نویل چمبرلن (Neville Chamberlain) 1940-1869، بین سال های ۱۹۳۷ و ۱۹۴۰ نخست وزیر بریتانیا بود. او که جنگ پر تلفات جهانی اول را به چشم دیده بود …



 


 

شهروند ۱۲۴۷  پنجشنبه ۱۷ سپتامبر ۲۰۰۹


 

نویل چمبرلن (Neville Chamberlain) 1940-1869، بین سال های ۱۹۳۷ و ۱۹۴۰ نخست وزیر بریتانیا بود. او که جنگ پر تلفات جهانی اول را به چشم دیده بود، بر این باور بود که با سازش با آدولف هیتلر می توان از بروز یک جنگ دیگر جلوگیری کرد.

برمبنای همین باور در ۲۹ سپتامبر ۱۹۳۸ توافقنامه مونیخ را با هیتلر امضاء کرد که به موجب آن بریتانیا و فرانسه، در غیاب نمایندگان جمهوری چک اسلوواکی، پذیرفتند که منطقه سودتنلند (Sudetenland) چک به آلمان هیتلری واگذار شود و با این کار می پنداشت که به «صلح» دست یافته است.

شش ماه بعد، در ماه مارچ ۱۹۳۹، هیتلر مناطق بوهمیا و موراویای چک را تصرف کرد و در اسلوواکی نیز دولتی دست نشانده مستقر کرد.

کمتر از یک سال پس از توافق نامه مونیخ، در سپتامبر ۱۹۳۹ نیروهای هیتلر لهستان را اشغال کردند و چمبرلن ناگزیر شد به آلمان نازی اعلان جنگ دهد و پر تلفات ترین جنگ تاریخ بدین گونه آغاز شد.

چمبرلن سیاستمداری بی تجربه و تازه کار نبود. در خانواده ای سیاست پیشه به دنیا آمده بود، پدرش عهده دار سمت های مهمی در دولت بریتانیا بود و برادرش، آستین چمبرلن، که در سال ۱۹۲۵ جایزه صلح نوبل گرفته بود، سالها وزیر امور خارجه بریتانیا بود و خودش نیز پیش از نخست وزیری سالها نماینده پارلمان و وزیر بود.

سازش و تسلیمی که او در برابر هیتلر پیشه کرد، نیز به خاطر این نبود که کسی عواقب کارش را به او گوشزد نکرده بود.

در سال های پیش از توافقنامه مونیخ، بسیاری از جمله دو تن از سیاستمداران با نفوذ انگلستان: وینستون چرچیل و آنتونی ایدن ـ که پس از چمبرلن نخست وزیر و وزیر امور خارجه شدند ـ صدها مقاله در مخالفت با روش سازشکارانه چمبرلن نوشتند، اما نتوانستند او را از راه و روشی که در پیش گرفته بود منصرف سازند و جلوی وقوع بزرگترین تراژدی تاریخ را بگیرند!  

اینک، هفتاد سال پس از آغاز آن فاجعه، همه شواهد حاکی از آن هستند که تاریخ دارد- این بار به گفته کارل مارکس، به صورت کمدی- تکرار می شود!

 

اوباما و مذاکره بدون پیش شرط با آخوندهای جنایتکار


 

درست یک سال پیش در همین روزها، ایالات متحده آمریکا و به تبع آن بسیاری از نقاط دیگر دنیا، مجذوب جوان بلند بالای سخنوری شده بودند که با شعارهای «تغییر» و «آری، ما می توانیم!» اش همگان را مسحور خود کرده بود.

افسون باراک حسین اوباما ـ که در آن روزها «حسین» اش را با نهایت دقت و مهارت پنهان می کرد ـ چنان فراگیر بود که تب آن به جان بسیاری از هم میهنان ما ـ که بطور سنتی به خاطر عملکرد جیمی کارتر نسبت به دموکرات ها نظر خوشی ندارند ـ نیز افتاد و این شیفتگی همگانی سرانجام راه او را برای رفتن به کاخ سفید هموار کرد.

باراک اوباما در جریان مبارزات انتخاباتی خویش و در چهارچوب شعار «تغییر» خود وعده کرد که به خلاف سیاست جرج دبلیو بوش، بدون پیش شرط با حکومت آخوندی حاکم بر ایران به گفتگو بر سر مسئله اتمی خواهد پرداخت.

در اجرای این وعده، اوباما پس از استقرار در کاخ سفید در ۲۰ ژانویه سال جاری، دست دوستی به سوی آخوندهای حاکم دراز کرد.

در پیام نوروزی خود شعر «بنی آدم اعضاء یک پیکرند» خواند و برای سید علی خامنه ای نامه فدایت شوم محرمانه ـ که کسی از محتوای آن آگاهی ندارد- نوشت.

