گفت وگو با لادن برومند در پیوند با این گردهمایی

 

دکتر عبدالرحمن برومند رئیس هیئت اجرائی نهضت مقاومت ملی ایران بود که در فروردین ۱۳۷۰ در مقابل آسانسور منزل مسکونی خود در پاریس با ضربات کارد به قتل رسید. عبدالرحمن برومند از دانشگاه ژنو دکترای حقوق داشت و پس از فارغ التحصیلی در سال ۱۳۳۵رفتن به وطن و خدمت به آن را انتخاب کرد. او از رهروان راه مصدق بود و به جبهه ملی پیوست.

پس از انقلاب، برومند در فرانسه در کنار شاپور بختیار به نهضت مقاومت ملی ایران پیوست و رئیس هیئت اجرائی آن شد.

یازده سال بعد، او به دست عوامل رژیم جمهوری اسلامی ترور شد؛ تروری که از نخستین اقدامات جمهوری اسلامی برای حذف مخالفان در خارج از کشور بود و مقدمه ای بر ترور بنیانگذار این نهضت، شاپور بختیار، در سه ماه بعد از آن.

دکتر لادن برومند

دکتر لادن برومند

دکتر لادن برومند و دکتر رویا برومند دختران عبدالرحمان برومند به یاد پدرشان و برای تحقق اهدافش بنیاد عبدالرحمن برومند را در سال ۱۳۸۰ تأسیس کردند و تلاش می‌کنند تا از طریق آموزش و تقویت فرهنگ مردم سالاری و اشاعه اندیشه حقوق بشر به تأمین عدالت و استقرار دموکراسی و ثبات آن در ایران کمک کنند. در همین راستا این دو در سال ۲۰۰۹ جایزه حقوق بشر بنیاد لخ والسا را دریافت کردند.

فرصتی پیش آمد که با دکتر لادن برومند در خصوص این بنیاد به گفت وگو بنشینیم. دکتر لادن برومند تحصیلکرده ی فرانسه است و دارای دکترای تاریخ. حاصل این گفت وگو را می خوانید.

ممنون از فرصتی که به ما دادید. ممکن است در مورد بنیاد برومند، اهداف و چگونگی تأمین بودجه آن برایمان بگویید.

ـ سلام و متشکرم از توجه شما به کار ما. بنیاد برومند در سال ۲۰۰۱، بیست و نهم فروردین ۱۳۷۰ به سبب دهمین سالگرد قتل پدرم توسط ماموران جمهوری اسلامی، به وسیله من و خواهرم رویا آغاز به کار کرد. البته ما از جوانی در سیاست درگیر بودیم بخصوص در ارتباط با حقوق بشر، از زمانی که نهضت مقاومت ملی را دکتر بختیار بنیان گذارد، ما در بخش دانشجویی اش فعال بودیم، حتی در سال ۱۳۶۱ در ارتباط با نقض حقوق بشر همان موقع گزارشی منتشر کرده بودیم تحت اسم سازمان جوانان. من و خواهرم فکر کردیم موقعیت خوبی است تا کار در مورد حقوق بشر را ادامه دهیم. انقلاب ارتباطات ـ اینترنت ـ پیش آمده بود، اینها در دهۀ ۶۰ نبود و کار آن موقع مشکل بود. به یاد دارم در دهه شصت حتی وقتی سیستم فکس قابل استفاده شد، خودش انقلابی بود چه برسد به اینترنت که دیگر دست ما را برای اقدام برای بسط دادن کارمان بازتر  کرد. هدف ما این بود که نگذاریم خشونت دولتی که در ایران اعمال می شد لوث شود. خواستیم آینه ای در مقابل عموم قرار دهیم که مردم ببینند و بدانند با آنچه می گذرد. می دانستیم بر اساس کذب و دروغ دموکراسی در ایران تثبیت نخواهد شد. دلیل دیگری هم بود، دلیل شخصی، وقتی عزیزمان را از بین بردند و وقتی نهادی وجود نداشت که امر دادخواهی را به عهده بگیرد، این بار به دوش خانواده ما افتاد. بار سنگینی بود و هست. کمر شکن است، این احساس که می بینی دستت به جائی نمی رسد، دولتی حمایت ات نمی کند و بار این جسد را هر روز با خودت حمل می کنی، آنوقت وظیفه دادخواهی به گردن خودت می افتد، حق ات را می خواهی، در کشوری که حق ها پایمال می شود. برای ضمانت از بین نرفتن حق، هر شهروند باید فعال باشد. فراموش نمی کنم که در چارچوب این دادخواهی، در دادگاهی در فرانسه، دادگاه دکتر شاپور بختیار، خانمی بود، فرانسوی که در جریان یک بمب گذاری پای خودش را از دست داده بود. این زن یک NGO درست کرده بود برای مبارزه با تروریسم، کارش سیاسی نبود، بدون هیچ تبعیضی با نفس ترور و تروریسم مبارزه می کرد. او فعالیت های زیادی کرده بود و توانسته بود بانی و باعث وضع قانون های بسیاری در ارتباط با احقاق حق قربانیان غیرنظامی جنگی بشود. این زن در دادگاه بختیار به عنوان شاکی شرکت کرد. می خواست ثابت کند قتل دکتر بختیار یک ترور سیاسی است. رئیس دادگاه می خواست شکایت نهضت مقاومت ملی را بپذیرد و قتل بختیار را غیرسیاسی جلوه بدهد. وکیل نهضت مقاومت که حرف هایش را زد، این خانم بلند شد و جلوی رئیس دادگاه….(بغض خانم برومند می شکند و چند لحظه از صحبت باز می ایستد)… صدای چوب، صدای تماس پای چوبی اش با کف پوش دادگاه… قدش کوتاه بود، رفت و جلوی رئیس دادگاه ایستاد. گفت اگر فکر می کنید حق این ها را، حق نهضت مقاومت را می توانید نادیده بگیرید، اشتباه می کنید!

