عباس شکری ـ بیست سال از تصویب کنوانسیون بین المللی حقوق کودک گذشت.طی این سال ها آیا تغییری در موقعیت کودکان به وجود آمده است؟ سوءتغذیه، کار اجباری، خشونت و ….  


شهروند ۱۲۵۷  پنجشنبه  ۲۶ نوامبر ۲۰۰۹


 

بیستمین سال تصویب کنوانسیون بین المللی حقوق کودکان


 

کلیر بریس*


 

 


 

آیا کودکان حق و حقوقی دارند؟ سوءتغذیه، کار اجباری، خشونت و بسته بودن درهای مدارس به روی شان، کودکان را احاطه کرده است. میلیون ها کودک در سراسر جهان با شرایط دشواری روزگار می گذرانند. بیست سال از تصویب کنوانسیون جهانی حقوق کودکان توسط کشورهای عضو سازمان ملل متحد، به استثنای آمریکا و سومالی می گذرد. طی این سال ها آیا تغییری در موقعیت کودکان به وجود آمده است؟


 

وقتی که اجلاس عمومی سازمان ملل در بیست نوامبر سال ۱۹۸۹ به اتفاق آرا کنوانسیون بین المللی حقوق کودکان، کنوانسیونی که بیش از ده سال در مورد مواد آن بحث و گفتگو شده بود، را تصویب کرد، وضعیت کودکان سیاه تر از امروز بود. هرچند که تغییرات قابل توجهی در دو دهه ی قبل از ۱۹۸۰ رخ داده بود، اما هم چنان موقعیت کودکان هر روز بدتر از روز پیش می شد. "پیشرفت متوقف شده است". این هشداری بود که «جیمز گرانت»، مدیر انجمن کودکان سازمان ملل داده بود. اجبار صندوق بین المللی پول و بانک جهانی برای بهتر کردن اقتصاد، منتهی به قطع بودجه ی بهداشت و آموزش در فقیرترین کشورهای جهان شد. بدهی کشورهای جهان سوم بالغ بر سه میلیارد دلار شده بود، برنامه ی دولتی توسعه که درآمد سرانه در کشورهای ثروتمند را سی و پنج صدم درصد افزایش داده بود، موفقیت چندانی نداشت، و در نهایت، متوسط درآمد در کشورهای فقیر حدود بیست و پنج درصد طی چند سال کاهش یافت.

در مقدمه ی این کنوانسیون آمده است که هدف آن جلوگیری از تحولات منفی و رو به زوال است. چهارده میلیون کودک زیر پنج سال در جهان به خاطر سوء تغذیه و بیماری هایی که به سادگی قابل درمان یا با واکسیناسیون قابل جلوگیری بوده اند جان می بازند. کمبود یک میلیون نیروی انسانی در بخش بهداشت و درمان برای مداوای یک میلیارد کودکی که به سیستم بهداشتی دسترسی ندارند و در بین آنها بیش از نیم شان هرگز به سنین نوجوانی هم نمی رسند، هم چنان آزاردهنده است.

برگزاری جشن بیست سالگی کنوانسیون به تنهایی آیا کارساز است؟ جشن و سرور زمانی معنا می یابد که در کنار این پایکوبی ها از خود بپرسیم؛ اساس تصویب این کنوانسیون بین المللی چه بود و کدام ضرورت موجب شد که وحدتی یک دست برای این پیمان جهانی به وجود آید؟ فرصتی است تا تأثیرات تصویب این پیمان جهانی را به بررسی بنشینیم تا روشن شود که تحولی در واقعیت موقعیت کودکان به وجود آمده است. همه می دانیم که در این مورد خاص، تمرین این بررسی کاری است دشوار، چرا که اندک موضوع هایی بوده اند که مانند حقوق کودکان، این چنین تحت تأثیر وجدان و معنویت، احساسات و سیاست قرار گرفته باشند. در فرانسه می شود چنین فهمید که دولت در راه کاهش سروصدای جشن بیست سالگی کنوانسیون حقوق کودکان است، چرا که مقامات در سپتامبر سال جاری صحبت از حذف پست سازمانی دفاع از حقوق کودکان را نیز به میان آورده اند. پست سازمانی که در سال دو هزار برای نظارت و کنترل اجرای دقیق مواد کنوانسیون حقوق کودکان به وجود آمده است تا احترام به این کنوانسیون را ناظر باشد، در حال نابودی است. واکنش نسبت به این تصمیم ناتمام چنان شدتی داشت که امید ادامه ی این پست سازمانی هم چنان وجود دارد. همین واکنش ها نشان داد که در شکل های گوناگون، هستند افراد یا سازمان هایی که برای حفظ  و دفاع از حقوق کودکان سرسختانه در تلاش اند.

