مىشود گفت که هیچ جنبشی، در چند سال نخست انقلاب، چنین پیگیرانه خواست آزادى را در سرلوحهى خود قرار نداده است. زنان به طور غریزی احساس کرده بودند که مهمترین مسئلهی جامعهى ما، آزادی ست و مهمترین چالش براى همهی نیروهاى اجتماعى، پیکار براى پیوند زدن آزادىهاى فردى، سیاسى و اجتماعى با برابرى حقوقى زن و مرد. زنانى که در اسفند ١٣۵٧ به میدان آمدند، آن پاره از نیروهاى اجتماعى مدرن جامعه را برمىنمودند که مىخواست انقلاب بهمن در جهت خواستههاى دموکراتیک تداوم پیدا کند؛ انقلابى که با برافتادن نظام شاهنشاهى در بُعد سلبى به پیروزى رسیده بود و در بُعد ایجابى پا در هوا بود و در یک مرحلهى انتقالى قرار گرفته بود. خیزش زنان در اسفند ١٣۵٧، نخستین جنبشى است که پىگیرى مى کند خواست آزادى را که از مهمترین خواستههاى جنبش ضد دیکتاتورى شاه بود. نخستین جنبشى است که مىگوید اینک به جاى استبداد، آزادى را باید برنشاند.
شعارهای این خیزش را وقتی بررسی مىکنیم، مىبینیم که از چه اصالتى برخوردار هستند. آنجا که زنان به پا خاسته فریاد مىکشیدند: “ما انقلاب نکردیم تا به عقب برگردیم”، آشکارا مىگفتند که نه تنها انقلاب بهمن را قبول دارند، بلکه حرکت خود را ادامهى آن مىدانند و برآنند که شعارهاى دیروز را امروز متحقق کنند. وقتى فریاد مىکشیدند: “آزادی نه شرقی، نه غربی، جهانیست”، بر خصلت جهانشمول آزادى انگشت مىگذاشتند.
بنابراین برای پژوهشگر جاى تردید نمىماند که نیروى اجتماعىاى در جامعهى پساانقلابى ما ابراز وجود کرد و شش روز میدان را خالى نکرد، مسئلهى اصلی را پیکار دمکراتیک مىدانست و براى آزادى که اس و اساس پیکار دموکراتیک است، مىرزمید.
این نیرو، یعنى جنبش زنان متجدد و سکولار ایران، از سوى سایر ستونهاى پیکار دموکراتیک به رسمیت شناخته نشد و تنها ماند. این جاست که پژوهشگر تاریخ از خود مىپرسد اگر این جنبش از سوى سایر نیروى سکولار (کمونیستها، سوسیالیستها، سوسیال دموکراتها و لیبرالها) پشتیبانى مىشد، آیا انقلاب ایران همین مسیری را مىپیمود که پیمود؟ خیزش زنان اسفند ١٣۵٧ به ما مىگوید که بر پیشانی انقلاب ایران نوشته نشده بود که رهآورد مبارزه علیه حکومت شاه، لزوماً میبایست تئوکراسى شیعى واپسگر باشد!
خیزش زنان در اسفند ۱۳۵۷ از چه بافتی برخوردار بود؟
مهناز متین ـ نیروی محرک و شرکت کنندهی اصلى در آن جنبش، زنان اقشار متوسط شهری بودند: مثل کارمندان دولت و بخش خصوصی، آموزگاران، پرستاران، زنان دانشگاهی، دانشجویان و دانش آموزان. عکسهایى که از آن جنبش در دست است و فیلم “سال صفر” نشان میدهد که این زنان فقط از اقشار مرفه جامعه نبودند. زنان وابسته به سازمانهاى سیاسی هم در آن جنبش حضور داشتند؛ ولی حضور آنها برخلاف تمایل هیرارشی تشکیلاتی و رهنمودهاى رهبری آن سازمانها بود که اعتقادى به جنبش اعتراضى زنان نداشتند و به زنان عضو خود نگفته بودند که بروید در تظاهرات شرکت کنید. هر کسی به ابتکار شخصی خود در آن جنبش شرکت کرد.