تا اینجای قضیه قابل پذیرش یا دستکم توجیه بود زیرا در ایران حکومتی حاکم بود که ادعای دموکراسی اش گوش فلک را کر می کرد و برای بازتاب خبرهای انتخابات ریاست جمهوری اش ۶۰۰ خبرنگار را از چهار گوشه عالم به تهران دعوت کرده بود.

رویدادهای پس از ۲۲ خرداد، تشت رسوایی «مردم سالاری دینی» را از بام دنیا، یا به قول عبدالکریم سروش «بام تاریخ»، به زمین انداخت و سرکوب وحشیانه و جنایتکارانه حکومت امواج بزرگی از بیزاری و انزجار در سراسر دنیا پدید آورد!

خیزش و رستاخیز مردم ایران که همدلی و پشتیبانی بخش بزرگی از افکار عمومی سراسر دنیا را به خود جلب کرد، فرصتی طلایی و گرانبها فرا روی آقای اوباما نهاد تا به یک کدورت تاریخی مزمن نقطه پایان نهد، به پشتیبانی از مردم ایران برخیزد و فکر مذاکره بدون پیش شرط با حاکمان جنایتکاری که مردم پایه های قدرتشان را به لرزه انداخته اند و به فردای خود اطمینان ندارند را از سر بیرون کند.

اما، سخنور خوش قد و بالای جذاب، الزاما به معنای سیاستمدار مجرب و با درایت نیست و باراک اوباما نه تنها از این فرصت طلایی و گرانبها بهره نگرفت، بلکه بی اعتنا به مردم ایران، نامه فدایت شوم دوم را نیز به سیدعلی خامنه ای نوشت بدون آن که با خود بیاندیشد که به فرض خیلی بعید که نتیجه این مذاکرات بطور دلخواه پیش رود و به انجام برسد، چه تضمینی برای آن که یک حکومت لرزان و مورد نفرت مردم به آن وفادار بماند وجود دارد؟!

در جریان مبارزات طولانی انتخاباتی ریاست جمهوری آمریکا، بسیاری از رقبای باراک اوباما بر بی تجربگی او، به ویژه در زمینه سیاست خارجی، انگشت می نهادند و تاکید می کردند. قدرت سخنوری و جذابیت های شخصی آقای اوباما بر این تاکیدها فائق آمد، اما اکنون که تنها ۸ ماه از زمامداری او گذشته، بسیاری به این فکر افتاده اند که آن رقبا پر بی ربط نمی گفته اند!

به گزارش صدای آمریکا از واشنگتن:

«تظاهر کنندگانی که روز شنبه ۱۲ سپتامبر از سراسر کشور در برابر ساختمان کنگره ایالات متحده گرد آمده بودند، با دادن شعار و برافراشتن پرچم آمریکا از باراک اوباما و کنگره خواستند تا هزینه های دولت را کاهش دهند…

بسیاری از تظاهرکنندگان نسبت به صرف میلیاردها دلار برای پیشگیری از ورشکستگی بانک ها و میلیاردها دلار دیگر برای اصلاح خدمات درمانی ابراز خشم کردند».

بنابر یک نظرخواهی انجام شده توسط آسوشیتدپرس و GFK که روز چهارشنبه ۱۰ سپتامبر منتشر شد، ۵۲ درصد از آمریکاییان از شیوه عملکرد باراک اوباما در پرونده اصلاح خدمات درمانی آمریکا ابراز نارضایتی کرده اند.

این تعداد در نظرخواهی پیشین در ژوئیه گذشته ۴۳ درصد بوده اند.

نتیجه یک نظرخواهی دیگر، که توسط موسسه نظرسنجی راسموسن ریپورتز در تاریخ ۱۴ سپتامبر منتشر شده، نشان می دهد که ۳۴ درصد از رای دهندگان روش مدیریت باراک اوباما را تایید و ۳۷ درصد از آن ابراز نارضایتی می کنند.

در عرصه سیاست خارجی نیز نارضایتی ها رو به افزایش اند. روزنامه گاردین انگلستان در شماره اخیر خود در مقاله ای با عنوان:

«انقلاب ایران؟ تندروها بردند»، می نویسد:

«اگر این سیاست ها را کنار بگذاریم، دو گزینه باقی می ماند: یکی این که اذعان کنیم ممکن است حق با اسراییل باشد که می گوید تنها راه مطمئن برای به تاخیر انداختن یا متوقف کردن برنامه هسته ای ایران، اقدام نظامی است. راه دیگر این که کاری نکنیم و امیدوار باشیم تاکید مکرر ایران بر این که به دنبال بمب اتمی نیست، واقعیت دارد. مشکل این جاست که خطر هر دو گزینه فاجعه است»!

