از من پرسیده شده است که کشتار تابستان ۶۷ را چگونه به خاطر می آورم. من، اما ترجیح می دهم که به موضوع دیگری که به ترتیبی به این سئوال مربوط است بپردازم.
احتمالا با من موافق هستید که یک واقعه به شکل یکسان در حافظه افراد باقی نمی ماند. سنتها، فرهنگ، علایق، جایگاه اجتماعی، محیط پیرامونی، وابستگی های سیاسی و باورهای ایدئولوژیک، در اینکه چه جنبه هائی از یک واقعه به خاطر سپرده شوند، دخیل هستند. همچنین افراد در گذر زمان تغییر می کنند و به حسب آن نیز حافظه افراد دستخوش تغییر می شود. علاوه بر آن اگر قائل به حافظه جمعی باشیم، مکانیزمهائی اجتماعی از جمله سنتها، فرهنگ، توازن سیاسی در یک جامعه، مطالب منتشر شده در رسانه های جمعی و واکنش روشنفکران و دانشگاهیان در شکل گیری حافظه جمعی دخالت دارند.
اگر همین سئوال را در مورد جنگ ایران و عراق، حادثه ای که در حدود هشت سال زندگی همه ایرانیان را تحت تاثیر قرار داده بود، از خود بپرسیم، اهمیت اینکه یک واقعه چگونه در حافظه فردی و جمعی شکل می گیرد، بیشتر روشن می شود.
تقریبا همه ما به گونه ای جنگ را به خاطر می آوریم. بسیاری از آنان که در جنگ شرکت داشتند، جنگ را به عنوان یک حماسه به خاطر می آورند. قهرمانی های هم سنگران خود و پیروزیها را به خاطر می اورند و به آن می بالند. بسیاری دیگر خانه خرابی، سرگردانی های ناشی از جنگ، موشک باران و وحشت از حمله شیمیائی عراق برایشان دوباره زنده می شود. برخی تلاشهای ضد جنگ خود را به خاطر می آورند. و بسیاری نوحه های آهنگران در خاطرشان زنده می شود.
اما مسئله به همین جا ختم نمی شود. دولت روایت خود را از جنگ در رسانه های خود تبلیغ می کند. در مورد آن فیلم سینمائی و سریال و فیلم های مستند می سازند، مقاله و کتاب چاپ می کنند، موسیقی های مخصوص آن درست می شود، تا جوانانی که حتی در زمان جنگ متولد نشده بودند، آنرا چنان به خاطر بیاورند که قدرت تمایل دارد. جنگ را لازم قلمداد می کنند و بر این ضرورت تاکید می کنند. اما از سوی دیگر، صدای مخالفان و منتقدان (تداوم) جنگ نیز، هر چند بسیار کم پژواکتر از صدای دولتیها، وجود دارد. آنان جنگ را سبب ویرانی اقتصاد، تثبیت رژیم دیکتاتوری، تسلط نظامیان بر ارکان کشور و زیانهای هنگفت برای ایران می دانند و تلاش می کنند در حد امکانات خود روایت خود را به گوش دیگران برسانند. و در این میان، نکته جالب این است که برخی از افراد، با عوض شدن مواضع سیاسی و تلقی خود از جهان و تغییر شرایط اجتماعی خود و پیرامون، روایتشان از جنگ تغییر می کند.
در ایران نبردی سیاسی برای آنکه جنگ چگونه به خاطر سپرده شود در جریان است. اینکه کدام نیروها دست بالا را داشته باشند، میتواند بر حافظه جمعی و خرده حافظه های جمعی تاثیری تعیین کننده داشته باشد.
این نکته را گفتم تا به موضوع مورد بحثم برسم. کشتار بزرگ زندانیان سیاسی در تابستان ۶۷ چگونه به خاطر آورده می شود. این سئوال هم در حوزه شخصی و هم در حوزه عمومی حائز اهمیت و قابل بررسی است. شاید برخی از خوانندگان این مقاله خاطرات زندانیان سیاسی را خوانده اند و حتما به این نکته توجه کرده اند که روایت زندانیان سیاسی جان به در برده از آن کشتار، هر چند در برخی از خطوط کلی آن به هم شبیه هستند، اما به روشنی می توان تفاوت دیدگاه های نویسندگان در میان سطور را مشاهده کرد. اما این حادثه بازیگران دیگر نیز داشته است. کسانی که مستقیما فرمان ایت الله خمینی را اجرا می کردند، مسئولان دولتی که مستقیم و غیر مستقیم یا درگیر این حادثه بوده اند و یا انجام آن را تسهیل کردند، همچنین بستگان قربانیان که سالها برای دانستن حقیقت و تحقق عدالت تلاش کردند و انتظار کشیدند. و بخش مهمی از مردم که مستقیما در این حادثه شوم درگیر نبودند و دانسته هایشان بر اساس روایتهائی است که شنیده اند و خوانده اند.
