تحریم ها، انتخابات، و سیاست کانادا در مورد ایران

تحریم ‌های بین ‌المللی چگونه بر زندگی مردم عادی ایران تاثیر گذاشته است؟‌ تاثیر آن‌ها بر اقتصاد ایران را چگونه می‌دانید؟

ـ چنان‌که در موارد دیگر هم دیده ‌ایم تحریم‌ ها همیشه به مردم بیش از رژیم و اطرافیانش ضربه می ‌زنند. روشن ‌ترین نمونه، عراق پس از جنگ ۱۹۹۱ بود که تحریم‌ های سنگینی که یک دهه به طول انجامیدند به مرگ و زجر میلیون‌ ها نفر از مردم عراق انجامید. بخصوص کودکان آسیب ‌پذیر بودند و در حالی که آنان رنج می‌ کشیدند و اغلب از بیماری و سوء تغذیه جان می‌ سپردند، صدام حسین همچنان می ‌توانست منابع را از دولت بگیرد تا قصر دیگری برای خود بسازد.

دکتر سعید رهنما استاد علوم سیاسی دانشگاه یورک

دکتر سعید رهنما استاد علوم سیاسی دانشگاه یورک

رژیم ایران بیش از سه دهه است که زیر بار تحریم‌ هایی که در پی انقلاب ۵۷ آمد دوام آورده است. اما تحمل تحریم‌ های اخیر سازمان ملل و اتحادیه ‌ی اروپا که چندلایه هستند و تحریم ‌های دیگری که کشورها جداگانه انجام داده‌ اند سخت ‌تر از کار درآمده است. تحریم صادرات نفت به همراه بیمه ‌ی کشتیرانی قابلیت رژیم برای فروش نفت به بازارهای جهانی را به طرز چشمگیری محدود کرده است و از این رو قابلیت آن برای رشد یا حتی حفظ درآمدهای ملی نیز محدود شده است. تحریم‌ هایی همین‌قدر سنگین بر بخش بانکداری (از جمله بر بانک ملی ایران)‌ اوضاع را خطیر‌تر هم کرده است و قطع ارتباط کشور از شبکه‌ ی جهانی سوئیفت برای نقل و انتقال ‌های مالی بین‌ بانکی باعث شده دریافت درآمدهای نفتی بسیار دشوار شود. همه ‌جا آثار تحریم ‌ها را می ‌بینیم: در سال گذشته، ریال ایران سقوط کرد و ۷۰ درصد از ارزش خود را از دست داد؛ تورم به تقریبا ۴۰ درصد رسیده است؛ بسیاری صنایع، میزان تولید را پایین آورده ‌اند و یا به علت کمبود مواد وارداتی بالکل تعطیل کرده‌ اند و در نتیجه به سطح بالای بیکاری افزوده ‌اند. کمبودی در داروها ایجاد شده است که جان بسیاری از ایرانیان را به خطر انداخته است.

تاثیر این تحریم‌ ها بر مردم عادی ایران بسیار وسیع و شدید بوده است اما همچنان موفق به فلج کردن رژیم نشده‌ اند. اندازه ‌ی نسبتا بزرگ اقتصاد ایران، در کنار درآمدهای عظیم نفتی، حفاظی برای رژیم است. مهم ‌تر آن‌که روابط نزدیک رژیم با روسیه، چین و هند به آن اجازه می ‌دهد از بعضی تحریم‌ ها عبور و گذر کند ـ راه ‌های قاچاق از طریق کشورهای همسایه، بخصوص دولت عراق که با رژیم ایران روابط دوستانه دارد، به این معنی است که گستره ‌ی وسیعی از کالاها (از ضروریات ساده تا ویسکیِ اسکاچ) مرتب به ایران می ‌رسند.

سوء مدیریت فاحش اقتصاد، موقعیت سیاسی پر هرج و مرج، نزاع داخلی میان جناح‌ های مختلف رژیم (که هر کدام بخش متفاوتی از اقتصاد را در دست دارد) و فساد وسیع همانقدر به اقتصاد ضربه می ‌زنند که تحریم‌ های بین ‌المللی. سیاست فاجعه ‌بار احمدی ‌نژاد در جایگزینی یارانه‌ های غذا و انرژی و آب و برق با پرداخت‌ های نقدی ماهیانه به تقریبا تمام جمعیت، دولت را تا پای ورشکستگی کشانده است و میلیون‌ ها خانواده در مناطق روستایی و شهری برای بقای خود متکی به دولت هستند. البته این باعث شده احمدی ‌نژاد در مناطق روستایی و میان خانواده ‌های کم‌ درآمدِ شهرها هر روز بیشتر محبوب شود. او برای کمک به نامزد خود در انتخابات ریاست‌جمهوری خرداد ۱۳۹۲، وعده داده بود که پرداخت‌ های نقدی را دو برابر می‌کند و باعث مشکلات جدی برای سایر نامزدهای درون رژیم شده است.

