آقای دکتر محمد حسن سالمی که نوه ی دختری آیت الله کاشانی هستند، در سال ۱۳۲۸، داوطلبانه تصدی مکاتبات رسمی و مبارزاتی پدر بزرگ خود را 

 شهروند ۱۲۶۰ ـ پنجشنبه ۱۷ دسامبر ۲۰۰۹     


 

آقای دکتر محمد حسن سالمی که نوه ی دختری آیت الله کاشانی هستند، در سال ۱۳۲۸، زمانی که نوجوانی ۱۷ ساله بوده، روی علائق شخصی، بدون چشمداشتی، داوطلبانه تصدی مکاتبات رسمی و مبارزاتی پدر بزرگ خود را عهده دار شد.

در دهه ی اخیر، دکتر سالمی با چنین سابقه ای کتاب مذکور را آماده ی چاپ داشت، اما با توجه به اینکه این سالها در آلمان و اسپانیا سکونت داشت، متاسفانه کتاب برای چاپ در ایران این دست و آن دست می گردید، که در دست چهارم به موسسه ی مرکز اسناد انقلاب اسلامی سپرده شد. این کتاب که از نظر کنکاش تاریخ معاصر ایران و مبارزات ملی شدن صنعت نفت ایران به طور کلی و تعمیق جنبش مذکور، در توده ی مردم، در آن هنگام کم نظیر است، به شهادت مدارک و مستندات این کتاب، مرهون مبارزات و فداکاری ها و جانبازی های آیت الله سیدابولقاسم کاشانی بود که بعد از دوران مشروطیت و دیکتاتوری ۲۰ ساله، اولین شخصیت روحانی بود، که با سابقه ی اجتهاد دینی اسلامی در سن ۲۵ سالگی از مراجع معتبر، به مبارزه با انگلستان و نظامیان آن، در عراق در رکاب پدرش، که منجر به استقلال عراق شد، در حالی که بریتانیا، پس از تجزیه ی آن از دولت عثمانی، خیال تسلط بر آن را داشت که عاقبت هم توانست کویت را از آن مجزا نموده و سالها در اختیار داشت.

کتاب با یک مقدمه ی کوتاه و یک پیشگفتار راوی، شروع شده است و در چهار بخش، که در بخش اول پیشینه ی مبارزاتی آیت الله کاشانی از صفحه ۲۵ تا ۵۳ و در بخش دوم نهضت ملی و آیت الله کاشانی از ص ۵۵ تا ۲۱۹ و در بخش سوم ـ  آغاز تنش ها ـ از صفحه ۲۲۱ تا ۴۴۲ و در بخش چهارم ـ کودتای ۲۸ مرداد و ادامه ی مبارزات ـ از صفحه ۴۴۵ تا ۷۰۰ را در بر می گیرد و ۲۸ صفحه دیگر تا صفحه۷۳۱ به تصاویر و کتابنامه و نمایه، اختصاص یافته است. با توجه به اینکه ناچار به اختصار باید بود، مهمترین بخش فهرست چهارم را ذکر می کنیم:

۱ ـ چگونگی برخورد سرلشگر زاهدی با دکتر مصدق (در باشگاه افسران)

۲ ـ تجدید رابطه با انگلستان و مبارزه ی آیت الله کاشانی با سپهبد زاهدی (اعلامیه علیه تجدید رابطه)

۳ ـ  متن نطق رادیوئی نخست وزیر، سپهبد زاهدی

۴ ـ تظاهرات در دانشگاه تهران علیه تجدید رابطه ی ایران و انگلیس و کشته شدن چند دانشجوآیت اله کاشانی در دیدار با دکتر محمد مصدق

۵ ـ نامه ی تاریخی آیت الله کاشانی به سازمان ملل متحد

۶ ـ مخالفت سیدمصطفی کاشانی در مجلس هجدهم علیه قرارداد کنسرسیوم

۷ ـ گزارش هائی از نحوه ی شهادت سیدمصطفی کاشانی

۸ ـ اطلاعیه ی رکن دوم ستاد ارتش

۹ ـ آیت الله کاشانی از دید سفیر انگلیس.

باید گفت مطالعه ی این کتاب برای کسانی که بخواهند از اوج و علل شکست نهضت ملی ایران آگاهی یابند، نه تنها قابل توجه، بلکه لازم است.

