Nastaran-Adibrad

 

جنبش مدنی سبز؛ مظهر خیزشی بالغانه/بخش دوم

همان طور که اشاره شد، “بالغ” همه آن چیزی است که کودک نیست. بالغ در زمان حال و اکنون زندگی می کند، لذا حق امروزش یعنی آزادی و رأی اش را می طلبد. نیازهای زمان حال را درک می کند، بنا براین هر عقیده و دیدگاهی را با در نظر گرفتن مشترکات اساسی مثل احترام به رای دیگران و به رسمیت شناختن حق همه، یا به عنوان یک نیاز، زمان حال را درک می کند، لذا می بینیم از همه اقشار اندیشه ها از هنرمندان تا سیاست مداران، دانشجویان، زنان، جوانان و کارمندان را در خود جای می دهد. صمیمی و مهربان است، هوای دوست را دارد، به دیدن او می رود، به داغدیدگان و آسیب دیدگان اش، مرهم می گذارد، حتی ضاربش را در صحنه زدوخورد آنجا که فرو می افتد در آغوش می کشد و با این عظمت خود دنیا را وادار می کند تا در برابر عظمتش زانو بزند. عاقل است و منطقی می اندیشد. بسیار مراقب انحرافات القا شده از سوی کسانی است که می خواهند او را به خشم و شورش کودکانه وادار کنند، تا بهانه ای برای کتک زدن و رام شدنش داشته باشند، لذا از تندروی پرهیز می کند، اگرچه به خوبی می داند که رای او کف خواسته های اوست. او می داند که بزرگترین دشمنان او سعی دارند او را فرد نابالغی نشان دهند، تا ثابت کنند که نیاز به ولی و کنترل گر دارند، لذا تمام تلاش او این است که بلوغ و رشادت خود را به رخ او بکشد و این کشنده ترین سلاح بر ضد دشمن است.

بالغ سئوال می کند، می پرسد رای من کجاست؟‌ به جستجوی حقیقت بر می آید برای اثبات به سرقت رفتن رأی اش ادله محکمه پسند، اطلاعات و مستندات جمع آوری می کند.

آگاهی همراه با قابلیت جهت یابی در آن موج می زند. در مقاطع مختلف با شناخت و درک موقعیت، تاکتیک عوض می کند. یک روز به بهانه عزا، یک روز به بهانه جشن، یک روز با فیس بوک، روز دیگر با شعارنویسی روی پول و دیوار فریاد من اهل گفتگو هستم را به گوش ناشنوای ستمکاران و به دیده جهانیان می رساند. از گذشته اش با استدلال و منطق درس می گیرد، چرا که کودک نیست، رشید و بالنده است. لذا سعی می کند به جای شعار مرگ بیشتر به دنبال جان بخشیدن به زندگی باشد.

green-movement

خودانگیخته است. هر روز طرحی نو درمی افکند. دشمن او را شناسایی و با علامت گذاری محل اقامت او و خانواده اش، او را دچار سرگیجه و التهاب می کند. سایت هایش را هک می کند، دوربینش را از کار می اندازد، مترو را برایش تونل وحشت می کند، اما این انسان بالغ، فرض های از پیش ساخته ندارد. مبنای فرضیه سازی اش، واقعیت های جاری است، لذا به فرافکنی و انکار (دو شیوه کودکانه فرار از واقعیت) متوسل نمی شود. جنبه های مثبت امور را می نگرد، لذا وقتی کسانی در برزخ بین حق و باطل با همه اما و اگرها و با تاخیر طولانی به حداقل مواضع علیه وضع موجود بسنده می کنند او را در آغوش خود می فشارد و قدر او را می داند. انعطاف‌پذیر است. بنابراین خشک و متعصبانه به امور نمی نگرد. با توجه به اقتضای زمان شکل حرکت خود را تغییر می دهد. یک روز میلیونی، یک روز گروه گروه، یک روز در بهشت زهرا، یک روز در پارک ملت، یک روز با اعتصاب غذا، یک روز با تومار سبز، یک روز با سرود و ترانه، روز دیگر با زنجیره انسانی، به هر شکلی نشان می دهد که حضور دارد.

هیجان زده و افسار گسیخته نیست، بلکه متین و با آرام ترین سکوتی که سمبل هزاران فریاد برنیامده است، می پرسد رای من کجاست؟ بالغانه ترین سئوالی که به ذهن هر عاقلی می تواند خطور کند. با پذیرش واقعیت، اهداف کوتاه مدت و بلند مدتی برای خود طراحی کرده است و شعارهایش را با این اهداف تنظیم می کند. حرکتش تکانشی نیست تا با خشمی افسار گسیخته شعله ور شده و هرچه در راه دارد، بسوزاند، بلکه آهسته و پیوسته استوار و با وقار به پیش می تازد. اعتماد به نفس دارد، لذا با تحقیر و توهین دشمن از میدان به در نمی رود. هیچ چیز مانع او نیست. کتک می خورد، شکنجه می شود، کشته می دهد ولی باز آرام و استوار حق خود را مطالبه می کند.