فساد به قدری گسترده است که جناح‌ های مختلف رژیم علنا همدیگر را تهدید می‌ کنند که معاملات غیرقانونی و فاسد مخالف خود را افشا کنند. در یک مورد، احمدی ‌نژاد در صحن مجلس ظاهر شد و نواری را در افشای فاضل لاریجانی پخش کرد که برادر کوچک ‌تر رئیس مجلس و رئیس قوه قضائیه است. (جالب است اشاره کنیم که ایشان رایزن فرهنگی سفارت ایران در کانادا بود و در این ‌جا نهادهایی قلابی به راه انداخته بود. از جمله «مرکز ایران ‌شناسی»‌ که جامعه‌ ی دیاسپورای ایرانی و برخی رسانه‌ های کانادایی آن ‌را افشا کردند و در نهایت به تعطیلی کشانده شد.)

واضح‌ است که مردم عادی ایران از تحریم ‌ها و سوء مدیریت رنج می‌ برند. اما بر خلاف انتظارات دولت‌ های غربی، مردم ایران در موقعیت رویارویی با رژیم نیستند. توحش غیرقابل تصور رژیم در سرکوب خیزش ۸۸ در زمان کودتای انتخاباتی هنوز در ذهن‌ها زنده است. رژیم دستگاه‌ های وسیع سرکوب، ایدئولوژیک و اقتصادی دارد. سرکوب‌ ها درون و بیرون زندان ‌ها، که بسیاری روزنامه ‌نگاران، وکلا، فعالان حقوق زن، کارگران و رهبران دانشجویی در آن‌ها هستند، افزایش یافته ‌اند. تحریم‌ ها به هیچ وجه نقض حقوق بشر را کاهش نداده ‌اند. برعکس، هر چقدر رویارویی با غرب تعمیق شود، رژیم آسان ‌تر می‌ تواند مخالفان داخلی خود را متهم کند که ماموران خارجی هستند و آن ‌ها را مجازات کند.

جنبش سبز پس از انتخابات آخر به بن ‌بست رسید. به نظرتان گروه ‌های چپ‌ و حامی دموکراسی از چه استراتژی ‌هایی استفاده خواهند کرد تا پشتیبانی جامعه‌ ی جهانی را در تلاش‌ های خود در زمان و پس از انتخابات به دست آورند؟‌ به نظر شما انتخابات توجه ‌ها را به حقوق بشر در ایران جلب می‌کند؟

ـ خیزش توده ‌ای در پی کودتای انتخاباتی ۲۰۰۹، که به جنبش سبز معروف شد، شامل گستره ‌ی وسیعی از عناصر سکولار، چپ، لیبرال و معتدل مذهبی بود. این جنبش اساسا به خاطر سرکوب وحشیانه فعالان، کشتار، شکنجه و تجاوز به معترضان دستگیر شده، ‌سرکوب شد. اما رهبری جنبش نیز در این میان نقش داشت. میرحسین موسوی و مهدی کروبی هر دو از چهره ‌های نظام بودند؛ آن ‌ها دنبال اصلاحات بودند اما نمی ‌خواستند کلیت رژیم را به چالش بکشند.  بعلاوه فعالان جنبش در خیابان ‌ها موفق نشدند با کارگران و کارمندانی مرتبط شوند که قدرت تعطیلی کارخانه ‌ها و سایر نهادها را داشتند (مثل کاری که در انقلاب ۵۷ کردند) ، مجموعه این عوامل از دلایل ناکامی خیزش بود.

موقعیت امروز نیروهای دموکراتیک در ایران خیلی بدتر از سال ۲۰۰۹ است. این علیرغم این واقعیت است که نزاع‌ های درونی هیئت حاکمه به سطحی بی‌ سابقه رسیده و گروه‌ های متفاوتی از «اصول‌گرایان» که در انتخابات قبلی علیه اصلاح‌ طلبان اسلام‌ گرا متحد بودند، اکنون علنا به جنگ یکدیگر آمده ‌اند. رهبری امیدوار است هر نامزدی که انتخاب می ‌شود وفادار و مطیعِ او باشد. دستکاری در روند انتخاباتی سنتی دیرینه در جمهوری اسلامی است که در دو مرحله صورت می‌گیرد. اول، نامزدها باید توسط شورای نگهبان تایید شوند (که شش عضو آن توسط رهبر منصوب می ‌شود و شش عضو آن توسط رئیس قوه قضائیه که خود منصوب رهبر است و با تایید مجلس.) دوم، وقتی روند انتخابات آغاز می ‌شود، آن‌ها دستگاه پیچیده ‌ی خود را بسیج می‌کنند تا کسب اطمینان کنند نامزدهای مطلوب ‌شان پیروز می ‌شوند، حالا چه با آرای واقعی و چه با آرای ساختگی.

