در این که انتخابات در ایران حالا دیگر سال هاست که به گونه ای انتصابات تبدیل شده کمتر می توان تردید داشت. این بار اما نادانی و تمامیت خواهی رهبر و جنتی یار غار او که مجاز به هر خلاف اخلاقی و قانونی است، به جایی رسیده که به بهای حذف جمهوریت و جذابیت انتخابات هم اراده ی رسیدن به اهداف بلیهانه ی خویش را دارند.
در حالی که این بخت بود که مانند بسیاری از نمایش های انتخاباتی پیشین با تایید صلاحیت هاشمی برای انتخابات جذابیت کاذب هم که شده ایجاد کنند، کوشیدند از ترسی که برادر مرگ است و زندگی را بر رهبر و حواریون او تلخ کرده است، به بهای سنگین ناامید کردن مردم از پیش از انتخابات تن دهند، تا از عواقبی که بر خودشان از آفتاب آشکارتر است، پرهیز کنند.
آیا خامنه ای و دستگاه عریض و طویل او در این حد از بلاهت هستند که این محاسبه ی کودکانه که حذف تنها دو نامزد کمتر خودی به ناامیدی مردم و در نهایت عدم مشارکتشان در انتخابات خواهد انجامید را نفهمند؟
بی گمان اگر رهبر خود هم از این درایت سیاسی بهره نداشته باشد کسانی در اطراف او هستند که می دانند، سیاست امری است که از جاده ی نه چندان هموار تاکتیک ها و ترفندهای ویژه خویش راه رسیدن به هدف را دنبال می کند، اگر چنین است، چرا رهبر و بنیادگرایان در کمپ او پرهزینه ترین راه برای رسیدن به مقصد را دنبال کردند؟
اگر هاشمی و حتی اسفندیار رحیم مشایی تایید می شدند، علاوه بر سودمندی که برای حکومت در پی داشت، چه زیانی به بدنه ی رهبری و دیکتاتوری ولایت فقاهتی می توانست بزند که به این هزینه ی گزاف می ارزید؟ چرا رهبر جمهوری اسلامی و هم پالکی های او حاضر شدند به آسانی بگویند رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام بی صلاحیت است! و معاون رئیس جمهوری منتخب رهبر- آنهم به زور تزویر و تقلب – از صلاحیت نامزدی برای ریاست جمهوری برخوردار نیست، جمع این ها با توقعی که از دربار خامنه ای و انبوه مشاوران او می رود همخوانی ندارد، اما می بینیم که ولی فقیه به ظاهر بدترین گزینه را انتخاب می کند، و حاضر به پرداخت هزینه ای است که به واقع کدخدای هیچ ده کوره ای هم حاضر به همدلی با او نیست.
حقیقت امر این است که ترس آقای خامنه ای از مخالفان حکومت در جبهه ی خودی های دیروزی به میزانی است که گمان دارد با کوچکترین امتیاز آنها قادر به برچیدن تومار دیکتاتوری او هستند، برای همین خیال می کند بهتر است گربه را دم حجله بکشد، و آب اندک را به خاک بیلی ببندد وگرنه سیل اگر بیاید نه او و نه سپاه و حزب الله او قادر به جلوگیری آن نخواهند بود.
خامنه ای با خود اندیشیده است که پر کردن صندوق ها از آرای تقلبی به مراتب کم هزینه تر از روبرو شدن با شرایطی مانند حوادث پس از انتخابات ۸۸ است، در نتیجه همین جمع و تفریق هاست که رهبر حاضر به نوشیدن جامی که برای حکومت ولایت فقاهتی او از زهر کمتر نیست شود و فرمان رد صلاحیت دو نامزد کمتر خودی را بدهد.
اما دیکتاتورها با همه ی بالا و پایین کردن هایشان در یک جای کار کم می آورند و آن هم محاسبه ی درایت خلایق در این جور مواقع است، این که مردم می دانند و به درستی هم می دانند که ترس دیکتاتورها از کدام سرچشمه است، و چرا خامنه ای آدمی که به ترفند هاشمی به اریکه ی قدرت تکیه کرد، حالا به ولی نعمت خود چنگ و دندان نشان می دهد و حاضر به پذیرفتن او در حلقه ی حکومت نیست!