خبرگزاری فرانسه نیز روز چهارشنبه ۹ سپتامبر در گزارشی از واشنگتن اعلام کرد:

«به نظر می رسد سیاست خارجی اوباما در آستانه شکست قرار دارد… در واشنگتن برخی معتقدند که سیاست اوباما در زمینه تعامل با دشمنان، سیاستی ساده لوحانه است و گروه دیگری نیز از عدم قاطعیت او به شدت انتقاد می کنند.

اوباما اعلام کرده بود که اهل گفتگو و تعامل با دشمنان است، اما اکنون با توجه به مسایلی که اتفاق افتاده، به نظر می رسد قصد دارد از این رویکرد خود دست بردارد. شکست در متقاعد کردن رژیم های تهران و کره شمالی برای آمدن به پای میز مذاکره و توقف برنامه هسته ای آنها این گونه ارزیابی می شود که تعامل با این حکومت ها، تفکری خام و ساده لوحانه است و دست یاری که اوباما به سوی آنها دراز کرده بود بی فایده است»!

با این همه، به نظر نمی آید که آقای اوباما در سیاست به زعم خبرگزاری فرانسه «ساده لوحانه» خود تجدید نظر کرده باشد.

هفته گذشته، بنابر گزارش ۱۳ سپتامبر تارنمای صدای آمریکا، محمود احمدی نژاد گفت دولت جمهوری اسلامی آماده است درباره مسایل گوناگون، غیر از برنامه هسته ای، با قدرت های جهانی درباره «همکاری های بین المللی و حل مشکلات امنیتی و اقتصادی جهان» مذاکره کند.

 


 



 

«بسته بازی» آخوندها


 

هفته گذشته، حکومت آخوندی که ظاهرا از «بسته بازی» خیلی خوشش آمده، بسته پیشنهادی جدید خود را توسط منوچهر متکی، وزیر امور خارجه حکومت به نمایندگان کشورهای ۱+۵ تسلیم کرد.

روز شنبه نیز منوچهر متکی که به همراه احمد داوداغلو، وزیر خارجه ترکیه، در نشستی خبری در تهران شرکت کرده بود، گفت:

«با توجه به بسته جدیدی که ارائه کرده ایم، امکان گفتگو با غرب در زمینه هسته ای وجود دارد».

این در حالی است که محمود احمدی نژاد پیش تر اعلام کرده بود که پرونده اتمی بسته شده و درباره آن مذاکره نمی کند و در بسته پیشنهادی نیز هیچ اشاره ای به مسئله هسته ای نشده است.

روز یکشنبه ۱۳ سپتامبر، رابرت گیبس، سخنگوی کاخ سفید واشنگتن اعلام کرد که مذاکره با رژیم ایران بر برنامه اتمی این کشور متمرکز خواهد بود. نشریه تایمز هم نوشت که تصمیم آمریکا مبنی بر تماس و گفتگوی مستقیم با ایران برغم مخالفت این کشور با هر نوع مصالحه بر سر برنامه اتمی اش، نتیجه مخالفت دولت مسکو با تصویب قطعنامه و مجازات های جدید علیه حکومت تهران است.

برای تکمیل کلکسیون این حرف های ضد و نقیض، روز یکشنبه ۱۳ سپتامبر فیلیپ کراولی سخنگوی وزارت امور خارجه آمریکا هم اعلام کرد که «ما منتظر دیدار با ایران هستیم تا ببینیم این کشور تا چه اندازه تمایل به همکاری دارد… ما به دنبال مذاکره مستقیم میان اعضای ۱+۵ و ایران، برای طرح مسایل و نگرانی هایمان در خصوص فعالیت های هسته ای تهران هستیم و در صورت مذاکره مستقیم با ایران، غرب مسئله هسته ای را هم مطرح خواهد کرد»!.

 

مکالمه کرها


 

برمبنای این اظهارات و رفتارهای آشفته، پریشان و متناقض، حتی اگر مذاکراتی هم صورت گیرد، می توان تقریبا مطمئن بود که چیزی شبیه به مکالمه کرها خواهد بود که در آن هر کس تنها حرف خود را می زند بی آن که به حرف طرف مقابل گوش فرا دهد!

دو هفته دیگر، ۲۹ سپتامبر یعنی هفتادمین و یکمین سالروز امضاء توافقنامه مونیخ فرا می رسد. نویل چمبرلن پس از امضاء توافقنامه در کنفرانس خبری کاغذ توافقنامه را بالای سر برد و به خبرنگاران نوید اجتناب از جنگ و دستیابی به صلح داد و کمتر از یکسال بعد، مهیب ترین و پر تلفات ترین جنگ تاریخ آغاز گردید.

آیا اوباما می داند که چه می کند؟!


 

 snak1@live.ca