از آنجایی که نویسنده ی این سطور واقف است، این کتاب از چند سال پیش این دست و آن دست شد و در نهایت در اختیار مرکز اسناد انقلاب اسلامی گذاشته شد که در هر حال، در هر جا، به اقتضا پس و پیش ها و زیر و روی هائی در آن به وجود آورده شده است. در این کتاب می توان دریافت شاید در تاریخ کشورهای اسلامی چنین شخصیتی بی نظیر است، که در تاریخ حیات اجتماعی خود، در لباس مذهبی با تقوای بسیار و شجاعت، در هر امری از امور مردم، بیش از مسئولان و رهبران و رجال سیاسی، با اعلامیه های مرتب و جامع با خط مشی، به حکام اعلام خطر کند و مردم را نسبت به سرنوشتشان آگاه نماید و به کوشش وادار نماید. باید دانست کاشانی موافق حکومت دینی نبود و آن را بیش از همه به زیان دین می دانست. این کتاب با اینکه از طرف ناشر به عنوان "خاطرات" آورده شده است، اما از نظر تاریخی دارای ارزش است، که متاسفانه غفلت ویراستار موجب فقدان تاریخ در اعلامیه ها است.

نباید غفلت کرد که در شروع نهضت دو قطب مبارز را آیت الله کاشانی و حزب توده معرفی می کند که هر دو پس از سوءقصد نافرجام به شاه دچار خشم هیات حاکمه قرار گرفتند. در صفحه ۷۱ مولف چنین گفته است:

"در آن ایام دو قطب و جبهه ی عظیم، پرچم مبارزه با استعمار را به دوش می کشیدند، یکی جوانان پرشوری که بعد از شهریور ۲۰ به عنوان حزب توده دور شاهزاده اسکندر میرزا جمع شده بودند و دیگر مبارزانی که اعتقادات دینی داشتند و گرداگرد آیت الله کاشانی جان فشانی می کردند و پایه های نهضت ضد استعماری ملت ایران را بنا نهادند."

مولف در صفحه بعد چگونگی دستگیری آیت الله کاشانی و غیر قانونی نمودن حزب توده را بیان می کند. با ورود کاشانی به ایران آنهم با استقبال باور نکردنی، مبارزات ملی اوج گرفت و با ورود او به جبهه ی ملی، مبارزات در راه پیروزی پیش رفت، اما متاسفانه با نخست وزیری زودهنگام دکتر مصدق که به پیشنهاد جمال امامی در مجلس شانزدهم و پس از قتل رزم آرا و تصویب ملی شدن صنعت نفت و تشکیل کابینه ی دکتر مصدق، با همان عوامل هیئت حاکمه، در هنگامی که در سازمان های بین المللی، انگلستان نتوانست علیه ایران به پیروزی برسد، وضع اقتصادی بی رحمانه بر مردم فشار آورد و دولت نمی توانست راهی برای آن بیابد.

آیت الله کاشانی و مکی و دکتر بقائی می گفتند با جاده سازی و با دادن بذر و وسایل ابتدائی کارگران را به کشاورزی وادارید و از بیکاری تا حد ممکن جلوگیری کنید، اما هر روز افراد و میسیون هائی برای حل اختلافات می آمدند، اما غالباً از ترس ورود انگلیسی ها و دخالت در امور سیاسی کار به جائی نمی بردند.

در حالی که دولت اگر مردمی باشد و مصمم به حفظ منافع مردم، انگلیسی ها نمی توانند در دستگاه های دولتی نفوذی داشته باشند.

جریان قیام ۳۰ تیر و نتایج و تحولات آن روز در صفحات ۱۲۳ تا ۱۹۰ به نحو جامع آمده است.

اصطکاک های مصدق و کاشانی از صفحه ۲۲۳ انعکاس دارد تا قطع رابطه با انگلیس و انحلال مجلس سنا و طرح جلوگیری از تعطیل مجلس شورای ملی و بحران های سیاسی دنبال آن از مطالبی است که نشان می دهد چگونه صحنه ی سیاسی ایران به تشنج پیش می رود.

فکر تشکیل کنگره ی اسلامی که در سفر مکه ی آیت الله انعکاس افتاده بود مورد موافقت نبود، نه از نقطه ی هزینه، بلکه به طورکلی نمی خواستند این کنگره در ایران تشکیل گردد، در حالی که آن روز بر اقتدار و شوکت کشور می افزود و ایران کشور اول منطقه می شد که شرح آن در صفحه ۳۰۸ تا ۳۱۲ آمده است.

غائله ی نهم اسفند ۱۳۳۱ که با خبر ناگهانی مسافرت شاه به خارج کشور حوادثی به وجود آورد که ملیون را در مقابل هم قرار داد و با تعیین هیئت ۸ نفره در مجلس برای حل اختلافات در مذاکره با دکتر مصدق و شاه و آیت الله کاشانی همگی توافق کردند، بر محور قانون اساسی مسائل فیصله یابد، اگر دکتر مصدق به تعهدش عمل کرده بود، فرماندهی کل قوا به او سپرده می شد و اختیارات قانونگزاری او به مجلس بازگردانده می شد، که عدم توافق او، تشنجات را به مرحله ای برد که دکتر مصدق با وجود موانع با اصول قانون اساسی، تصمیم به انحلال مجلس گرفت که از صفحه ۳۱۷ به بعد را در بر می گیرد.