بعضی گروههای سیاسی چپگرا به مناسبت روز جهانى زن، هشت مارس، برنامههایى در دانشگاه تهران تدارک دیده بودند. زنانی که در اعتراض به گفتههاى آیتالله خمینى مبنى بر حجاب اجبارى برای زنان کارمند به خیابانها ریختند و دست به تظاهرات زدند، به دانشگاه میروند و به آنها میگویند شما چرا اینجا نشستهاید، دارند در خیابان ما را میزنند و آزار مىدهند و شما این جا جلسه گذاشتهاید! و این بود که زنان سیاسی هم به زنانى پیوستند که در خیابان راه پیمایى اعتراضى مىکردند.
ناصر مهاجر ـ آیتالله خمینى در روز ١۵ اسفند ١٣۵٧ در سخنرانىاى در مدرسهى فیضیهى قم، گفت که: ” در وزارت خانهى اسلامى نباید معصیت شود. در وزارتخانهى اسلامى نباید زنها لخت بیایند…”. روى سخن او به طور مشخص زنان کارمند دولت بود. اما همان طور که مهناز گفت، طیف بسیار گستردهاى از زنان در اعتراض به آن سخنان گستاخانه و توهین آمیز به خیابان آمدند. وقتی مطبوعات اروپایی را نگاه می کنید، میبینید تأکید دارند که پوشش بیشتر زنان معترض “وسترن استایل” بود؛ یعنی شلوار جین به تن داشتند و یا کت و دامن. اما وقتی به عکسها و فیلم نگاه میکنید، متوجه میشوید که زنان خانهدار هم بودند؛ زنان چادرى هم بودند؛ زنان روسری به سر هم بودند؛ هر چند نه به میزان زنان بى حجاب.
در برابر آن جنبش اعتراضى چند ده هزار نفره،”صدا و سیمای انقلاب اسلامی”، روز پنجشنبه و جمعه، ١٧ و ١٨ اسفند، سیاستِ سکوت اختیار کرد و هیچ نگفت. روز شنبه ١٩ اسفند و پس از راه پیمایى چند ده هزار نفرى زنان به سوى کاخ دادگسترى و گردهمایی هفت هشت هزار نفره زنان دادخواه در درون دادگستری، “صدا و سیما” سکوت خود را شکست. فیلم- گزارشى نشان دادند که مونتاژ ناشیانه و موذیانهاى بود. آن فیلم- گزارش دو هدف را دنبال مى کرد: تفرقه افکنى در جنبش اعتراضى زنان و وانمودن اینکه رهبرى این جنبش را سلطنت طلبان در دست دارند. خانم مهشید امیرشاهی در کتاب “در حضر” خطوط کلى آن فیلم- گزارش را به خوبى ترسیم کرده و نشان داده است که “سیماى انقلاب اسلامى” با نشان دادن خانمهای پالتوپوست پوش، سعی کرده این فکر را القا کند که “طاغوتی”ها یا حتا “فاحشه”ها هم در این خیزش اعتراضى نقشى داشتند.
ما به واسطهى شخصی که آن زمان در تلویزیون کار میکرد و در جریان ساخته شدن این فیلم- گزارش قرار داشت، آگاه شدیم فیلم چگونه مونتاژ شده است. ماجراى آن را در کتاب نوشتهایم.
مهناز متین ـ باید بگویم خیلى از کسانى که در تظاهرات شرکت نکردند، به این دلیل بود که اصلاً باور نمیکردند حجاب در ایران اجباری شود. از سوی دیگر، مقامات دولت بازرگان مخالف حجاب اجبارى بودند و این را اعلام کرده بودند. حتا قطب زاده هم گفته بود: “غیرممکنه حجاب اجباری بشه”! مىخواهم بگویم کمتر کسى مىپنداشت که حجاب در حکومت اسلامى عنقریب اجبارى خواهد شد. اما آرایش قوا به صورتى درآمد که حجاب بیش و کم به راحتى اجبارى شد.