اعترافش مانند اعتراضش، خصم را سرخورده و سردرگم می کند. آن هنگام که اعتراف گیران به شیوه ی قرون وسطایی به دنبال سندی برای بازیابی آبروی از دست رفته خود به هر روشی متوسل می شوند، هیچ نکته با ارزشی که نجاتش دهد، نمی یابد. می گویند سر ندارد. بالغ نیازی به سر ندارد. خودش سر است. ۳۵ میلیون رهبر برای یک جریان اجتماعی کافی نیست؟

این خصوصیت بارز بالغ است که گوش به فرمان کسی نیست، بلکه تک تک افراد خود فرمانده هستند به همین دلیل است که اگر مشعل داران هم نباشند راه گم نمی شود چراکه هرکدام خود مشعل راهند.

جریان مقابل اما با طرد بالغ، از شخصیت خود، گاه کودکانه و ناشیانه دست و پا می زند، و گاه در لباس والد عرض اندام می کند. تمام تلاش اش این است که ثابت کند حرکت این جریان همچون حرکت کودک سرکش و طغیان گری است که از ولایت والدش سرپیچی نموده و مستحق تنبیه است. او را با گفتمان بالغانه کاری نیست، چرا که حیات او در گرو اثبات محجوریت جریان مقابل است. گاه افسارگسیخته و خارج از کنترل سر به دیوارمی کوبد و هرآنچه را درک نمی کند در هم می شکند. و گاه ناشیانه ضمن رفتارهای بدوی به رفتارهای دفاعی، انکار واقعیت یا فرافکنی می پردازد.

اعتماد به نفس خود را از دست داده اند، لذا برای جبران احساس ناکامی های خود نیاز به اعتراف گیری از اسیران در بند دارند. اهل گفتگو و پاسخگویی نیست و سعی می کند با سوق دادن خیزش بالغانه به سمت رفتارهای تکانشی، فرضیه از پیش ساخته ی کنترل گری و سرکوب گری خود را به اثبات برساند. مانند کودکان صبر ندارد، می خواهد زود به نتیجه برسد. برای هر اقدامی پاداش فوری می خواهد، و وقتی به نتیجه نمی رسد پرخاشگرتر و افسار گسیخته تر عمل می کند. چنانکه حتی منافع خود را هم به خطر می اندازد.

همه تلاش اش این است که صغیر بودن دیگران را به اثبات برساند تا ولایت خودش را تایید کند. از نظر او مردم رمه اند و او چوپان و چوپان می تواند هر موقع خواست حتی گله را قربانی کند. گاه با خیال پردازی های کودکانه از واقعیت می گریزد و گاه با اشاره رفتن انگشت اتهام به سوی طرف مقابل کورکورانه او را به پس گرفتن مطالباتش فرامی خواند. او از بالغ هیچ درکی ندارد جهان را به والد و کودک تقسیم می کند و می پندارد اگر رهبران جریان مقابل را حذف کند جریان خاموش می شود چون کسی نیست که حرکت مقابل را کنترل و اداره کند. غافل از این که این خیزش یک حرکت بالغانه است نه شورشی کودکانه و از سر احساس و ناآگاهی، که نیازی به کنترل و هدایت یک یا چند نفر داشته باشد.

رمز پیروزی او رعب و ترس جریان مقابل است چرا که در این صورت فرضیه هایش تایید و حس سرکوبگری اش ارضا می شود.

ختم کلام اینکه، آنچه غرب را از قرون وسطا بیرون کشید، آگاهی و رنجی بود که از کودک بودن خویش در آن قرون متحمل شده بود، و رنسانس، بلوغ انسان مدرن غربی بود. اکنون جامعه ما، این جوان برومند سی ساله، در پی انقلاب مخملین نیست، بلکه در آستانه رنسانس طلوع و ظهور اندیشه بالنده ای قرار دارد که رمز موفقیت و کمال او در گرو صبر و تحمل و استفاده از تمام ظرفیت های بالغانه است.

 

منابع

ـ ۱۳۶۶ بازیها نوشته اری برن ترجمه اسماعیل فصیح

ـ وضعیت آخر، تامس هریس ۱۳۸۱

ـ ایراندخت مفیدی ۱۳۸۰