جمهوری اسلامی آدم بامزه کم ندارد. یادش بخیر ملاحسنی. می گویم یادش بخیر برای اینکه مدت هاست در خمار بی خبری از او هستیم.
شهروند ۱۲۵۵ پنجشنبه ۱۲ نوامبر ۲۰۰۹
جمهوری اسلامی آدم بامزه کم ندارد. یادش بخیر ملاحسنی. می گویم یادش بخیر برای اینکه مدت هاست در خمار بی خبری از او هستیم. آیت الله مصباح یزدی که مردم بر وزن و قافیه ی نامش مزاح بسیار کرده اند و می کنند و برخی تمساح و برخی مسواک یزدی هم نامش نهاده اند، از همین قماش است و هر چه می گوید، هر که بشنود قاه قاه می خندد. مثلا همین ادعای شیرینش که "مسلمانان به آزادی احتیاج ندارند". درست مثل این که کسی مدعی شود بنی آدم به هوا برای نفس کشیدن محتاج نیست.
این ها اما همه ی شیرین کارها و مزه پران های جمهوری اسلامی نیستند. این سرتیپ مسعود جزایری معاون فرهنگی ستاد کل نیروهای مسلح جمهوری اسلامی هم از زمره ی بامزه های رژیم است. حرف هایی هم که می زند مفرح حال ایرانیان داخل و خارج کشور است. از جمله ذات مبارکشان اخیر فرموده اند: "تاکنون طیف قابل ملاحظه ای از پیاده نظام جریان فتنه شناسایی و به موقع با آن ها برخورد خواهد شد. جمهوری اسلامی در عین سعه صدر، نمی تواند به عناصر برانداز و دنباله های کودتای نرم اجازه فتنه گری بدهد و چنانچه ناچار شود حتی خواهد توانست عقبه های برون مرزی کودتا را با چالش جدی مواجه سازد…"
همه فرمایشات گهربار سرتیپ مسعودخان جزایری به یک طرف و این ترکیب دلنشین "چالش جدی" یک طرف. آخر این چالش جدی که ذات مبارکشان به اشاره ای از آن گذشته اند، مسبوق به سابقه است. بر اثر همین چالش جدی مورد اشاره حضرتشان بود که فریدون فرخزاد، شاپور بختیار، عبدالرحمن برومند، دکتر صادق شرفکندی، عبدالرحمن قاسملو و ده ها نفر دیگر جان باختند، و حالا حضرت مسعودخان جزایری دام الله توفیقه از همان چالش السابقات و سابقون دارند حرف و حدیث می کنند. هر چند یکی از حلقه های اصلی آن چالش حالا در موقعیتی نیست که دست و بال مسعود خان را در پیشبرد چالش بگیرد. محمود خان احمدی نژاد خودمان را می گویم که در قتل قاسملو و یارانش تدارک تسلیحات و پشتیبانی از چالش گران جمهوری اسلامی را عهده دار بود، و حالا دستش جای دیگر و بهتری بند شده و نمی تواند به جناب جزایری کمک چندانی بکند. اما خب در محفل جمهوری اسلامی امثال محمودخان کم نیست لابد چاره ای برای غیبت او هم اندیشیده شده است. حرف اصلی اما این است که جناب جزایری که دنیا می داند او و همپالکی هایش در سپاه و بسیج و بسیار جاهای دیگر قادر نیستند با شیرزنان و مردان جوان و پیر درون ایران سر شاخ شوند، چه شده که هوس "چالش جدی" با ما خارجه نشینان را کرده اند؟ نکند روح مرحوم سعید امامی جانباز جمهوری واجبی در جان ایشان حلول کرده و یا به کلاس های حضرت مصباح و شیخ حسینی رفت و برگشت دارند که چنان درفشانی ها می فرمایند. آخر قربان قد و قواره ی کن فیکون تان بروم شما همان داخل را در حد مقدورات خود و رهبر و سپاه و باقی برادرانت به سر و سامان برسان، لازم نیست هوس تشریف فرمایی به ممالک دیگر بر سر مبارکتان بزند.
یکی از جوانان دلیر هموطن که تحت تاثیر حروف نامربوط جناب جزایری قرار گرفته بودند، از جاده ی ناهموار تلفن که رصدخانه اش در اختیار برادران جانباز و فالگوش کردار سپاه است، به ما که خودمان هم به شدت تحت تاثیر تهدید برادر مسعود قرار گرفته بودیم، فرمودند که باید از برادران جان بر کف اطلاعات که حین بازداشت در تظاهرات فیلم و عکس می گیرند و با آزادی کامل و دوربین های حرفه ای هم این کار را به سامان می رسانند، تشکر کنیم.
اول به سر مبارکمان زد که این جوان دلیر هموطن از ابواب جمعی وزارت خونخوار اطلاعات است، اما ترک طاقت نکردیم و پرسیدیم پدر آمرزیده این ماموران مزد در جیب و دوربین حرفه ای در دست که پشت سر هر پاسدار و بسیجی چماق به دست و اسلحه بر کمری حاضرند تا از خدمات چماقدارانه ی برادرشان عکس و فیلم بگیرند، قصدشان شناسایی جوانان مبارز است و این عکس ها و فیلم ها را برای معرکه ی دادگاه شان لازم دارند تا به عنوان سند و مدرک از آنها سوء استفاده کنند.
آن جوان دلیر به شیرینی تمام خندید و گفت، این را که همه می دانند، لازم نیست تو از کانادا به ما در تهران بگویی. استفاده ی کوتاه مدت این فیلم ها و عکس ها همین است که شما گفتی و همه ی خلایق هم می دانند، اما این ها سندهای درخشانی هستند از مبارزات مردم که در فردای تاریخ ایران در کنار آن فیلم ها و عکس ها و ضبط هایی که ما با هزار زحمت تدارک می بینیم و از بی کیفیتی زار می زنند، سندی می شوند حفظ کردنی از مبارزات ما مردم در این روزهای سخت که برای برخی ها نان و آب و پست و مقام به همراه می آورد و برای ما مردم زندان و مصیبت و چماق و تجاوز و تهدید و گلوله به ارمغان آورده است.
دیدم راست می گوید این هموطن جوان ما، بعضی از این برادران شبیه ساواکی های سال ۱۳۵۶ هستند، همان هایی که وقتی رهبران رژیم و ساواک داشتند باروبندیلشان را می بستند تا روانه ی اروپا و آمریکا شوند، آن ها به استخدام ساواک درآمدند و چند ماه بعد به جرم ساواکی روانه زندان شدند. این جماعت تازه به دوران رسیده ی جمهوری اسلامی هم بی شباهت به آن بخت برگشته ها نیستند، یعنی دارند قربانی بازی ای می شوند که منفعت آن به جیب گشاد دیگران می رود و این ها دارند پول خون و آبرو و حیثیت شان را به گرو می گذارند. به قول روحانیت مبارز سابق "خسرالدنیا و الا آخره" می شوند.
می خواستم سری هم به بیت شیشه ای رهبر رژیم بزنم گفتم حوصله تان سر می رود می گذارمش به وقت دیگر!