ناصر مهاجر ـ روز پنجشنبه ١٧ اسفند و شنبه ١٩ اسفند ١٣۵٧ خیلی از دختران دانشجو و دانش آموز در راهپیمایىها شرکت داشتند. شمار تظاهرکنندگان روز شنبه بیشتر از پنجشنبه بود. بین پنجاه تا صد هزار نفر شاید در تظاهرات شنبه شرکت کردند. مهمترین نقطهی حرکت، دانشگاه تهران بود. تا ساعت چهار بعد از ظهر، سیل جمعیت به سوى دادگسترى جارى بود. شنبه شب که عکسها و فیلم گزین شده و مونتاژ شده را در تلویزیون به نمایش گذاشتند و اصالت حرکت را مخدوش جلوه دادند، دلهره و دودلى به وجود آمد. بسیارى از زنان دانشجو و دانشآموز از خود مىپرسیدند: نکند آلت دست و ملعبهی سلطنتطلبها شده باشیم؟ به این ترتیب بسیارانى از جنبش اعتراضى فاصله گرفتند. میشد فهمید. مردمى که تازه سه هفته پیشتر از شر سلطنت پهلوى رها شده بودند، مرزبندى جدىاى با سلطنتطلبان داشتند. دلشان در گرو یک جمهورى مردمى و مترقى بود که راه آزادى و پیشرفت کشور را هموار سازد؛ نه این که زمینه بازگشت رژیم پیشین را فراهم آورد. تازه به قدرت رسیدگان اسلامى از این واقعیت نیک آگاه بودند و از آن به زیان جنبش آزادخواهى و به سود تشکیل یک حکومت اسلامى خوب بهره بردند.
از شعارهای زنان در حرکت خودجوش اسفند ۵۷ “ما انقلاب نکردیم تا به عقب برگردیم” بود. چه شد که بعد از آن همه وعده و وعیدها در مورد حقوق زن در پیش از انقلاب، در فاصله زمانی کمتر از یک ماه پس از انقلاب، این شعارِ زنان شد؟
ناصر مهاجر ـ نسل پس از کودتای ۲۸ مرداد شناختی از روندهای پیشین جامعه نداشت. نمیدانست که در سال های ۲۰ تا ۳۲، چه در کشور روى داده. از جنگ و جدال و سبک کار نیروهاى سیاسى آن دوره خبر نداشت. روحانیت را نمىشناخت. نمىدانست نواب صفوی کیست و فدائیان اسلام چه صیغهاىست. نمىدانست وحشتپراکنى و اسیدپاشی و آدمکشى قشریون شیعى در چه ابعادى سارى و جارى بود. از این که آخوندهاى سیاسى واپسگرا، برنامهى مدونى براى اسلامی کردن حیات فرهنگی و سیاسى جامعه داشتند و میخواستند چادر بر سر زنها بگذارند و میخانهها را ببندند، به کلى بى خبر بود. اختناقی که پس از رفرم ارضی شاه، به ویژه از سال ۴٢ در گسترهى جامعه به اجرا درآمد، نسل جوان را به کلی از تاریخ یک سدهى گذشته ایران بیگانه کرده بود.
پدران و مادران نسل ما که سالهاى ١٣٣٢-١٣٢٠ را زیسته بودند و از نقش نیروهاى اجتماعى در جریان جنبش مشروطه خواهى چیزهایى مىدانستند، خوشبینی ما را نسبت به آخوند و اسلام سیاسى نداشتند. کم نبودند سالخوردگانى که در آستانه انقلاب بهمن میگفتند: دنبال آخوند نروید! و مىشنیدند: ما که دنبال آخوند نمیرویم؛ تازه آیتالله خمینى که هر آخوندى نیست؛ روحانیت مترقىست! کم نبودند کسانى که فکر مىکردند که از آخوند، دولتمدارى برنمىآید و در نتیجه خیلى زود وامىدهد و قدرت به دست نیروهاى به راستى انقلابى مىافتد. البته بسیارى از چپها و دموکراتها هم به راستى دنبال آخوند نبودند و خواستار دموکراتیزه کردن مملکت بودند. شعار “ما انقلاب نکردیم تا به عقب برگردیم” آنچه را زیر پوست جامعه جریان داشت، بازتاب مىداد؛ شعار نیروهاى برآمده از مناسبات مدرن بود که از آغاز سدهى نوزدهم مسیحى در جامعهما شکل گرفته بود. فراموش نکنیم که در انقلاب بهمن، هم طبقات و اقشار متجدد شرکت داشتند و هم اقشار و طبقات پیشاسرمایه دارى. شعار “ما انقلاب نکردیم تا به عقب برگردیم”، شعار نیروهاى متجدد بود و نه واپسگرایان. شعار نیروهایى بود که رو به پیش داشتند و نه رو به پس. من هرچه بیشتر دربارهی این شعار فکر میکنم، بیشتر میبینم که هیچ شعاری بهتر از آن نشان نمىدهد روح انقلاب ایران را و روح آن نسلی را که با هدف برقرارى دموکراسى و پیشرفت همه سویهی ایران به پیکار دموکراتیک علیه حکومت محمدرضا شاه پهلوى روى آورده بود. جامعهی ایران یکى از مراحل مهم گذار تاریخی خود را از سر مىگذراند؛ از یک مناسبات پیشاسرمایه داری ـ پیشامدرن- به یک مناسبات سرمایه دارانه و مدرن.