در حال حاضر، هر دو نامزد اصلاح‌ طلبِ اسلام‌ گرای انتخابات ریاست ‌جمهوری پیشین، موسوی و کروبی، همچنان در حبس خانگی هستند و در نتیجه گروه‌ های متفاوتی از اصلاح‌ طلبان کوشیدند خاتمی یا رفسنجانی را، که هر دو از روسای جمهوری سابق هستند، متقاعد به کاندیدا شدن کنند. خاتمی به نفع رفسنجانی کنار رفت و او گفت تنها در صورت توافق رهبر نامزد می ‌شود. خامنه ‌ای و دار و دسته‌ های نزدیک به او به شدت مخالف رفسنجانی هستند، اما به خاطر اتفاقی که در اردوی احمدی ‌نژاد افتاد باید در موضع خود تجدید نظر می‌ کردند.

احمدی ‌نژاد، که خود اصول‌ گرا است، خادم و مطیع واقعی رهبر در دوره‌ ی اول ریاست ‌جمهوری و بخش اول دوره‌ ی دوم او بود. او پیروزی تقلبی خود را مدیون حمایت خامنه ‌ای است. احمدی ‌نژاد از آن موقع هر روز خود را بیشتر از خامنه ‌ای دور کرده و حتی در چند مورد گستاخانه در مقابل او قرار گرفته است. احمدی ‌نژاد نامزد مطلوب خود را داشت: رئیس دفتر و پدرزنِ پسرش، اسفندیار رحیم مشایی. احمدی‌ نژاد در روز آخر ثبت‌ نام دست به حرکتی بی ‌سابقه زد و با رحیم ‌مشایی به وزارت کشور رفت تا او به عنوان نامزد ثبت‌نام کند. ظاهرا امید او این بود که اگر یکی از خودی‌ هایش به ریاست‌ جمهوری برسد، رئیس‌ جمهور سابق خواهد توانست چهار سال امن و پرنفوذ بماند و سپس مثل پوتینِ روسیه به ریاست‌ جمهوری بازگردد. تمام اصول ‌گرایان و خود رهبر علیه این برنامه ‌ی احمدی ‌نژاد بودند.

طبق مصاحبه یکی از نزدیکان رفسنجانی، عصر همان روزی که مشایی ثبت نام کرد، رفسنجانی، علیرغم فشارهای مداوم از حامیانش برای نامزد کردن خود، می‌ خواست بیانیه‌ ای منتشر کند و تصمیم خود را برای عدم نامزد شدن توضیح دهد. اما او ساعاتی بعد، در حالی که چند دقیقه بیشتر از وقت ثبت ‌نام باقی نمانده بود، به وزارت کشور رفت. این در پی آن بود که پیغام مثبتی از بیت رهبری در مورد نامزد شدن خود دریافت کرده بود.

موضوع برای رهبر بسیار پیچیده شده بود. او با تناقض‌ هایی جدی روبرو بود: شورای نگهبان نمی‌ توانست به سادگی نامزدی رفسنجانی را رد کند. او ارشدترین چهره و نماد دوره‌ ی پس از انقلاب است. رد نامزدی مشایی، علیرغم تهدیدهای احمدی‌نژاد در این زمینه، آسان ‌تر می‌بود. اما در این صورت، رفسنجانی نامزدی جدی می ‌شد. رهبری باید یا یک طرف را انتخاب می ‌کرد یا به هر دو (که دشمن ‌های قسم‌ خورده‌ ی یکدیگر هستند) اجازه می ‌داد نامزد شوند به این امید که در طول کارزار انتخاباتیِ سه هفته ‌ای همدیگر را به شدت تضعیف کنند. (نیازی به گفتن نیست که پس از انقلاب، نامزدهای سکولار غیرمذهبی هرگز اجازه ‌ی نامزد شدن نداشته ‌اند.‌) آن‌ ها سرانجام به اقدام خطیرِ حذف هر دو دست زدند، با این واهمه که شمار وسیع ایرانیان ناراضی رأیی استراتژیک به رفسنجانی می ‌دهند و رژیم را مجبور می‌کنند مثل دفعه‌ ی گذشته دست به کودتای انتخاباتی بزند.