خامنه ای از هاشمی می ترسد، به درستی هم می ترسد، زیرا هاشمی نشان داده است که به لحاظ درایت سیاسی از او جلوتر است و می داند که در بزنگاه های مهم جانب کدام نیرو را بگیرد که حیثیت سیاسی اش بر باد نرود. خامنه ای در انتخابات ۱۳۸۸ هم دچار همین اشتباه محاسبه شد، فکر کرد با کشتار جوانان و زندان و حصر خانگی موسوی و کروبی از تقلب بزرگی که به سود نامزد آن زمان مورد نظر خود کرده بود جان سالم به در می برد، غافل از آن که در سیاست و اجتماعات این برد و باخت های مقطعی نیستند که تعیین تکلیف آینده سیاست مداران و حکومت ها و حاکمان را می کنند، بلکه آن که معیار واقعی موفقیت و یا شکست می تواند باشد نگاه و نظر مردم به وقایع و حوادث و افراد و اعضای حکومت هاست، برای همین هم هست که مردم هنوز و همچنان خامنه ای را مقصر و مسئول آن حوادث و جنایت ها می دانند و اگر ولی فقیه اندکی درایت سیاسی می داشت بر کوه خطاهای خود از منظر ملت نمی افزود، بلکه کوشش می کرد به هر ترفندی که هست از بار گناهان خود بکاهد.
اما در چرخه ی غلط دیکتاتوری محاسبه ی منفعت همیشه به نتیجه ی مورد نظر نمی انجامد، حتی گاه خلاف آن هم رخ می دهد. در حالی که دیکتاتورها در مسیر مقاومت در برابر خواست آزادیخواهانه ی مردم حاضرند به هر قیمتی مقاومت کنند، هنگام که متوجه می شوند که از نظر خلایق افتاده اند زمانی است که بخت جبران یا نیست و یا آنقدر اندک است که کار ساز نیست.
ماجرای آقای خامنه ای و اقداماتی که به گمان خویش برای نجات خلافت خود می کند از زمره همین کارهاست و تصمیم آخر هم که با مشورت کسانی مانند جنتی انجام گرفت از همین قماش است.
شاید از حسن های اقدام تازه ی خامنه ای این باشد که مردم به میزان زیادی تکلیفشان را با حکومت دانستند، و اگر کسانی دچار این وهم بودند که ممکن است با حضور کسانی مانند هاشمی و مشایی رژیم موفق شده در تنور انتخابات به سود جذب جمعیت بیشتر بدمد، حالا بر آنان نیز مانند درصد بالایی از ایرانیان روشن شد که این رژیم بخت اصلاح را از خود سلب کرده است و تنها از انتخابات نامی مانده که به درد انتصاب خدمتکاری برای ولی فقیه می خورد و بس، در نتیجه همان به که ما مردم با حضور در پای صندوق های تقلب به تحکیم بیشتر حکومت کمک نکنیم!
و شاید این بار برگ تازه تر و دیگری در مقابل مردم ایران چه در درون و چه در خارج از ایران باز شود و به جای این که انرژی، وقت، همت و ثروت خود را وقف این کنند که به ذهن خوانی جمهوری اسلامی بپردازند و به پیشگویی هایی نه چندان کارساز، صورت مسئله ی دیگری پیش روی گذارند.
شاید به جای بازی با مهره های سوخته جمهوری اسلامی مطرح کردن سئوالاتی از این قبیل که چرا جمهوری اسلامی در این سی و چند سال هر روز با کارهای ریز و درشت خود بر صف دشمنانش افزوده است و سقف خودی ها و ناخودی هایش را تا زیر عبای آقای خامنه ای کشانده است؟ و یا چرا مردم ایران باید چوب ندانم کاری سران جمهوری اسلامی را برای ادامه ی بقای خود بخورند و از سوی جهان دچار تحریم های فلج کننده شوند؟ و چراهای بسیاری که اتفاقا به زندگی روزمره مردم ایران ربط دارد و با گوشت و پوست و استخوان خود آن را درک می کنند، باعث شود که به این دور باطل خاتمه دهیم.
آیا بهتر نیست به این ضرب المثل قدیمی خودمان با مکث بیشتری فکر کنیم که “آزموده را آزمودن خطاست”؟
به راستی ما مردم ایران سقف توقعات و خواسته هایمان را تا چه میزانی باید پائین بیاوریم و چند بار دیگر بگوییم”انشاءالله گربه است”!