در جنبش ایران دو جریان بزرگ شرکت داشتند: یکی نیروهایی که به پاره ی سنتی جامعه وابسته بودند که با هوشمندی، زیرکى و زرنگى، با تجربهى تاریخی از سال های ۲۰ تا ۳۲ و آگاهى تاریخی از جنبش تنباکو و مشروطه پا به میدان مبارزه علیه حکومت شاه گذاشت و طیف گستردهای از نیروهای اجتماعى و سیاسی مدرن که به درجات گوناگون دستخوش ناآگاهى، یا فراموشى تاریخى و یا فرصت طلبى و خوش خیالى سیاسى بود و بازى را به جریان واپسگرا باخت.
خیزش شش روزهى زنان متجدد و سکولار در اسفند ١٣۵٧ فرصت دیگرى بود براى همگرایى نیروىهاى اجتماعى و سیاسى مدرن جامعه براى واپس نشاندن واپسگریان که از عاشوراى ١٣۵٧ در جنبش علیه دیکتاتورى شاه به سیادت سیاسى رسیدند. اما دریغ و دریغ که با آن غفلت تاریخى فرصت را از کف دادند و زمینه را براى پیشرفت بازهم بیشتر واپسگرایان فراهم ساختند. درخور یادآورىست که قطعنامه ای که در روز نوزدهم اسفند در کاخ دادگستری توسط یک زن حقوقدان خوانده شد و یکى از اسناد مهم و ماندنى آن خیزش شش روزه است، با بازگویى بند اول اعلامیهی جهانی حقوق بشر آغاز میشود: “نظر به این که انسان آزاد آفریده شده و موهبت آزادى صرف نظر از جنس، رنگ، نژاد و زبان و هر نوع عقیده به همهى آدمیان یکسان ارزانى شده است…”
تنظیم کنندهی آن را می شناسید؟
مهناز متین ـ یکى از اعضای جمعیت زنان حقوقدان بود. حتا ایشان هم میگفت ما فکر میکردیم پس از انقلاب دمکراتها روی کار می آیند.
به طور مشخص بفرمایید چرا سازمانهای سیاسی و چرا مردها از تظاهرات حق طلبانهی زنان حمایت نکردند؟
مهناز متین ـ مشکلی که وجود دارد این است که در این مورد تعداد بسیار کمی از روشنفکران جامعه نظر دادند و بسیاری سکوت کردند. سازمان های سیاسی چپ هم به طور گذرا، نسبت به این رویداد مهم عکس العمل نشان داده اند. عمدتاً سازمان چریکهای فدایی خلق و مجاهدین که هر دو حمله به زنان را محکوم کردند. حزب توده اصلاً موضعى در این باره نگرفت.
قبل از انقلاب اساساً به این مسائل فکر نشده بود. حرفها کلى بود و همه از برابری حقوق افراد دم مىزدند و اینکه زنها حق دارند پوشششان را انتخاب کنند. وقتى موافق برابری همهی آدمها باشیم، خُب برابری زن و مرد هم طبیعیست. همیشه هم در شعارها بود که “بدون شرکت زنان، هیچ انقلابی به پیروزی نمیرسد”. مسائل در همین حد بود. به نظر من اصلاً فکر جدىاى دربارهى حل مشکل زن در جامعه ما نشده بود. ما در جریان این پژوهش بود که متوجه شدیم یک گرایش تروتسکیستی در سالهای پیش از انقلاب بیشتر از همه در این زمینه فکر و کار کرده است. بقیه، کارى در این زمینه نکرده بودند. از طرف دیگر، وقتی به مقطع انقلاب رسیدیم، این فکر کلى فراگیر شد که باید با هم وحدت داشته باشیم. اغلب میگفتند مگر کودتای ۲۸ مرداد چگونه اتفاق افتاده؟ نیروها متفرق شدند و آمریکا آمد کودتا کرد. به این ترتیب نتیجه میگرفتند که نباید باعث تفرقه شد!