خامنه ‌ای برای حذف تمامی مدعیان عمده و نامطلوب ریاست‌ جمهوری باید بیشتر به سپاه پاسداران اتکا می‌کرد. این بود که می ‌بایست از یکی از نامزدهای نظامی/امنیتی آن ‌ها حمایت کند. مثلا محمدباقر قالیباف، که در ضمن شهردار تهران است؛ محسن رضایی، فرمانده‌ ی سابق سپاه؛ و یا نامزدی غیرنظامی و اصول‌گرا که مورد پذیرش آن‌ها است مثل سعید جلیلی که در حال حاضر مذاکره‌ کننده‌ ی ارشد هسته ‌ای است و نماینده ‌ی رهبری در شورای امنیت ملی و یا علی اکبر ولایتی، وزیر امور خارجه‌ ی پیشین و مشاور کنونی مسائل بین ‌المللی در بیت رهبری. در پایان، شورای نگهبان هشت نامزد را تایید کرد. چهار نفر فوق ‌الذکر به اضافه‌ ی اصول ‌گرای سرسخت ‌دیگری به نام حدادعادل که از مشاوران ارشد خامنه ‌ای و نماینده‌ ی مجلس است. آن ‌ها برای این‌که وانمود کنند انتخابات محدود به نامزدهای اصول‌ گرا نیست در ضمن سه اصلاح ‌طلب کم ‌تر شناخته‌ شده را تأیید کردند. گرچه هنوز امکان رأی استراتژیک به یکی از این سه هست، همچنان برای رژیم راحت ‌تر است تا نامزد مطلوب خود را از صندوق‌ ها بیرون بکشد.

سوال های کلیدی موجود در ذهن ایرانیان که می‌ خواهند رأی استراتژیک بدهند این است: کدام نامزد در موقعیت بهتری برای تضعیف خامنه ‌ای خواهد بود؟‌ کدام از نظر سوءمدیریت اقتصادی کم‌تر زیان ‌بار خواهد بود؟ و مهم ‌تر از همه کدام نامزد از نظر نقض آشکار حقوق بشر و آزادی ‌های مدنی کم‌تر خطرناک خواهد بود؟

از نکات جالب انتخابات ریاست‌ جمهوری کنونی این است که بسیاری از نامزدهای اصلی درگیر پرونده‌ هایی بودند که در دادگاه ‌های کشورهای خارجی در جریان است. این پرونده ‌ها مربوط به مداخله ‌ی مستقیم این افراد در ترور مخالفان ایرانی در خارج کشور و در فعالیت‌های تروریستی است. ترورها یا «قتل ‌های زنجیره ‌ای» مخالفان ایرانی درون و بیرون از کشور در سال ‌های اولیه شناخته ‌شده است و همچنین ماجرای رستوران میکونوس در سال ۱۹۹۲ در برلین که در آن رهبر حزب دموکرات کردستان و همکارانش به قتل رسیدند. دادگاهی در آلمان حکم دستگیری بین‌ المللی برای وزیر وقت اطلاعات، علی فلاحیان، صادر کرد. این حکم او را متهم می‌ کند که با دستور مستقیم رهبری ارشد جمهوری اسلامی ماجرای برلین را سازمان داده است. شورایی ویژه دستور این کشتار را داد که شامل می ‌شد بر هاشمی رفسنجانی، رئیس ‌جمهور وقت، علی اکبر ولایتی، وزیر امور خارجه ‌ی وقت‌ و علی فلاحیان، و هر سه ‌ی این‌ ها از داوطلبان کنونی ریاست ‌جمهوری بودند.

اخیرا نواری که از صحبت ‌های نامزدی دیگر، محمد باقر قالیباف، در جلسه ‌ای بسته که مخفیانه ضبط شده بود به دست وب ‌سایت ‌های ایرانی رسید. او در این نوار با غرور از حملات وحشیانه ‌ی خود برای سرکوب جنبش دانشجویی در زمانی که فرمانده‌ ی نیروی انتظامی بود دم می ‌زند. او در ضمن مفتخرانه به مخاطبانش یادآوری می‌کند که وقتی فرمانده ‌ی نیروی هوایی سپاه بود، چماقی به دست گرفت و پشت موتورسیکلتی پرید و دست به «پاک ‌سازی» خیابان ‌ها از معترضان زد. او در ضمن از طراحان بازداشتگاه کهریزک بود که بعدا مکان شکنجه‌ ی وحشیانه و تجاوز به بسیاری از کسانی بود که در پی اعتراضات سال ۸۸ دستگیر شدند. ایرانیان باید از میان چنین نامزدهایی رئیس‌ جمهور بعدی خود را انتخاب کنند.