این زن مثل وجدان مدنی و جهانشمول حق خواهی بود. یک زن فرانسوی، بلند می گفت نه، نه، نمی توانید. او هر چه می خواست عنوان کرد، چون شاکی بود و نمی توانستند صدایش را خاموش کنند. ما همه مسئولیم، ما شهروندان این کشوریم و با سکوت و بی تفاوتی ما هم غیر مستقیم در آنچه حق کشی است که به سرمان می آید شریک خواهیم بود.

ما هفتاد میلیون مردم ایم، آنها ۱۰۰ نفرند. اگر جامعه متوجه باشد و آگاه به حقوقش و احقاق حق اش دیگر این اتفاق ها نخواهد افتاد.

من و خواهرم فکر کردیم به عنوان فرزندان پدری که او را کشتند، صدای حق خواهی بقیه کسانی که حق شان ضایع شده است هم باشیم، کسانی که اعدام شده اند و حق و شرایط دفاع از خویشتن را هیچوقت نداشته اند. خواستیم حق آنها را هم گرفته باشیم. خواستیم پیامی به جمهوری اسلامی بدهیم از سوی همه مان، حق خواهی برای همه ـ نه فقط برای پدرمان ـ تا بدانند که باید جوابگو باشند.

با بنیان این بنیاد خواستیم دلجوئی ای بکنیم از خانواده های قربانیان این رژیم، خواستیم حقوقی را که از عزیزانشان نقض شده است مشخص کنیم. اگر به روی سایت بنیاد بروید همه اینها را می بینید. برای هر قربانی ای پرونده ای تشکیل داده ایم.

از راست رویا برومند، شادی صدر، لادن برومند به هنگام دریافت جایزه حقوق بشر لخ والسا

از راست رویا برومند، شادی صدر، لادن برومند به هنگام دریافت جایزه حقوق بشر لخ والسا