در پایان دهه ی ۱۹۸۰ بود که عقیده ی توجه ویژه به حقوق کودکان در اینجا و آنجای جهان از ذهن بعضی از هواداران حقوق بشر بر زبان آمد. در کشورهای غربی قوانین پیچیده ای برای دفاع از حقوق کودکان وجود داشت که همین ویژگی پیچیده بودن شان مانع اجرایی شدن شان می شد. این قوانین بیشتر در دفاع از کودکان در مواردی که موجب کودک آزاری شدید یا مرگ کودکان می شد، هم به سختی اجرا می گردید. با تبصره هایی که در کنار این قوانین وضع شده بود محکومیت کسانی که به حقوق کودکان تجاوز کرده بودند، کاملا ملایم و حتی گاهی حذف می شد. با طرح مسأله ی حقوق کودکان، مجازات کسانی که در مورد کودکان جرمی انجام می دادند، کم کم در مرکز توجه قرار گرفت. در فرانسه فلسفه ی دفاع واقعی از حقوق کودکان پس زمینه ی تغییرات و بهتر شدن حقوق کودکان نسبت به سال ۱۹۴۵ شد که دولت فعلی در اندیشه ی حذف مجدد آن است. با به کار گیری فلسفه ی حقوق کودکان، حقوق خانواده به طور کلی بهبود پیدا کرد، که پیش از هر چیزی حق طلاق و حقوق کودکان در همه جا در مرکز توجه بود. کنوانسیون سال ۱۹۸۹ که موسوم است به کنوانسیون نیویورک، با خود سیاست رادیکال تری را نسبت به قوانین پیشین به ارمغان آورد که در واقع قوانین پیچیده پیشین که موجب منع اجرای حقوق کودکان و یا بی توجهی به حقوق آنها می شد را کنار زد. این خواست عمومی بر پایه های اصولی استوار بود؛ همه ی تصمیماتی که در مورد کودکان وضع می شوند، باید پیش از هر چیز علاقمندی های کودکان را مدّ نظر داشته باشد، هرچند این علاقمندی ها بر خلاف خواست پدر و مادرها و یا مقامات دولتی باشند. همین اصل چیزی است که هیرارشی آمریکایی نمی خواسته و همچنان نمی خواهد آن را بپذیرد.

