ما ملت عادت کرده ایم که مسائل را پیچیده کنیم و به قول معروف لقمه را دور سرمان بگردانیم و به دهان بگذاریم.

اگر همان موقعی که من پیشنهاد کردم ریاست جمهوری را موروثی کنید به حرفم گوش کرده بودند، الان لازم نبود این همه گرفتاری برای انتخاب رئیس جمهور جدید داشته باشیم و ضروری نبود شورای نگهبان این همه برای اعلام اسامی کاندیداها مصلحت اندیشی کند. پسر آقای احمدی نژاد می شد رئیس جمهور و تمام می شد.

khameneie

حالا هم یک پیشنهاد دیگر دارم که به نظر خودم بهترین پیشنهاد در تمام اعصار و قرون است:

آقای خامنه ای را به عنوان رئیس جمهور انتخاب کنیم!

باور کنید با این کار، بسیاری از مشکلات مملکت به طور اتوماتیک حل می شود و دیگر این همه گرفتاری نخواهیم داشت.

وقتی همه حتی آقای رفسنجانی که یکی از پایه گزاران رژیم است و هشت سال هم رئیس جمهور بوده می گوید تا رهبر اجازه ندهد کاندیدا شدنم بی فایده است، و همه می دانند که تا رهبر نخواهد هیچ برگی از درخت نخواهد افتاد، چرا خود رهبر رئیس جمهور نباشد؟

جان هرکس که دوست دارید یک لحظه به پیشنهاد من فکرکنید که اگر رهبرکاندیدای ریاست جمهوری بشود، چه قدرساده همه مسائل حل می شود:

اولا که انتخاباتی دیگر لازم نیست و کافیست که در اخبار رادیو وتلویزیون اعلام شود که از امروز رهبر رئیس جمهور هم هست. خلاص!

می گوئید که جلوی مردم دنیا باید نمایش دموکراسی داد و انتخابات برگزارکرد؟ بسیارخوب، این کار را هم می کنیم و اسم آقای خامنه ای را به عنوان یکی از کاندیداها ثبت می کنیم. در آن صورت دلم می خواهد ببینم کی جرات دارد صلاحیت ایشان را زیر سئوال ببرد؟

 شورای نگهبان که هیچ، پدرجد شورای نگهبان هم که مسئول این کار باشد در یک ثانیه صلاحیت ایشان را تائید و جلسه را ختم می کند و سایر کاندیداها دسته جمعی به نفع ایشان انصراف خواهند داد. دیگر هیچ کس جرأت تحریم انتخابات را نخواهد داشت چون ایشان قبلا رئیس جمهور هم بوده اند و تجربه کافی دارند، مردم کوچکترین تردیدی به خود راه نمی دهند و میلیون میلیون به صورت خودجوش به پای صندوق های رأی خواهند رفت و صدا و سیما چنان فیلم هایی از مشارکت مردم تهیه خواهد کرد که شانزده هفده تا جایزه اسکار بگیرد.

تازه این امکان را هم خواهیم داشت که مثل سریال های ترکی که حالا به تمام دنیا فروخته می شود، فیلم شرکت مردم در انتخابات را به صدا و سیمای کشورهایی که هنگام انتخابات مشکلات ما را پیدا می کنند، بفروشیم.

در شرایط فعلی، پس از انتخابات، رهبر باید حکم رئیس جمهور را تنفیذ کند و مراسم تحلیف به عمل آید تا رأی مردم ارزش پیدا کند. اگر خود رهبر رئیس جمهور هم باشد دیگر نیازی به چنین مراسمی نیست و لازم نیست ایشان را برای تائید رأی مردم به زحمت بیندازیم .

حتمن می گوئید قانون اساسی چنین اجازه ای را نمی دهد مگرنه؟

قانون اساسی بی جا می کند که چنین اجازه ای را نمی دهد. مگر قانون اساسی کیست یا چیست که چنین عرض اندامی بتواند بکند؟

تازه قانون اساسی را خداوند خلق کرده است برای تغییر دادن. یک خط به آخرش اضافه می کنیم که: رهبر می تواند با حفظ سمت رئیس جمهور هم بشود و ختم جلسه را اعلام می کنیم!

من خودم الان در خانه خودمان این کار را کرده ام و یک قانون اساسی نقلی تصویب کرده ام مثل ماه: من الان هم رهبر خانه هستم، هم رئیس جمهور، هم رئیس مصلحت، هم رئیس مجلس، هم فرمانده کل قوا هم تدارکاتچی و هم …

به خدا پریشب نیمرو درست کرده بودیم یکی از بچه ها گفت من نیمرو دوست ندارم. بلافاصله یک لایحه سه فوریتی تصویب کردم که کسی حق ندارد چنین غلطی بکند و به تخم مرغ دانه ای چهارصد تومان اهانت کند و به عنوان رئیس قوه مجریه چنان با پشت دست زدم توی دهن همان نیم وجبی که الان یکی از عشاق سینه چاک نیمرو شده و صبح و ظهر و شب توی یخچال دنبال نیمرو می گردد!

 

مذاکرات خیلی هم خوب بود!

