زنگ انشا

واضح و مبرهن است الاغ درون خیلی فایده دارد و انسان از وقتی الاغ درون خود را کشف کرد خیلی ترقی کرد. الاغ درون به ما یاد می دهد چطور همدیگر را گاز بگیریم و به همدیگر جفتک بزنیم. الاغ درون به ما یاد می دهد چطور از میان بد و بدتر یکی را انتخاب کنیم. پدر عزیزوار ما می گوید آدم باید همیشه افسارش را به الاغ درونش بدهد تا به سر منزل مقصود برسد. ما از پدر عزیزوار می پرسیم سر منزل مقصود یعنی چه؟

پدر عزیزوار ما می گوید یعنی مدرسه کره بز. ما خوشحال می شویم و همیشه افسار خود را به دست الاغ درون خود می دهیم تا ما را به مدرسه ببرد. ولی الاغ درون ما از مدرسه خوشش نمی آید و مارا به سینما می برد. الاغ درون ما را به تماشای مارگیر و پهلوان می برد. پهلوان زنجیر پاره می کند و ما و الاغ درون برایش دست می زنیم. معلم عزیز ما می گوید آدمهای نخستین به دلیل نداشتن الاغ درون مجبور بودند با همدیگر در صلح و صفا زندگی کنند.

donkey

معلم ما می گوید آدمهای غارنشین به خاطر نداشتن الاغ درون کسی را نداشتند تا آنها را راهنمایی کند و به آنان یاد بدهد چطور پول های خود را جمع کنند و برای خود برج درست نمایند معلم ما می گوید آنها از شدت تنگدستی در غارها می خوابیدند و پولهای خود را به جای بانک در غارها می گذاشتند و حیوانات غارتگر پولهای آنان را بر می داشتند و به مناطق سردسیر فرار می کردند معلم ما می گوید انسان های مفلوک اولیه چون الاغ درون خود را نمی شناختند زندگی شان سوت و کور بود و از سیاست چیزی نمی دانستند و زنده باد و مرده باد نمی گفتند و بلد نبودند چگونه یکدیگر را لت و پار کنند معلم ما می گوید بشر اولیه مجسمه بلاهت بود چون وقتی شام می خورد مجبور بود دور آتش بنشیند و به جای خطبه های شیرین دشمن شکن به قصه های صد من یک غاز بقیه گوش کند و زندگی اش در خوردن و خوابیدن خلاصه می شد.

معلم عزیز ما می گوید انسان های نخستین چون بلد نبودند مدرک جعل کنند خیلی بیسواد بودند و نظرشان به همدیگر خیلی نزدیک بود به همین دلیل بحث نمی کردند و به خواهر و مادر همدیگر دشنام نمی دادند و با پاره آجر به یکدیگر حمله نمی کردند. معلم عزیز ما می گوید انسان ها از وقتی الاغ درون خود را کشف کردند متمدن شدند چون الاغ درون به انسانها یاد داد چطور جامعه را سرشار از نشاط بنمایند. ما به معلم عزیزمان می گوییم خانه ما همیشه پر از نشاط است چون الاغ درون ما و الاغ درون خواهرجان و برادرجان لقمه از دست همدیگر می قاپند و با لگد به شکم هم می زنند و الاغ درون پدر عزیزوار ما وقتی از سرکار برمی گردد با کمربند به جان ما و مادرجان می افتد.

همکلاسی های عزیز ما به ما و الاغ درون ما می خندند و الاغ درون ما به آنها فحش می دهد و الاغ درون آنها نیز به خواهر و مادر ما دشنام می دهند و الاغ درون معلم ما با عرعر همه را ساکت می کند. الاغ درون معلم ما می گوید کره بزها بتمرگید سرجاتون. الاغ درون معلم ما به ما و همکلاسی های ما لگد  می زند و ما می تمرگیم سرجایمان و ما و همکلاسی های عزیز به دستور الاغ درون داخل شلوارمان جیش می کنیم. الاغ درون معلم عزیز ما می گوید تخم سگ ها بگذارین حرفم تموم بشه. معلم عزیز ما می گوید الاغ درون همچنین به ما عرعر کردن یاد داد و ما از وقتی صاحب این موهبت الهی شده ایم هرجا گوش مفت گیر بیاوریم عرعر می کنیم و با عرعر کردن به دیگران یاد می دهیم چطور به بهشت بروند. معلم ما می گوید در بهشت به آدم شیر و عسل و سیب بهشتی می دهند. ما و برادرجان و خواهرجان شیر و عسل و سیب بهشتی را خیلی دوست می داریم. در خانه ما شیر و عسل و سیب بهشتی پیدا نمی شود. پدرعزیز ما همیشه سیب های جهنمی می خرد. سیب های جهنمی پلاسیده و ترش هستند. مادرجان ما به پدرعزیزوار ما می گوید خاک  تو اون کله کچلت بکنند با این میوه خریدنت. الاغ درون پدرعزیزوار ما عرعر می کند و به مادرجان می گوید هرچی میریزم توی شکم صاب مرده تو و این توله هات سیر نمی شین. خواهرجان می گوید من گیلاس بهشتی بیشتر دوست دارم.

خواهرجان سیب بهشتی دوست ندارد. خواهرجان یکبار وقتی سیب بهشتی خورد شکمش بزرگ شد و الاغ درون پدرعزیزوار خواهرجان را با اردنگی از بهشت بیرون کرد و ما دیگر خواهرجان را ندیدیم. الاغ درون پدرعزیزوار به ما پس گردنی می زند و می گوید کسی حق ندارد اسم این پتیاره را بیاورد پسر همساده ما می گوید خواهرجان ما تک پران شده ما از مادرجان می پرسیم تک پران یعنی چه مادرجان گریه می کند و الاغ درون مادرجان با مشت به کله ما می کوبد و می گوید الهی جیگرت کزکز بشه.  برادرجان ما می گوید من عسل و کره و نان بربری بهشتی دوست دارم. الاغ درون پدرعزیزوار ما با چک به گوش برادرجان می زند و می گوید کره خر مگه بهشت بقالیه…

و این بود انشای این هفته ما!

* اسد مذنبی طنزنویس و از همکاران تحریریه شهروند است. مطالب طنز او علاوه بر شهروند، در سایت های گوناگون اینترنتی نیز منتشر می شود. اسد مذنبی تاکنون دو کتاب طنز منتشر کرده است.

tanzasad@gmail.com