نیروهای چپ همیشه با اکراه به اقشار متوسط که به آنها میگفتند خرده بورژوا، نگاه میکردند. با سوءظن به آنها برخورد میکردند و فکر میکردند که معلوم نیست به کدام سمت بروند. چون بالاخره طرفداران بختیار و طرفداران سازمان زنان سابق هم در میان آنها وجود داشتند. اصلاً فکر و حساسیت برای درک آزادی وجود نداشت. فکر نمیکردند ممکن است کسی به زنها بگوید: برگردید به خانه! زنان کارگر هم البته در این جریان حضور نداشتند و این خیلی خوشایند نیروهای چپ نبود. اما سؤال این است: آیا چون مسئلهی حجاب، مسئلهی زن کارگر نیست، پس نباید مسئلهی سازمانهای سیاسی کمونیست هم باشد؟ مسئلهی آزادی اندیشه و بیان، مسئلهى بلاواسطهی بسیاری از کارگران نبود. اما آیا سازمانهای سیاسی کمونیست نباید از آن دفاع میکردند؟
ناصر مهاجر ـ یک پرانتز کوچک باز کنم. روز یکشنبه ٢٠ اسفند، فدائیها اطلاعیه میدهند که کسى نباید به زنان تعرض بکند. اما بحث را روی آزادی پوشش متمرکز نکردند. مجاهدین خلق روز دوشنبه ٢١ اسفند که تظاهرات تمام شد، بیانیهشان را دادند. میخواهم بگویم که از لحاظ تاریخی، مهمترین سازمانهاى سیاسى آن روز چه زمانی لب به سخن گشودند و سخنشان چه بود. سخنشان دفاع از حق زنان براى آزادى پوشش نبود. محکوم کردن حجاب اجبارى نبود. محکوم کردم اذیت و آزار زنان بى حجاب بود.
اندیشهی لیبرال در مملکت ما همیشه ضعیف بوده است؛ اندیشهى لیبرال به معنای واقعی کلمه. یعنی باور داشتن به آزادی فرد و حق انتخاب آزادانهی انسانها در زندگی فردى و جمعىشان. میگفتیم بازرگان لیبرال است! ولی آیا بازرگان به معناى واقعى کلمه – نه مندرآوردى- لیبرال بود؟ کاش یک جریان لیبرال قوی به معنای واقعیاش در کشور وجود داشت. جریان لیبرال از مشروطیت به این سو در کشور ما ضعیف بوده است. و تازه حالاست که شکلگیرى یک جریان لیبرال را به معنی دقیق کلمه، کم کم مشاهده مىکنیم.
چپ ایران در آن دوره، دو مشکل بسیار جدى داشت. یک، پیروى از اندیشهی “خلقى”. وقتی شما از خلق صحبت میکنید، آن هم در جامعهای مثل جامعهی ما که انواع و اقسام نیروها در این مقوله جا میگرفتند، از اقشار پیشامدرن گرفته تا نیروهای برآمده از مناسبات سرمایهدارى چون کارگران و حقوقبگیران، وارد بازى حساسى مىشوید.
جمهوری اسلامی، به ویژه در زندان، از این مشکلِ چپ در شکستن چپها در زندان خیلی استفاده کرد. لاجوردی می گفت: تو خلقیتری یا من؟! تو بابات مهندسه، دکتره، ما جنوب شهر زندگی میکنیم. تو خلقی هستی یا من؟ همین مفهوم “خلقی” باعث شد که شمارى از مبارزان زیر فشار وابدهند. در سالهای آخر حکومت محمدرضا شاه پهلوی هم در دانشگاهها، بسیارى از مردان چپگرا، به دخترهایی که سادهپوش نبودند و به مثل دامن کوتاه میپوشیدند، رو ترش مىکردند و مىگفتند این چه ریخت و قیافهاىست؟ این بورژوایه!