 

پس از آن که رسانه های خبری گزارش کردند هشت ساعت مذاکره ایران و آژانس پشت درهای بسته بازهم بی نتیجه پایان یافت، هم آقای جلیلی، هم خانم اشتون و هم خیلی دیگر از کسانی که از این مذاکرات سود می برند این خبر را به شدت تکذیب کردند و گفتند: چی چی رو نتیجه نداشت. ما یک سفر رفتیم که این خودش تنوعی بود در زندگی روزمره مان، بعد هم بابتش کلی اضافه کار و حق مذاکره و حق پوشیدن پیراهن یقه بسته گرفته ایم، بادی گاردهایمان کلی اضافه کاری گرفته اند خلبان هایی که ما را برده اند و آورده اند کلی پول گرفته اند و و و و. ترو خدا این قدر نگین بی نتیجه بوده نون ما آجر میشه!

 

یک پیش شرط کوچولو

 

 

ظاهرن سیاستمداران وقتی احساس می کنند بازی تمام است و رفتنی هستند، هرچه در چنته دارند می ریزند روی داریه (دایره) و به قول معروف می زنند به سیم آخر.

آقای احمدی نژاد هم همین کار را کرده است. به نوشته سایت پیک ایران ایشان فرموده اند: بیش از صد سیاستمدار جهان در گفتگو با من خواستار مدیریت جهان توسط ما شده اند.

خبرنگار ما از ایشان پرسید پس چرا قبول نمی کنید و چرا شروع نمی کنید؟

ایشان فرمودند آخر یک پیش شرط کوچولو هم گذاشته اند و گفته اند هروقت توانستید نان و آب مردم خودتان را فراهم کنید، بیائید و دنیا را هم مدیریت کنید!

به این میگن فیلم

 

عزت الله انتظامی در میان رحیم مشائی و محمود احمدی نژاد در روز ثبت نام رحیم مشائی برای کاندیدایی ریاست جمهوری

عزت الله انتظامی در میان رحیم مشائی و محمود احمدی نژاد در روز ثبت نام رحیم مشائی برای کاندیدایی ریاست جمهوری

ماجرای بازی خوردن آقای بازیگر را که می دانید و در جریان هستید که آقایان احمدی نژاد و ولیعهد ایشان مشائی، عزت اله انتظامی هنرمند ارزنده را چگونه به بازی گرفتند تا از شهرت و محبوبیت ایشان به نفع کاندیداتوری آقای مشائی سوءاستفاده کنند؟

بعد از رو شدن این کلک و توضیحاتی که آقای انتظامی داد، آقایان مربوطه هم برای خبرنگار ما توضیح دادند که ما از این کار منظور سوئی نداشتیم و فقط خواستیم به ایشان بگوئیم  بازی شما در فیلم گاو، چندان شاهکاری هم نبوده. ما ایشان را فیلم کردیم که بگوئیم به این میگن بازی گری نه آنچه شما سالهاست می کنید!

 

 

طلای خالص

 

بعضی ها با حرف های نسنجیده ای که می زنند برای دوستان و نزدیکان خود دردسر درست می کنند.

از روزی که آقای مشائی فرموده اند احمدی نژاد طلای ۲۴ عیار است و این خبر را ایسنا منتشرکرده است، طلافروش های بازار در به در دنبال آقای احمدی نژاد می گردند و ایشان ناچار خودشان را مخفی کرده و حتی سفر تبلیغاتی خود به لرستان را نیز لغو کرده اند.

احتیاط به نظر من هم شرط عقل است چون شصت هفتاد کیلوطلای ۲۴ عیار را راحت نمی شود این طرف و آن طرف برد!

 

یعنی یک پیرزن اینقدر ارزش داره؟!

 

وقتی من میگم این خارجی ها آدم بشو نیستند، شما خیال می کنید شوخی می کنم.

پریروز در شهرکوچک ما به مدت یک ساعت برق قطع شد. آقا چنان آش و اشوری بپا شده بود که اگر آدم نمی دانست خیال می کرد جنگ سوم جهانی شروع شده.

آمبولانس ها و اتوموبیل های پلیس می رفتند و می آمدند و آژیر می کشیدند. هلی کوپتر همینطور روی شهر پرواز می کرد. آژیر خطر بانک ها به صدا درآمده بود، فروشگاه ها تعطیل کرده بودند. سرچهارراه ها پلیس ایستاده بود و ماشین ها را راهنمایی می کرد.

ماشین های آتش نشانی برای نجات یک پیرزن که با سگش در آسانسور یک فروشگاه گیرکرده بود چنان خودشان را به آب و آتش می زدند که جیگر آدم کباب می شد.

ما در جنگ با عراق سیصد چهارصد هزار تا کشته دادیم، آخ نگفتیم، اینها برای یک پیرزن چنان آخ آخی می کردند که انگار اگر نتوانند نجاتش بدهند و یک نفر از جمعیت شهرشون کم بشه کن فیکون میشه. بابا چه خبرتونه آخه؟یعنی یک پیرزن اینقدر ارزش داره؟!

* میرزاتقی خان یکی از روزنامه نگاران و طنزنویسان پیشکسوت ایران و از همکاران تحریریه ی شهروند است.