هموطنی می گفت وقتی اسم دائی اش که از قربانیان رژیم بوده است، تایپ کرده و دیده که به اسم دائی اش پرونده ای تشکیل شده، احساسی که داشته قابل بیان حتی نیست. برای کسی که زندگی اش دستخوش خشونت رژیم شده و از بین رفته، اینها دلجوئی است. ازشان دلجوئی می شود. بیشترین مشکل، که در واقع کارمان را سخت می کند، مردم عادی هستند که با حقوق شان آشنا نیستند! این بنیاد دو هدف اصلی دارد، یکی این که کارنامه خشونت دولت را در ارتباط با اعدام ها حتی المقدور تدوین کند و به ثبت برساند، دیگر این که مانند یک کار کتابخانه ای، فرهنگ دموکراسی و عدالت خواهی را اشاعه بدهیم. هر مطلبی که در حیطه ی دموکراسی و وجدان و حقوق شهروندی باشد در آن منتشر می کنیم مثلا نوشته هایی از اسپینوزا فیلسوف هلندی ترجمه کرده ایم، مطالبی که تا حدی در ایران و جامعه روشنفکری ایران به درک وضعیت موجود حقوق بشر یاری بدهد. مطالبی که نشان بدهد این شرایط در تاریخ ما استثنائی نیست، در فرهنگ های دینی و مذهبی شرایط کم و بیش مشابهی وجود داشته است و ملت ها با آن روبرو شده اند. همه اینها می تواند به تقویت فرهنگ دموکراسی در ایران یاری برساند.

در ارتباط با بودجه بنیاد پرسیدید؛ شش سال اول را من و رویا تقبل کردیم، بعد کم کم سازمان هایی که حقوق بشر دلمشغولی شان است به ما کمک کردند. سعی مان اینست که از هیچ دولتی کمک نگیریم. از سازمان های شناخته شده همچون بنیاد ملی دمکراسی در آمریکا(NED) کمک می گیریم که تا کنون بسیار به ما یاری رسانیده اند.

روش و روند انتخاب پرونده هایی که روی آنها کار می کنید چیست؟

ـ ما کسی یا پرونده ای را، انتخاب نمی کنیم. جراید ایران خودش مرجعی است برای به دست آوردن نام قربانیان. کشته ها و اعدام شده هایی که نامشان اعلام می شود. محدودیت ما محدودیت نیروی انسانی و زمانی است؛ هر کسی که به دست رژیم جمهوری اسلامی است بالقوه یک انتخاب برای بازکردن پرونده به نامش است.

آیا بنیاد برومند تنها در ارتباط با قربانیان و احقاق حق شهروندان ایرانی عمل می کند یا اینکه بعُد جهانی نیز دارد؟

ـ تشکیلات ما آنقدرها بزرگ نیست. ما روی هر مرگ خشونت باری که جمهوری اسلامی مسئول اش باشد کار می کنیم. چه مواد مخدر باشد، چه یهودی های کشته شده در آرژانتین باشد، چه دکتر بختیار و چه کسانی که در عراق کشته شدند و همه کسانی که در ایران کشته شده اند. از نظر بنیاد، هر کس اعدام شود، یک قربانی ست چرا که حق دفاع عادلانه از او سلب شده است. چه سیاسی چه غیر سیاسی برای بنیاد فرقی نمی کند.

متاسفانه جامعه روشنفکری ما نسبت به اعدام های غیر سیاسی بی توجه بوده است. برای ما اما هر انسان و حقوق یکایک اشخاص یکی است. از نظر شخص من حق پدرم با حق یک تن فروش و حتی با حق قاتل پدرم مساوی ست.

مواردی هست که حتی یکی از مهره های خود رژیم که از رژیم برگشته یا مطرود رژیم شده یا رژیم اعدامش کرده است را در کار بنیاد گنجانیده ایم.

آیا پرونده های اشخاص را به مرجع خاصی ارجاع می دهید؟

ـ ما سیستم تنظیم و نگهداری مدارک و اسناد داریم که رویش کار می کنیم و به زودی به راه خواهد افتاد. اگر زمانی رژیم مردمی در ایران حاکم باشد ما آرشیوهایمان را به آن اهدا خواهیم کرد. کار بنیاد پس از مرگ ما هم ادامه خواهد داشت.

با چه سازمان هایی همکاری می کنید؟

ـ با عفو بین الملل که همکاری هایمان دو طرفه است. ما تحقیقاتمان را در اختیار آنها می گذاریم. یا با ایرانی هایی که لزوم مبادله این اطلاعات ایجاب می کند.

