این هفته چه فیلمی ببینیم؟
وقتی فرزندی به زندگی مان اضافه می شود، به عنوان پدر و مادر، از همان اولین قدم هایی که برمی دارد، به فکر ساختن آینده ای بهتر برایش هستیم و برای آن آینده همه کار می کنیم. شروع به پس انداز می کنیم، به فکر خانه بهتر و زندگی سالم تر می افتیم و حتی تن به مهاجرت می دهیم. چیزی که تقریبا تمام پدر و مادرها به آن باور دارند این است که مهمترین راه دست یافتن به آن آینده، آموزش و تحصیل است و اولین قدمی که در آن راه باید برداشت، پیدا کردن مدرسه ای است مناسب برای فرزندمان. حالا تصور کنید مدرسه ای که مجبوریم فرزندمان را بفرستیم سال هاست که به عنوان یکی از بدترین مدرسه های شهر شناخته شده، از هر ده نفر دانش آموز، هفت نفرشان مردود می شوند و در کل تنها دو درصد از دانش آموزان مدرسه فارغ التحصیل می شوند. این مدرسه موضوع فیلم Won’t Back Down است.
دخترک هشت ساله ای در مدرسه، روبه روی تخته کلاس ایستاده و به سختی سعی دارد کلمات ساده ای را که روی تخته نوشته شده بخواند. در همان حال که دخترک با خود و کلمات در کشمکش است، دوربین در کلاس می چرخد. پسرکی که دو صندلی آن طرف تر نشسته، مشغول بازی با وسیله الکترونیکی اش است، یکی دیگر سرش را در دستش گرفته و بدنش را روی صندلی تاب می دهد و بقیه کلاس بی حوصله و بی تفاوت، یا دخترک را مسخره می کنند و یا چرت می زنند و بعد دوربین به طرف معلم می چرخد. زن میانسالی که بی توجه به تمام آن شاگردان کوچک، تمام حواسش به گوشی موبایلش است و حتی سر بلند نمی کند ببیند که خبر است و دختر کوچک با خجالت و درماندگی زیر لب می گوید نمی تواند جمله روی تخته را بخواند.
در کلاس دیگری آن طرف راهروی مدرسه، معلمی دیگر پشت میزش نشسته و با بی حوصلگی سعی می کند توجه شاگردانش را به درس جلب کند و این بار می بینیم که بچه ها هم کوچکترین علاقه ای به کتاب های جلویشان ندارند و روزهای مدرسه به همین ترتیب سپری می شود. صبح بچه ها به مدرسه می آیند و در کلاس می نشینند، معلمان بدون هیچ وجدان کاری کارتشان را می زنند و پشت میزشان می نشینند و حضور و غیاب می کنند و همه منتظر لحظه خوردن زنگ آخر می مانند. پدر و مادرها هم شاهد افت درسی فرزندان و وضع بسیار بد مدرسه هستند، ولی یا اهمیت نمی دهند، یا باور ندارند که قادرند تغییری در سیستم به وجود آورند. بدتر از همه این که خیلی از معلمان هم از وضعیت ناراضی اند، می دانند که عده ای از همکارانشان اهمیتی به بچه ها و درس و مردود شدنشان نمی دهند ولی بنابر قانون اتحادیه آموزگاران ایالات متحده، هیچ آموزگار تحت پوشش اتحادیه را نمی توان اخراج کرد و همین کافی است تا عده ای، صبح کارتشان را بزنند، بیایند پشت میز بنشینند و پایشان را روی هم بیاندازند و دقیقه ها را بشمرند تا روز کاری تمام شود بدون این که ساعتی را صرف کمک به کودکی کرده باشند که تمام آینده اش در دست آنان است.
در این میان تنها کسی که با تمام توان و انرژی به دنبال راه حل می گردد، جیمی است ـ مادر همان دخترک هشت ساله ای که در خواندن مشکل داشت. جیمی مادر تنهایی است که دو جا کار می کند و توانایی مالی آن را ندارد که دخترش را به مدرسه خصوصی بفرستد، از طرفی شاهد آن است که معلم دخترش هیچ اهمیتی به آموزش شاگردان نمی دهد و وقتی جیمی از مدیر مدرسه می خواهد که کلاس دخترش را عوض کند، مدیر مخالفت می کند و می گوید که امکانش نیست. ولی جیمی به این سادگی قبول نمی کند که دست از آینده دخترش بکشد. پس از پرس و جوی بسیار متوجه می شود که راهی وجود دارد. اگر بتواند، امضای نیمی از والدین و آموزگاران مدرسه را جمع آوری کند که همگی خواهان تغییر کادر مدرسه باشند، آنوقت آموزش و پرورش این اجازه را به آن ها می دهد تا سیستم مدرسه را به کل تغییر دهند.
جیمی موفق می شود تا یکی از معلمان مدرسه را راضی کند که حرفش را بشنود و برای درست کردن مدرسه همراهش شود. کار آسانی نیست. هر معلمی که به مدرسه پشت کند و دادخواست را امضاء کند، کارش را از دست خواهد داد. با این وجود آن دو با پشتکاری کم نظیر موفق می شوند تا دادخواست شان را تنظیم و امضاهایشان را جمع کنند. حالا بزرگترین مانع شان اتحادیه است. اتحادیه که آنها را به دادگاه می کشد و تمام قدرتش را به کار می گیرد تا مانع شان شود. اتحادیه ای که آن قدر در فکر حمایت از حقوق معلمان است که فراموش کرده اولین شرط معلمی، آموزش دانش آموزان است و پیدا می شوند معلمانی که بدون در نظر گرفتن وظیفه شان و با تکیه بر این واقعیت که امنیت کامل شغلی دارند، فقط به فکر رسیدن به سن بازنشستگی هستند بی آن که اهمیتی برای آن همه بچه هایی قائل باشند که چشم به کمک آنها دارند.
فیلم خیلی خوبی است. ممکن است داستانش خشک به نظر برسد ولی اصلا این طور نیست. فیلم با سرعت خوبی پیش می رود، بازی های بازیگرانش بسیار قوی است و داستانش ضمن این که چشممان را به مشکلات عمیق و نهفته پشت زرق و برق زندگی آمریکایی باز می کند، نشان مان میدهد که شاید همه ما قدرت تغییر آن چه مانع پیشرفت مان است را داشته باشیم، اگر فقط سخت بخواهیم و سخت تر تلاش کنیم.
http://www.youtube.com/watch?v=0J5-w7a78Xg
* مریم زوینی دانش آموخته رشته تغذیه است ولی کار او همواره ترجمه در حوزه ادبیات بوده و علاقه اش به ویژه به هنر سینماست. هفت کتاب از ترجمه های او تا به حال در ایران منتشر شده است.
ممنونم که میخوانید
maryam jan az neweshtehatoon lazat mibaram . mer30