مشکل اما تنها سازمانهای چپ ما نبودند که بیشترشان جوان بودند و خام و کم تجربه. روشنفکران جامعه هم کارنامهى درخشانى در آن خیزش شش روزه از خود برجاى نگذاشتهاند. حتا یک روشنفکر شناخته شده مملکت از آن جنبش حمایت نکرد و پرسش این است که واقعا چرا روشنفکران جامعه در این مورد سکوت کردند؟
مهناز متین ـ خواست بسیاری از این روشنفکران این بود که حجاب نه؛ ولی باید ساده بپوشیم؛ بلوز و شلوار ساده. دخترها بهتر است موهایشان را ببندند و… یعنی تیپ زنان چپ در آن زمان!
در کتاب به اینکه چرا روشنفکران سکوت کردند، هم پرداخته اید؟
مهناز متین ـ بله. حرفهای خانم سیمین دانشور، خانم هما ناطق، آقاى اسلام کاظمیه و… کاظمیه در مقالهاش تظاهرات زنان را مسخره میکند و آیه می آورد از قرآن و میگوید اجتهاد میزان حجاب را تعیین میکند! کسی که مذهبی نیست، تعیین پوشش زنان را به اجتهاد وامیگذارد!
تأثیر حرکت زنان ایران در آن مقطع، بر جنبش زنان در جهان چگونه بود؟
مهناز متین ـ در فرانسه جسته و گریخته از جنبش زنان ایران مىشنیدیم. برحسب اتفاق گزارشی دیدم از کمیته دفاع از حق زنان که به ریاست سیمون دوبووار تشکیل شده بود. این گزارش در جایى چاپ نشده بود. گزارش دربارهى مشاهدات هیئت بیست نفرهى فمینیستهایى بود که از طرف کمیته به ایران رفته بودند. اعضاى هیئت، روزنامه نگار، نویسنده، حقوقدان و کنشگر جنبش زنان بودند؛ از ملیتهاى گوناگون: فرانسوی و ایتالیایی، آلمانی، مصری… آنها در سفر به ایران با بسیارى از مسئولان وقت گفتگو داشتند؛ مثل بازرگان، طالقانی و…
وقتی آن گزارش را خواندم فکر کردم اعضاى آن هیئت را پیدا کنم و با آنها در مورد تجربهى سفرشان به ایران حرف بزنم. وقتی بهشان تلفن زدم، بعد از سی سال، هنوز این حرکت در ذهنشان زنده بود. بلافاصله استقبال کردند و به من وقتِ گفت وگو دادند. آنها تأکید داشتند که در هیچ تجربهى تاریخىای بعد از انقلاب، زنها این قدر به فوریت برای حقوقشان حرکت نکردهاند؛ نه در انقلابهای اروپاى قرن نوزدهم، نه در الجزایر و در هیچ کجاى دیگر. میگفتند: حرکت زنهای ایران ما را از خواب بیدار کرد. تجربهی خیلی جالبی برایشان بود. همین موضوع باعث شد که پژوهشی را به این مسئله اختصاص دهیم که خودش شد یک کتاب، یعنی دفتر دوم این مجموعه! این تأثیر را نه تنها در زنان فرانسوى مشاهده کردیم که در زنان آمریکایى هم وجود داشت که براى نخستین مراسم ٨ مارس پس از انقلاب به ایران رفته بودند. مثلاً گروه زنان وابسته به حزب کارگران سوسیالیست که تروتسکیست بودند، کیت میلت Kate Millett را به ایران دعوت کردند. لابد مىدانید او که در تمام آن شش روز تاریخى در ایران بود، کتاب بسیار جالبی نوشته به نام Going to Iran که نمی دانم چرا هنوز به فارسی ترجمه نشده است. این کتاب حاوى یکى از بهترین گزارشها دربارهى خیزش زنان ایران است؛ چون همان زمان نوشته شده، خیلی زنده است. همچنین با زنانی که فیلم سال صفر را ساختند، صحبت کردیم. نمیدانید با چه شوری حرف میزدند. تلکسهایی را که آن روزها از تهران به پاریس فرستادند، به ما دادند.
بد نیست این را هم بگویم: ژیزل حلیمی یکی از حقوقدانان و وکلای معروف فرانسوی، در مقالهای که همان زمان در لوموند مینویسد میگوید: همبستگى با خیزش زنان ایران، اولین نشان انترناسیونالیسم فمینیستی است؛ چون این اولین بار است که فمینیست ها بسیج شدهاند که از جنبش زنان در کشوری دیگر پشتیبانى کنند.