این مقاله زمانی نوشته می شود که عده ای از فعالین حقوق بشر و فعالین سیاسی و مدنی موفق شدند با تلاش گسترده، یک لایحه را در محکومیت این جنایت از پارلمان کانادا بگذرانند و این موفقیت را لازم است به آنان تبریک گفت. بدون شک این جنایت این فعالین را به شدت تحت تاثیر قرار داده است و به همین دلیل است که حاضر شده اند که وقت و انرژی خود را صرف چنین کاری نمایند.
از خود می پرسم فعالین این گروه این حادثه را چگونه به خاطر می آورند. بهترین وسیله برای دانستن این مسئله این است که به صحبتهای آنان و مطالبی که عنوان کرده اند مراجعه کنیم.
نگاهی به وبسایت این گروه به انگلیسی می اندازم. این گروه طرح یک لایحه را ارائه کرده است و روز اول سپتامبر را به عنوان روز همبستگی با زندانیان سیاسی اعلام کرده است. اما در حافظه این گروه، اول سپتامبر دارای هیچ پیشینه ای نیست. گویا این گروه، به یکباره و به شکلی اتفاقی این روز را برای این منظور انتخاب کرده است. هیچ توضیحی در این مورد وجود ندارد. خواننده و احتمالا نمایندگان پارلمانی که این فعالین با آنان صحبت کرده اند هیچ از تاریخچه این روز نمی دانند. آنان نمی دانند که دهم شهریور (اول سپتامبر) روز گرامیداشت قربانیان کشتار جمعی در ایران است. آنان به خاطر نمی آورند که بستگان اعدام شدگان، برای آنکه این روز به روزی تاریخی تبدیل شود، سالها رنج تحقیر و بازداشت و فشار را تحمل کرده اند.
همچنین، در این وبسایت، از خانواده هائی که در بیست و پنج سال گذشته، علیرغم همه فشارهائی که حکومت بر آنها وارد کرده است، و تلاش کرده اند با حضور کمابیش دائم خود در گورستان خاوران و با برگزاری تنها مراسم یادبود در یک فضای عمومی در داخل ایران، با فراموشی مبارزه کنند، حتی یک اشاره هم وجود ندارد. چرا در حافظه این جمع، مادران خاوران، مراسم گرامیداشت یاد قربانیان در ایران هیچ ارزشی برای اشاره کردن ندارد؟ آیا کاری که مادران خاوران در ایران انجام دادند ارزش ارج گذاری نداشته است؟ در حالی که، بدون آن که بخواهم از ارزش و مرتبه کار بکاهم، در حافظه این جمع، مرکز اسناد حقوق بشر ایران و عدالت برای ایران، دارای اهمیت است و نویسندگان این وبسایت وقتی این فاجعه را به خاطر می آورند، ضرورت آن را می بینند که از این دو نهاد یاد نمایند.
در مقابل اگر به سایت بیداران مراجعه شود، خواننده می تواند به راحتی تشخیص دهد که گورستان خاوران و تلاشهای مادران خاوران در حافظه نویسندگان این وبسایت نقشی محوری دارد. در ده سال گذشته که این سایت کمابیش فعال بوده است، نویسندگان آن تلاش کرده اند تا آنجا که در توانشان است، همراه با مادران خاوران، گورستان خاوران را به عنوان یکی از مهمترین سمبلهای نقض حقوق بشر در ایران معرفی نمایند، و مادران خاوران را در مرکز هر جنبش دادخواهی قرار دهند.
این تفاوت عمده از کجا ناشی شده است؟ چرا حافظه برخی از فعالان حقوق بشر و دادخواهی از جمله مادران خاوران و همکاران سایت بیداران با حافظه فعالین کمپین ۸۸ چنین متفاوت است؟ آیا این تفاوت نشانی از چالش سیاسی است که جنبش دادخواهی و حقوق بشر ایران با آن درگیر است؟
۸ جون ۲۰۱۳