طرح از مهناز یزدانی 

این اصل به سه موضوع دیگر پیوند دارد: هر کشوری باید به کودکان خدماتی ارایه کند که برای رشد و بهتر شدن روند زندگی کودکان ضروری است. (در خط مقدم این اقدام ها می شود از بهداشت، تغذیه و آموزش نام برد)، همه ی نهادهای دولتی و خصوصی موظف هستند که از کودکان در مواجهه با خشونت دفاع کنند (خشونت دولتی، خشونت های سازمان داده شده و خشونت های خانوادگی از زمره ی این حقوق اند)، هم نهادهای دولتی و هم نهادهای خصوصی قضایی، در هر سطحی، باید با توجه به حقوق حقه ی کودکان قوانین و مقررات را طرح و تصویب کنند. اگر چنین باشد و این اصول رعایت شوند، متون پیچیده به تدریج ساده تر می شوند و اجرای آنها ممکن، که پیامدهای آن فوق العاده است. این حرکت مبارک، پارلمان های کشورهای جنوب و غرب را وادار کرد که در وضع قوانین خود در سطح ملی، مواد آمده در کنوانسیون حقوق کودکان را در نظر داشته باشند. امروز هم تقریبا همه ی کشورهای جهان در سطح پارلمان، پیمان حقوق کودکان را در سطح ملی هم به تصویب رسانده اند که می شود گفت این کنوانسیون بیش از هر پیمانی از سوی دولت های گوناگون به رسمیت شناخته شده است. چنانچه پیش از این هم آمد فقط دو کشور آمریکا و سومالی هنوز هم به این پیمان نپیوسته اند؛ امریکا ثروتمندترین کشور جهان که هنوز هم به این قرارداد نپیوسته، کم کم از هر سوی جهان تحت فشار است که قوانین ملی را بر مواد کنوانسیون حقوق کودکان که به تصویب سازمان ملل هم رسیده، ارجح نداند. انگار وضعیت طوری است که ندیده گرفتن حقوق کودکان هم مسأله ی فیلسوف های اخیر این کشور شده و سیاست مداران را مدام تحت فشار قرار می دهند که باید به این کنوانسیون بپیوندند. در سومالی اما شرایط جنگی موجب شده که پارلمان این کشور نتواند برای تصویب این کنوانسیون گرد هم آیند.

 

پرسشی که اکنون مطرح می شود این است که چرا با وجود این که تقریبا همه ی کشورها در سطح ملی هم این کنوانسیون را پذیرفته اند، هنوز شرایط امروز کودکان آن طور که باید متحول نشده و پیشرفت نکرده است؟ آیا واقعا تحولی رو به جلو برای بهبود وضعیت کودکان روی داده است؟ در این مورد که هنوز حقوق کودکان رعایت نمی شود اما شرایط بهتری ایجاد شده، شاخص میزان مرگ و میر خود نیز بیان روشن این موضوع است: تعداد کودکان زیر پنج سال که هر ساله به خاطر سوء تغذیه و عفونت می میرند اکنون بالغ بر ده میلیون نفر است، درحالی که این رقم در سال ۱۹۸۹ حدود چهارده میلیون بوده است. آموزش، بویژه آموزش دختران، پیشرفت محسوسی را نشان می دهد. این تحول بخصوص در آفریقا، جنوب صحرا نیز شایان توجه است.

پیش از هرچیز باید توجه داشت که حقوق کودکان تبدیل به موضوعی سیاسی شده است. اکنون دیگر تهاجم به کودکان از سوی افکار عمومی بین المللی قابل قبول نیست، همان طور که آنها در مواجهه با ناگواری های طبیعی واکنش نشان می دهند اکنون کودک آزاری و بی حقوقی شان را تحمل نمی کنند. آزارهای مشخصی مثل سوء استفاده ی جنسی از کودکان، مارک بی آبرویی سیاسی حتی بر پیشانی دارد: دهها کشور از جمله فرانسه و آلمان قوانینی تصویب کرده اند که هرگونه تجاوز به حقوق کودکان در کشورهای دیگر را محدود می کند. بر اساس این قوانین مجازات خریداران خدمات جنسی کودکان تن فروش را بیشتر از پیش امکان پذیر می کند.

به طور مرتب فروش کالاهایی که توسط کودکان در شرایط برده وار تولید شده اند، در کشورهای غربی محدودتر می شود. بیشتر شرکت های بین المللی تعهد کرده اند که به طور مطلق از فروش کالاهایی که حاصل دست رنج و کار کودکان است خودداری کنند. بیشمار نهادهای غیردولتی و مؤسسات دولتی در پی تصویب کنوانسیون دفاع از حقوق کودکان، بنا نهاده شده اند. این نهادها بی وقفه در جهت جلب نظر مردم به موضوع حقوق کودکان در کارند. بدیهی است که فشار فعالان دفاع از حقوق کودکان بر دولت مداران نقش بسزایی در بهبود شرایط کودکان در زندگی روزمره شان دارد.


