مطلب هموطن ایرانی شما را خواندم. به یاد یک خاطره افتادم که بازگو کردن آن را در این شرایط لازم دیدم. هر چند اکثر خاطرات خوب و قابل بازگو کردن نیستند 


شهروند ۱۲۴۸  پنجشنبه ۲۴ سپتامبر  ۲۰۰۹


 

اشاره:

این ستون برای خوانندگان است که فقط می خواهند با نام "هموطن ایرانی" از آنها یاد شود. شما هم می توانید در این ستون مشارکت داشته باشید.

شهروند

***

مطلب هموطن ایرانی شما را خواندم. به یاد یک خاطره افتادم که بازگو کردن آن را در این شرایط لازم دیدم. هر چند اکثر خاطرات خوب و قابل بازگو کردن نیستند، اما در این برهه که حکومت اسلامی هر آنچه در توان دارد برای سرکوب خواسته های پایه ای و اساسی و حداقل مردم به کار گرفته و با دروغ پردازی هایی که مثل روز برای همه روشن است، خود را دمکرات ترین و جامعه فعلی ایران را آزادترین جامعه در روی کره خاکی می پندارد، ذکر چنین خاطراتی لازم است.

اوایل سال ۵۸ بود که برای مسافرت از طریق جاده قدیم تهران مشهد به مشهد می رفتم. بعد از ۴ ساعت رانندگی به شهر شاهرود رسیدم. ابتدای ورودی شهر که خیابان تهران نام دارد به میدانی ختم می شود به نام سرچشمه. خیابان تقریبا مسدود بود و چون راه دیگری را بلد نبودم و می بایست از این مسیر رد می شدم پس از حدود نیم ساعت معطلی ماشین را پارک کردم  تا ببینم چه اتفاقی افتاده که اینقدر شلوغ است. به میدان رسیدم و دیدم مردی را بر بالای میز خوابانده اند و دارند شلاق می زنند. پس از تمام شدن شلاق این مرد بلند شد و شلوار خود را تکاند و این جمله را بلند برای جمعیتی که ایستاده بودند و نظاره گر این جریان بودند گفت:"ای ملت، ما که پول نفت خود را گرفتیم، شما به فکر خودتان باشید". برای من این شجاعت او خیلی جالب بود. از چند نفر پرسیدم او را می شناسید؟ آنها گفتند بله، این شخص در به ثمر رسیدن انقلاب در شهر بسیار فعال بوده و یکی از افراد مشتی و لوطی شهر است. شغل او میوه فروشی است. مشروب هم می خورد، حالا به خاطر خوردن مشروب او را ۴۷ ضربه شلاق زده اند. آن روز جمعیت به این گفته خندیدند و البته او را تحسین نیز کردند. همه برای او دست زدند و هنوز حکومت آنطور شکل نگرفته بود که هم آن دم آن فرد را با این گفته بکشد. ولی حالا پس از گذشت سی سال متوجه شدم که آن فرد تحلیل درستی از این حکومت داشت. با وجودی که آدم ساده ای بود بسیار پخته مسائل را تحلیل کرده بود و از این حکومت شناخت داشت.

حالا غرض از ذکر این خاطره پیوند این مطلب با تبلیغات دور اول احمدی نژاد را می خواهم بازگو کنم. یادم هست که او در تبلیغات انتخاباتی خود می گفت، "من نفت را سر سفره شما می آورم" مردم نه تنها بعد از ۴ سال نفت را سر سفره خود ندیدند، بلکه سفره خود را از چیزهایی که معمولا همیشه داشتند نیز به تدریج تهی شده دیدند. صندوق ذخیره ارزی را کاملا خالی کردند. سرمایه های ملی را به تاراج دادند. مغزهایی که می توانستند برای ایران کارساز باشند با روشهای دیکتاتوری خود آواره کشورهای دیگر کردند. دختران ایرانی را به شیخ های خلیج فروختند. از پیشرفته ترین ابزار جهت سرکوب مردم استفاده کردند. پول نفت ایران است و دست و دلبازی مقامات در حیف و میل آن. دوستی می گفت جالب است بدانید در کشور نروژ که کشف نفت آن به سی سال هم نمی رسد، دولت حق ندارد یک سنت از فروش نفت را خرج کند. (یعنی بدون اجازه مردم و نمایندگان مردم) معمولا دولت سود فروش نفت را در بورس های مختلف و سرمایه گذاری های اساسی جهت مردم و برای مردم انجام می دهد، حقوق کارکنان و دیگر هزینه های دولتی می بایست از طریق مالیات باشد. درست مثل ایران!