جز فشارهای حکومتی و دولتی، آیا عوامل دیگری هم در به عقب بردن زنان در جمهوری اسلامی نقش داشتهاند؟
مهناز متین ـ کودکانى که در جمهوری اسلامی رشد مىکنند و بزرگ میشوند، خواهى نخواهى در معرض آموزشهاى آن حکومت هستند. انقلاب ۵٧ برای زنان عقبگرد حقوقی هست. در زمینه اشتغال نیز پس رفت داشتهاند. البته پیش از انقلاب هم نرخ کار زنان هیچگاه بالا نبود؛ شاید ده، دوازده درصد بود. این درصد تقریباً تغییر نکرده. البته این در حالی ست که درصد زنانى که به دانشگاه راه یافتهاند بسیار زیادتر از پیش شده است. از نظر آماری تعداد شرکت کنندگان دختر در دانشگاه ها بیشتر از پسران است. اما دختران وارد دنیای کار نمیشوند. در هر صورت، برای پاسخ به پرسش شما به کار تحقیقی مستقلى نیاز است. با اتکاء به دادهها باید دید فرهنگی که جمهوری اسلامی جا انداخته، تا چه اندازه در عقب راندن زنان از عرصههای گوناگون اقتصادی و اجتماعی مؤثر واقع شده است.
ناصر مهاجر ـ من میخواهم اضافه کنم که این مسئله مربوط میشود به زن شهری و نه زن روستایی یا ایلیاتی. در نگاه بلند تاریخی، آمدن زن در پهنهی عمومی در ایران، پس از مشروطیت آغاز میشود. اما پارهی پیشامدرن و سنتی، درست پس از کشفِ حجابِ رضا شاه، از همان نیم قدمی هم که به پیش برداشت، واپس نشست و به خانه بازگشت. لابد دهها داستان شنیدهاید که چگونه زنان سنتى خود را در خانههاىشان محبوس ساختند و حتا اجازه نمىدادند که دخترشان به مدرسه بروند. البته پس از برافتادن رضا شاه، حجاب اجبارى هم برافتاد و زنان داراى حق انتخاب شدند که با حجاب باشند و یا بى حجاب. اما در این دوره هم قشریون مذهبى، همیشه مىکوشیدند که زنان، دختران و خواهران خود را از پهنهى همگانى دور نگه دارند. بسیارى از آنها حتا حاضر نبودند که رادیو و تلویزیون در خانه داشته باشند؛ مبادا که زن و دخترشان “فاسد” گردد. با انقلاب سال ۵٧ بود که این بخش از زنان جامعه به پهنهى همگانى پا گذاشتند و مصدر شمارى از کارها شدند.
تفاوت جنبش مستقل زنان با تشکلات سیاسی و فعالیت آنها در چیست؟
مهناز متین ـ تا سال ۵۷ سازمانهای سیاسی ایران چیزی به اسم تشکل زنان نداشتند؛ به جز حزب توده که همیشه تشکلهای زنان خودش را داشت. جریانهاى سیاسى که در خارج از کشور به وجود آمده بودند و عمدتاً حول و حوش کنفدراسیون دانشجویى فعالیت می کردند، وقتی برگشتند به ایران شروع کردند به کار در میان زنان. این تشکلهاى زنان همه مدعى بودند که مستقل هستند. این ادعا را در گزارشی که روزنامهى آیندگان به سازمانهای زنان اختصاص داده، میتوانیم ببینیم. همه خود را مستقل میدانند. درست است که هدف آنها برابری حقوقی، آزادی زنان و رهایی زنان بود؛ ولی محور فعالیتشان این نبود. به آن معنی که امروز ما از تشکل مستقل میفهمیم، آنها مستقل نبودند. بیشتر این تشکلها یک فکر سیاسی و ایدئولوژیک بسته ای داشتند دربارهی دلایل ستمکشیدگی زنان. تأکیدشان بر زنان زحمتکش بود و اینکه زنان باید در کنار مردان و دوشادوش مردان در مبارزهی انقلابى و سیاسى شرکت کنند و از این راه زمینهى انقلاب اجتماعى را براى رهایى و برابری هموار کنند. در مقطع انقلاب، در ایران جنبش فمینیستی وجود نداشت. “اتحاد ملی زنان” که با سازمان چریک های فدایی خلق نزدیک بود هم در همان چارچوب کلی فعالیت مىکرد. با این حال، گروههای زنان در سالهای ۵۸ و ۵۹، کوششهایی کردند تا فعالیتهای مشترکی را به انجام برسانند؛ مثلاً بزرگداشت روز جهانی زن. در زمانى که بحث قانون اساسی جمهورى اسلامى مطرح شد، سمیناری گذاشتند تا مطالباتشان از قانون اساسی را عنوان کنند. ولی دورهى فعالیت این سازمانها کوتاهتر از آن بود که ثمرهى پایدارى داشته باشد. در سرکوب فراگیر سالهای دههی ۶۰، همگی از میان رفتند.