 


 

فرض بر این است که افکار عمومی به اندازه کافی اطلاعات لازم را دریافت می کند و همین مورد یکی از دشوارترین مراحل کار است، چرا که ارایه اطلاعات در مورد حقوق کودکان به گوش های ناشنوا، نیازمند صبر و شکیبایی فراوان است. با این وجود هنوز تجاوز به حقوق کودکان بی نهایت است و بیشتر آنها حاصل تصمیمات سیاسی مقامات و سیستمهای بین المللی در مراودات مربوط به کودکان است. اشتباه و سوء تغذیه از روشن ترین مثال ها می باشند، اما نمونه های دیگری هم وجود دارند. در سطح جهان دویست و هفتاد میلیون کودک امکان دسترسی به دارو و دکتر و بهداشت ندارند. امکانی که حتی می شود توسط یکی از کارکنان بهداشتی مثل مسئول کمک های اولیه هم تأمین شود. بیش از دویست میلیون کودک در کارهای مختلف مشغول به کارند که نیمی از آنها در شرایطی سخت و در معرض و تهدید مرگ و زندگی اند.

این کودکان کارگر چه می کنند؟ هفتاد درصد آنها در بخش کشاورزی به کار گرفته می شوند، بخشی که کار در آن اصلا مناسب کودکان نیست و بر خلاف همه ی پیمان نامه های کارگری در مورد کار کودکان است و تخمین زده می شود که خطرناک ترین کارها برای کودکان می باشد. این خطر به خاطر نبود سیستم های دفاعی در برابر ماشین های کشاورزی است، نبود سیستم درست برای جلوگیری از تنفس گازهای خطرناک که حتی برای کودکان به خاطر اندام کوچک شان خطرناک تر از بزرگسالان است، فشارهای ناشی از کار سنگین که موجب عدم رشد و نمو تن و اندام کوچک شان می شود. کودکان حتی در معدن های خطرناک مثل معدن طلا، نقره، مس، الماس و آهن به کار گرفته می شوند. در بخش های  تولید پارچه، قالی بافی، تولید اجزای کوچک الکترونیکی و مواد منفجره هم نیز مشغول به کار اند. در چنین شرایطی یا امکان دسترسی به مدرسه کم می شود یا اصلا به وجود نمی آید. کارشناسان امور آموزش و پرورش هم بر این باورند که اگر کودکی حداقل چهار سال بی وقفه و یا با توقفی کوتاه مدرسه نرفته باشد، در زمره ی بی سوادان مطلق قرار می گیرد. به زبان دیگر، از فراگیری دانش اولیه لازم که برای خواندن ضروری است، محروم می شود.


 

خیلی از کودکان کارگر در خیابان ها زندگی می کنند به همین خاطر هم در معرض خطرناک ترین خشونت ها هستند. این نوع خشونت ها می تواند دریافت پول به زور از آنها باشد یا خشونت های ناشی از اعتیاد.

البته که گاهی هم خشونت از جانب پلیس انجام می شود. در بعضی از کشورهای آمریکای لاتین، یکی از وظایف پلیس پاک کردن مناطق مرکزی شهر از حضور کودکان خیابانی است که منتهی به خشونت و سوء استفاده ی جنسی از آنها می شود. در جهان تقریبا صد میلیون کودک خیابانی وجود دارد. با این وجود بدترین نوع خشونت، آن است که از سوی بزرگترها و بویژه نزدیکان کودکان انجام می شود و هماره هم در سایه ی ناروشنی و خفا می ماند. این نوع خشونت حد و مرزی هم نمی شناسد، افراد فامیل مرتکب چنین جرمی می شوند و موضوع تازه ای هم نیست که در طول تاریخ روی داده است. ویکتور هوگو در یکی از اشعار زیبایش می پرسد: "کجای اند کودکانی که هرگز نمی خندند؟" یک چیز واضح و روشن است و آن این که آنها هرگز نمی خندند، بچه هایی که مورد بی مهری و آزار پدر و مادر قرار گرفته اند، یا کودکانی که مجبور به روابط جنسی می شوند که در نهایت روح و تن آنها را بیمار می کند.

خشونت، گاهی دولتی است. چیزی حدود سی کشور جهان هنوز برای کودکان حکم اعدام صادر می کنند که ایران یکی از آنها است و بر اساس آمار در سال های جاری بیشترین اعدام ها را در مورد کودکان اجرا کرده است. در همین کشورها هنوز حکم سنگسار، شلاق و قطع عضو بدن جاری می شود که باز هم ایران نمونه بارز آن است.