در عین حال رژیم آماده‌ ی حمله ‌ی عمده ‌ی دیگری می ‌شود برای سرکوب هر گونه اعتراض مربوط به انتخابات و از جمله تحمیل کنترل اکیدتر بر رسانه ‌ها. معاون فرهنگی سپاه به عنوان رئیس خبرگزاری فارس منصوب شده است و یکی از بازجویان زندانیان سال ۲۰۰۸ رئیس بسیج دانشگاهی شده که وظیفه ‌اش کنترل جنبش‌ های دانشجویی است. بسیج، نیروی انتظامی و، اگر لازم شد، سپاه پاسداران، به همراه مسجدهای محلی چندمنظوره  که از استراتژی «اوباشِ کرایه ‌ای» استفاده می‌کنند (یعنی اوباشی را با موتورسیکلت و موبایل حاضر و آماده در اختیار دارند) برای در هم کوبیدن هر عملی در اعتراض به نتایج آماده خواهند بود.

متاسفانه اپوزیسیون چه درون و چه بیرون ایران قادر به پاسخ با تلاشی هماهنگ بر علیه رژیم  نیست چرا که همچنان متشتت است و ناتوان از ساختن جبهه ‌ای متحد علیه رژیم. شکاف ‌های «لیبرال علیه چپ» و «سکولار علیه مذهبی» همچنان ریشه ‌ی عمیق دارد و این خود از دیگر نقاط قوت رژیم است.

نتیجه انتخابات ریاست جمهوری چه تاثیری بر سیاست خارجی ایران در رابطه با غرب، بویژه امریکا خواهد داشت؟ آیا به نظر شما اصولگرایان تندرو سیاست تندتری در رابطه با غرب پیش خواهند برد؟

ـ طنز تلخ این است که عکس قضیه صادق است. رژیم جمهوری اسلامی خود را از داخل و خارج سخت در خطر می بیند. شایعات جدی حاکی از آن است که مذاکرات محرمانه بین نمایندگان رهبر و امریکا در جریان است. اوباما هم قبلا اعلام کرده بود که حاضر به مذاکره مستقیم با ایران است در صورتی که رهبر ایران درگیر مذاکره شود. یکی از دلائلی که رژیم با این قاطعیت تمام کاندیداهایی که خواهان مذاکره با امریکا بودند را حذف کرد، این است که خودشان قصد این کار را دارند. رژیم می داند که اگر به نوعی توافق با غرب در ماجرای اتمی و مسئله سوریه دست یابد، در موقعیت بهتری خواهد بود که مسایل داخل کشور را تحت کنترل در آورد و اعتراضات را نیز قاطعانه تر سرکوب کند. از تجربه نیز آموخته که در صورت بهبود رابطه با غرب، دیگر امریکا و دیگر کشورهای غربی در مورد نقض حقوق بشر در ایران به رژیم نِق نخواهند زد.

کانادا به دنبال حرکت های مردمی و سرکوب های متعاقب آن، با دادن پناهندگی و اجازه مهاجرت به تعداد قابل توجهی از متقاضیان، به طور ضمنی از حقوق بشر در خاورمیانه حمایت کرده است. آیا کانادا باید بیش از این از پناهندگان ایرانی حمایت کند؟

ـ تردیدی نیست که حمایت کانادا از حقوق بشر می تواند بسیار مهم باشد. اما از آنجا که سیاست های کانادا در حمایت از حقوق بشر یک طرفه است ــ نظیر مسئله اسرائیل و فلسطین، یا مسئله اتمی ایران ــ ‌این ادعاها در کشورهای خاورمیانه و دیاسپورای آنها جدی گرفته نمی شود.

ادعای حمایت از حقوق بشر کانادا زمانی جدی گرفته می شود که به پناهندگان سیاسی که از ایران فرار می کنند پناهندگی دهد، و تردیدی نیست که کانادا باید پناهندگان سیاسی بیشتری را بپذیرد. اما کانادا تمایل بیشتری به جذب مهاجران اقتصادی دارد و از هم این رو بسیاری تازه پولدار شده های وابسته به رژیم جمهوری اسلامی را برای سرمایه گذاری به کانادا جذب کرده، از جمله دزد هایی که حتی سر خود رژیم اسلامی را کلاه گذاشته اند.

* این مصاحبه توسط “شورای بین المللی کانادا” CIC‪, opencanada‪.org منتشر شده

http://opencanada.org/features/sancations-elections-and-refugees/