از تظاهرات ۱۷ اسفند ۵۷ تا امروز بیش از ۳۴ سال میگذرد، وضعیت جنبش زنان و مبارزاتشان را در ایران چگونه میبینید؟
مهناز متین ـ الان مىتوانیم بگوییم که یک جنبش زنان داریم. این آگاهی الان به وجود آمده که جنبش زنان یک پای مبارزات دمکراتیک مردم ایران است. به نظر من یکی از تأثیرات همین جنبش ۵۷ این بود که بنای این کار را گذاشت و جامعه را حساس کرد. اعتراضات زنان به سیاستهاى زن ستیز جمهورى اسلامى به اشکال مختلف ادامه پیدا کرده است و اینک این در ذهنیت زنان و حتا مردان جا گرفته که زنان یکى از نیروهاى اجتماعى مهم در مبارزه براى آزادى هستند. برای اولین بار است که میبینیم مردان جوان یک پای فعال در جنبش زنان هستند. این حساسیت وجود دارد و تبدیل شده است به یک آگاهی نسبی. الان کمتر کسی جرأت میکند بگوید که مسئله ی زنان حاشیه ای ست!
ناصر مهاجر ـ ما یک تاریخچه صد سالهى جنبش زنان در ایران داریم. پارسال، کتابی را با همکارى خانم بنفشه مسعودی منتشر کردم به نام مجله پیک سعادت نسوان که در سال ١٣٠۶ منتشر مىشد. تمام شماره های مجله پیک سعادت نسوان را در آن کتاب آوردیم؛ به همراه توضیحاتى دربارهى جنب و جوشهاى زنورانه پیش و پس از آن مجلهى پیشرو. در دورهی پیش از استقرار حکومت رضاشاه، جرگهها و جریانهاى مختلف زنان وجود داشتند که از حقوق زن و برابری حقوقى زن و مرد صحبت میکردند و از ضرورت تغییر قانون اساسی مشروطیت که نسبت به زن نارسایىها و کژىهاى جدى دارد. پس از استقرار استبداد رضا شاهى، یعنى از سال ١٣١٠ تا شهریور ١٣٢٠ فعالیت مستقل زنان فروکش می کند. از شهریور ۲۰ دوباره جنب و جوشهاى زنورانه شکوفا مىشود و به یک معنی جنبش مستقل زنان شکل میگیرد و کوشش گستردهاى پا مىگیرد برای به دست آوردن حق رأی زنان. در کودتای ۲۸ مرداد دو مرتبه این جنب و جوش ها فرو مىکشد. با این حال برخى از بازماندگان آن جنبش هستند که حق رأى زنان را به شاه تحمیل مىکنند و حقوق زنان را به مرتبهاى تازه مىرسانند. نسل جوانی که در سالهاى پس از انقلاب این گونه جلوی جمهوری اسلامی ایستاده، نباید توش و تلاش مادران و مادربزرگان خود را از یاد ببرد. مىخواهم بگویم این نسل جوان ما نباید فراموش کند که پایش را روی شانهی چند نسل زن گذاشته که براى برابرى حقوقى و آزادى سیاسى مبارزه کرده است. ما صد سال مبارزه زنان داریم.
از وقتی که برای گفت و گو با شهروند گذاشتید، با توجه به برنامه فشردهتان از شما سپاسگزاریم و نیز از دکتر شهرزاد مجاب که زمینهی این گفت و گو را با دعوت شما عزیزان برای شرکت در کنفرانس به شهرمان تورنتو فراهم آورد.
ـ ما هم از شما سپاسگزار هستیم که ما را به دفتر شهروند دعوت کردید و امکان این گفتگو را فراهم آوردید. از دوست عزیزمان شهرزاد مجاب نیز فراوان سپاسگزاریم.