اگر نظارتی حتی در حد ملی هم بر انتخابات ایران می بود، احمدی نژاد به طور واقعی حدود ۵ میلیون رای را صاحب می شد و نتیجه هر چیز بود غیر آن چه امروز هست.
شهروند ۱۲۵۲- پنجشنبه ۲۲ اکتبر۲۰۰۹
در آستانه ی انتخابات افغانستان، به دلیل نوع نظارت بین المللی که به این انتخابات وجود داشت، من در همین ستون نوشتم که "دمکراسی در کابل دیکتاتوری در تهران" و تاکید کردم که نباید از اهمیت نظارت بین المللی بر انتخابات در حکومت های دیکتاتوری غافل بود.
آن چه این روزها شاهد هستیم تاکیدی است بر همین حرمت نظارت بین المللی بر انتخابات، که در قیاس با آن چه در تهران رخ داد و اعتراض میلیونی مردم به تقلب انتخاباتی ــ که تنها با سرکوب و کشتار و نادیده گیری روبرو شد ــ تن دادن حامد کرزای، که برنده ظاهری این انتخابات بود، به این واقعیت نشان از آن دارد که اگر انتخابات افغانستان با آن همه تمهید و نظارت همه جانبه ی بین المللی می تواند به چنین سرنوشتی دچار شود، آن هم پس از اعلان پیروزی کرزای و تبریک نابهنگام احمدی نژاد به او به عنوان رئیس جمهوری منتخب افغانستان که از نمونه های پیش دستی کردن های بلیهانه ی احمدی نژاد به حساب می آید، اگر نظارتی حتی در حد ملی هم بر انتخابات ایران می بود، احمدی نژاد به طور واقعی حدود ۵ میلیون رای را صاحب می شد و نتیجه هر چیز بود غیر آن چه امروز هست و دیگر لازم نبود مردم به هر وسیله که بتوانند خواهان برکناری دولت غیرقانونی و دروغگو و متقلب احمدی نژاد شوند و در همان حال هم به روشنی اعلام کنند که به احمدی نژاد رای نداده اند، و حالا که او با رای نداده ی آنان، رئیس جمهوری شده است، آرای آنان را پس بدهند و دل خوش کنند، به همان اقلیتی که می خواهد احمدی نژاد رئیس جمهورشان بشود.
این ها نمونه هایی است از درایت و بی کفایتی سیاسی. حامد کرزای به مجردی که موضوع تقلب در آرا اعلان می شود تن به این امر می دهد و برای خود و افغانستان حیثیت و احترام کسب می کند. برای همین هم هست که از اوباما گرفته تا گوردن براون و سارکوزی و دیگران به او برای این عمل درست و دمکرات منشانه اش تبریک می گویند.
عمل کرزای چه به زیان او در دور دوم انتخابات تمام شود و چه او را بار دیگر به ریاست جمهوری افغانستان برساند، به سود اوست و با این که می توان دید که چه بسا او خود نیز از جنبه ها و یا جلوه هایی از این تقلب باخبر بوده است، اما اقدام اخیرش برای او مصونیت و محبوبیت به ارمغان می آورد. در حالی که در ایران نه تنها احمدی نژاد و دولت دروغ و دغل او مورد بی حرمتی مردم هستند، بلکه رهبر حکومت هم به دلیل حمایت از دولت دروغ و تقلب مورد اعتراض مردم است.
برای نمونه در نمایشگاه مطبوعات حکومتی که در تهران برقرار است، گردانندگان دولت احمدی نژاد از ترس مردم، گشایش نمایشگاه را بدون حضور آنان و تنها با همپالکی های خود برگزار کردند و دو ساعت بعد از آن که در جلسه ای بی رونق بریدند و دوختند، به مردم اجازه ی ورود به نمایشگاه را دادند؛ عملی که تاکنون در همین حکومت هم سابقه نداشته است.
این ها آیا می تواند مردم را از اعتراضات همه روزه شان که حالا همه جایی هم شده است مانع شود؟ می بینیم که نه. مردم و جوانان بویژه دسته دسته به نمایشگاه می روند و در دفترهای یادبود کیهان شریعتمداری و خبرگزاری های ایرنا و فارس و دیگر رسانه های وابسته به دولت شعارهای مخالف حکومت مانند: "رسانه های شیطان، ایرنا، فارس و کیهان" به سود جنبش سبز می نویسند، و نه تنها این که از شعارهاشان فیلم و عکس هم می گیرند و در سراسر جهان منتشر می کنند. می بینیم که رژیم نه تنها در ایران که در هیچ جای دیگر جهان نیز از حضور درخشان و موثر مردم در امان نیست. نمایشگاه کتاب فرانکفورت از تازه ترین نمونه های ناامنی جهانی برای حضور حکومت اسلامی است. در نتیجه روشن است آن چه در این حدود سه ماه دامن رژیم ایران را گرفته راه برون رفتی غیرتسلیم به اراده ی ملت ندارد. اگر حامد کرزای هم از شیوه ی رهبر و رئیس جمهوری ایران استفاده می کرد، نه تنها بخت کنونی خود برای رسیدن به ریاست جمهوری افغانستان را از دست می داد، بلکه آینده اش نیز آلوده به همین بدنامی می شد، در نتیجه کرزای هوشمندی سیاسی به خرج داد و خود را از مهلکه ای که رژیم تهران در آن غلتیده بود بدر برد.
دولت دروغ تهران و رهبر و رئیس جمهوری او نیز اگر می خواهند به سرنوشتی بسیار بدتر از آن چه امروز دچار هستند گرفتار نشوند، تنها راه برون رفت شان از این مصیبت تن دادن به اراده ی عمومی ایرانیان است. اگر حکومت جمهوری اسلامی همچنان به خواسته های میلیون ها ایرانی بی توجه بماند و با انتساب این حرکت های مردمی به بیگانگان بخواهد برای خود وقت بخرد تا شاید از این ستونی که هست به آن ستونی که می خواهد برسد فرجی برایش بشود، شک نباید کرد که نتیجه ای که به دست خواهد آمد گسترش بیشتر مبارزات مردمی و بیزاری مردمان دیگر و بیشتری از دولت دروغ و تقلب است.
انتخابات افغانستان برای رهبران تهران درس خوبی است، اگر به این آخرین بخت خود برای حرمت به آرای مردم پشت کنند، فردایشان بسیار تیره و تارتر از امروز خواهد بود.