خشونت هایی که در پیوند با ستیزه جویی های داخلی یا خارجی هستند به طور کلی کودکان را تحت تأثیر قرار می دهند و آنها بیش از همه در معرض خشونت قرار می گیرند و آسیب می بینند. این آسیب ها زمانی عیان و آشکار می شود که کودکان زخمی می شوند یا قطع عضو. این همه در شرایطی است که از کودکانی که در بمباران ها کشته می شوند اصلا سخنی به میان نمی آید. البته که جنگ قربانیان غیرمستقیم هم دارد، کودکانی که به خاطر نبود یا فقدان آب آشامیدنی به هلاکت می رسند، آنهایی که به خاطر نبود دارو جان می سپارند یا به خاطر کمبود غذا و سیستم مراقبت های بهداشتی حیات را بدرود می گویند. جنگ همه چیز را از سر راه خود برمیدارد و همه ی امکاناتی که کودکان برای رشد و نمو احتیاج دارند را نابود می کند؛ مدرسه، مراکز درمانی و بهداشتی، و در نهایت، همه ی آنهایی که کودکان به آنها دل بستگی دارند و دوست شان دارند؛ پدر، مادر، افراد فامیل، آموزگار را هم.  

جنگ در ضمن، کودکان را راهی اردوگاه های پناهندگی می کند، یعنی آنها را پناهنده می کند. شصت درصد ساکنان اردوگاه های پناهندگی را امروزه کودکان تشکیل می دهند. اردوگاه هایی که نمایندگان کمیساریای عالی پناهندگی سازمان ملل به علت کمبود بودجه مدام باید طرح پذیرش را فشرده تر کنند.

یکی دیگر از عواقب وخیم جنگ، تبدیل شدن کودکان به سرباز است. تصور کردنی هم نیست که کودکان گاهی از سوی نیروهای چریکی یا نظامیان دولتی به کارهایی که حتی بزرگ ترها هم در شرایط عادی انجام نمی دهند، مجبور می شوند. کودکان باید کارهایی که به آنها امر می شود را انجام دهند تا زودتر به کودک سرباز خبره تبدیل شوند و به نیروهای کشتار و خرابی پیوند بخورند.

با توصیف همه ی این نامردمی هایی که در حق کودکان می شود، آیا فقط می شود اکتفا کرد به متن کنوانسیون دفاع از حقوق کودکان؟ آری این پرسشی است موجه و قانونی اما هرگز پاسخی برای آن پیدا نمی شود. این مشکل با هنجارهای مؤثر آن بر واقعیات روز رشد می کند؛ نفوذ و تأثیر حقوق کودکان بر قدرت. برای آنهایی که با دیدی مأیوسانه به حل مسایل جهان و بویژه حقوق کودکان می نگرند، جهان بیش از هر زمان دیگری میدان تاخت و تاز کسانی است که در نقض حقوق کودکان و آسیب رساندن به آنها لحظه ای هم به خود تردید راه نمی دهند، اما از دید دیگرانی که در اندیشه ی عدالت و رعایت حقوق بشر و بیش از هر چیز رعایت حقوق کودکان اند، متن کنوانسیون هایی مثل حقوق کودکان اگر نتواند صد در صد شرایط را عوض کند، حداقل می تواند میزان خشونت و بی مهری و کودک آزاری را کم کند. به همین خاطر هم در ماه اکتبر در سراسر جهان شاهد برگزاری مراسمی برای پاسداشت حقوق کودکان بودیم.


 

منبع:

ماهنامه ی لوموند دیپلماتیک، اکتبر۲۰۰۹، چاپ نروژ

* کلیر بریس، عضو شورای خانواده و جمعیت فرانسه است.


 

* عباس شکری نویسنده و مترجم آزاد در اسلو ـ نروژ و از همکاران شهروند در اروپاست که بویژه اتفاقات آن بخش از اروپا را پوشش می دهد.