چه فرقی بین فعالیت های سیاسی و فعالیت های حقوق بشری قائلید؟

ـ بستگی به این دارد که سیاست را چگونه تعریف کنید! سیاست در ارتباط با هدف های حزبی و گروهی و کنترل دولتی و اعمال و به اجرا گذاشتن سیاست؟! یا با دیدی وسیع تر به عنوان بسط فعالیت های مدنی و نقش جامعه مدنی در امور مربوط به خودشان؟ هدف ما به دست گیری هیچ نوع قدرت یا طرفداری از هیچ حزبی نیست، اما از نظر حقوق جهانشمول فرد به عنوان یک پیکره سیاسی و یک نظام، بله به معنای وسیع اش کار ما سیاسی است.

ممکن است اطلاعاتی در مورد گردهم آیی آتی در مادرید و این که آیا در آن حضور و فعالیت خواهید داشت در اختیار ما بگذارید؟ خصوصاً این که ایران نیز در دستور کار این گردهم آیی هست.

ـ این ائتلاف جهانی از گروه های مختلف است که در سراسر دنیا برای لغو اعدام فعالیت می کنند. هر دو سال یکبار این گردهم آیی تشکیل می شود. امسال ما نیز در آن شرکت خواهیم کرد. ایران در این گردهم آیی در لیست سیاه است! ایران، عراق، چین… این سه کشور در این گردهم آیی مورد توجه خاص قرار خواهند گرفت.

بنیاد برومند از اول با اعدام مخالف بوده است و بشر را جایز الخطا می داند و معتقد است گرفتن جان انسان ـ که جایگزینی برای آن نیست ـ در حالی که سیستم های مدنی و قوانین دادگاه ها می توانند اشتباه کنند، قابل جبران و قابل برگشت نیست و باید لغو شود. در این مورد بنیاد مطالب زیادی ترجمه کرده است به فارسی. حتی مجموعه ای در کتابخانه بنیاد تنها به مورد اعدام اختصاص پیدا کره است. در این قسمت و مجموعه ما راجع به تجربیاتمان در ایران در ارتباط با اعدام صحبت کرده ایم و خواهیم کرد. با این که اکثر فعالان حقوق بشر با لغو قانون اعدام موافقند، اما متاسفانه تاکنون اقدام جدی و طرح جدی این معضل جایگاه و توجه لازم را پیدا نکرده است. بحث اعدام باید بسیار بیش از این طرح بشود. ما پروژه مولتی مدیا داریم که بر روی آن بسیار بیشتر کار خواهیم کرد.

اعدام تاکنون تاثیر خاصی در تقلیل جرم ها نیز نداشته است.

از پدرتان بگویید. چرا رژیم ایشان را ترور کرد؟ چگونه از این اتفاق با خبر شدید؟

ـ ترور پدرم در پی برنامه رژیم برای از بین بردن مخالفان سیاسی فعال بود. رژیم ابتدا از درون زندان ها شروع کرد و بعد کارش را در خارج از کشور ادامه داد و بعد در سال های ۷۶ و ۷۷ به ترور فروهرها و دیگراندیشان رسید. رژیم می اندیشید که می تواند از آمیختن گذشته تاریخی ایران با موجودیت خودش جلوگیری کند. فکر می کرد برای این دوران گذار، قطع این درآمیختگی لازم است. می خواست نسل جدید تنها با جمهوری اسلامی روبرو باشد. در این چارچوب پدرم و بقیه فعالان سیاسی از همه احزاب هدف رژیم قرار گرفتند؛ سیروس الهی، پدرم، دکتر بختیار، سروش کتیبه، فعالان حزب دموکرات کردستان در آلمان، در وین، فعالان در ارتباط با سازمان مجاهدین، سلطنت طلب ها… رژیم تصمیم گرفته بود بدنه اپوزیسیون را از بین ببرد.

وقتی پدرم را کشتند من در پاریس و مشغول کار تحقیقی بودم. برادرم با من تماس گرفت و گفت بابا را زدند. رویا آن موقع در آمریکا بود. به او هم زنگ زدیم.

این فاجعه چه تاثیری در زندگی شخصی و خانوادگی تان داشت؟

ـ اتفاقی مثل این، زندگی آدم را از هم می پاشد. مثل اینست که روح تان از روی زمین مین گذاری شده رد شده باشد؛ متلاشی می شوید. هر کدام از ما خواهر و برادرها به گونه ای صدمه خوردیم. همه مان به صورت مدام کابوس داشتیم.

کار بنیاد مانند یک تراپی برای خودم بوده است. تنها راهی بوده است که بتوانم راضی سر به بالین بگذارم. مانند دارویی بوده است که مرا از این کابوس خلاص کند.

خانم برومند، لطفاً اگر صحبتی و نکته ای دارید تا بر این گفتگو اضافه کنید، بفرمائید.

ـ کاری که در پیش گرفته ایم کار عظیمی است. بخشی که تا حالا انجام شده کم است. برای ایران بسیار بیشتر از این باید کار بشود. با بنیاد باید بسیار بیشتر تماس گرفته شود. اینها که از ایران آمده اند بیرون، تماس بگیرند برای تکمیل و ایجاد پرونده ها. خیلی از اعدام ها هیچوقت اعلام نمی شود، هموطنان با ما تماس بگیرند. درباره عزیزانشان به ما اطلاعات بدهند. این برای خودشان نیز نوعی رهائی است، باری از دوش شان و از وجدانشان برداشته می شود. ما دست طلب دراز می کنیم به سوی هموطنان مخصوصاً در خارج از کشور، نیز کسانی که زمانی با جمهوری اسلامی کار کرده اند و اکنون سرخورده و پشیمانند، بیایند و به ما کمک کنند، بیایند و زوایای تاریک کارهای رژیم را افشا و روشن کنند. مورد منتظری نشان داد که با اینکه مهره اصلی رژیم بود اما وقتی طرف قربانیان را گرفت، شهرتی کسب کرد در جهت عکس آنچه بود. الان در تاریخ این دوره از کشورمان شهرت خوب دارد. زندانیانی که آن موقع زیر نظر لاجوردی بودند یادشان هست وقتی منتظری او را از سرپرستی زندان کنار گذاشت، زندانیان دعایش می کردند.

حقایق و کارنامه سیاه خشونت های دولت باید آشکار شود. این واقعیت تاریخی است که باید همه مستند شود. ظالم های سابق و مظلومان کنونی می توانند دست به دست ما بدهند تا جلو برویم. بنیاد نیاز مالی دارد. بیشتر کسانی که کمک می کنند شهروندان خارجی هستند! وقتی از ما می پرسند چرا جامعه مرفه ایرانی کمک نمی کنند جوابی نداریم جز اینکه می گوییم نگران بازگشت به ایران یا اقوام شان در ایران هستند. چیزی کمتر از یک درصد کمک هایی که به بنیاد می رسد از سوی ایرانیان است! این درصد ناچیز مشارکت ایرانیان، نه تنها به خاطر ترس از به وجود آمدن مشکلی برای کمک کننده در ایران است، بلکه به دلیل ناآگاهی از امور مربوط به حقوق بشر و طرز کار ما نیز هست. کمک هموطنان نه فقط از نظر مادی، بلکه از نظر روحی و روحیه برای بنیاد و کسانی که چشم به آن دارند مهم است. سمبولیک است و در ادامه این حرکت مدنی بسیار پر اهمیت است. یک ایرانی را می شناسم که به بسیاری از سازمان های حقوق بشر خارجی کمک مالی می کند جز به ما!

هموطنان چگونه می توانند با شما تماس بگیرند؟

ـ از طریق سایت ما، ایمیل ما، شماره فکس… آدرس ها و شماره ها پس از تماس با سایت می توانند در قسمت اطلاعات، قسمت یاری به ما، از طریق ارسال کمک های مالی آگاه شوند.

از فرصتی که در اختیار شهروند گذاشتید بسیار متشکریم و کار ارزنده ای را که می کنید بسیار ارج می نهیم.

 

*پروین کوه گیلانی دبیر نشریه شهروند در دالاس تگزاس است.