 



 

حال موقع آن است از مبارزات آیت الله کاشانی با سرلشگر زاهدی نخست وزیر که در صفحه ۵۰۲ انعکاس دارد نام ببریم و مخالفت مصطفی کاشانی فرزند آیت الله که از صفحه ۵۴۵ تا ۶۳۱ را در بر می گیرد، با قرارداد کنسرسیوم در مجلس شورای ملی در روزهای ۲۰ و۲۱ و ۲۲ مهر ۱۳۳۳ قلمزنی شده است، پیامد آن را نیز ذکر کنیم.

درست یکماه پس از این نطق مصطفی کاشانی به نحو مرموزی درگذشت. مخالفت آیت الله و ملیون با تجدید رابطه با انگلستان از دیگر مواردی است که مولف به آن پرداخته است و اعلامیه آیت الله در صفحه ۵۰۹ آمده است و اعلام جرم مکی و نامه ی سرگشاده ی دکتر بقایی به نیکسون از جمله مطالبی است که می توان بر آن افزود.

در صفحه ی ۵۲۷ مولف ضمن اشاره به خفقان آن روزها از حضور رامبد از طرف شاه در منزل آیت الله خبر می دهد و برای انتخاب (در حقیقت انتصاب) مصطفی کاشانی از طوالش شمال کشور از آیت الله نظرخواهی می کند، که با پاسخ منفی مواجه می شود:

" به عرض اعلیحضرت برسانید، بیشتر به ما لطف می فرمایند، اگر این محبت را به مصطفی روا ندارند" در دنبال مولف توضیح می دهد که چگونه او و دیگران آیت الله را وادار کردند تا در برابر انتخاب مصطفی از ابراز مخالفت و موافقت خودداری نمایند.

در صفحه ی ۵۳۱ تا ۵۳۴ اعلامیه آیت الله کاشانی در مخالفت با تجدید رابطه با انگلیس آمده است و پس از تلگراف آیت الله به داک هامر شولد دبیر کل سازمان ملل چاپ شده است که از غیر قانونی بودن مجلسی است که "در این ایام که انتخابات مجلسین شورا و سنا جریان دارد دولت تمام روزنامه ها را توقیف کرده و با کنترل شدید چاپخانه ها به وسیله ی قوای مسلح، امکان انتقاد و نشر حقایق را از قاطبه ی ملت سلب نموده است"… و در پایانه چنین نوشته است:

" دولت زاهدی که اصول مسلمه ی قانون اساسی مملکت و مواد مصوبه ی منشور ملل متحد و اعلامیه ی جهانی حقوق بشر را زیر پا گذاشته نمی تواند مظهر اراده ی ملت و منبعث از ملت باشد. بنابراین هر قرار و تعهدی را بنماید و مجلسینی که چگونگی تشکیل آنها ذکر شد، تصویب کنند، فاقد ارزش و نفوذ قانونی بوده و ملت ایران خود را ملزم به احترام و اجرای آن نخواهد دانست."

آنچه از این کتاب مستفاد می شود روشن می گردد با پاکدامنی که در شخص کاشانی وجود داشت دستگاه تصمیم به قتل کاشانی داشت (که پس از او نام دکتر بقائی نیز در ثبت این سیاهه بود) چنانکه به شهادت صفحه ی ۵۲۴ کاشانی را تاجری به عنوان استراحت و مهمانی در اطراف کرج دعوت می نماید و قصد استفاده از داستانی، شبیه افشارطوس را داشتند، تا دنبال او چه کسانی تصفیه شوند… اما یک تصادف کوچک آنان را از توفیق بازداشت. پس از مخالفت مصطفی کاشانی با قرارداد کنسرسیوم در مجلس هیجدهم همانطور که در صفحه ۵۴۶  آمده است ظرف یک ماه او را به نحو مرموزی به قتل رساندند.

یکی از دلایل دیگری که موجب قتل مصطفی کاشانی گردید آن بود که راحت تر بتوانند کاشانی را از بین ببرند که در حکومت علا این نقشه ی خود را عملی می دانستند که شهادت یک قاضی و مقاومت دادگستری نگذاشت تا پرونده اتهامات آیت الله کاشانی و دکتر بقائی و مکی (که او موقتاً آزاد شده بود) به دادرسی ارتش احاله شود…!

در صفحه ۶۴۰ و ۶۴۱ گزارش سازمان های ذیربط از فوت مرحوم علی زهری، مدیر روزنامه شاهد و قائم مقام رهبر حزب زحمتکشان چاپ شده است که در پایان آمده است:

"ضمناً این آقایان جهت برگزار کردن مراسم شب هفت علی زهری وجوهاتی به شرح زیر، به علی فراهانی و حسین بنکدار دادند، سرهنگ فضل الله مقدم رئیس کارگزینی شهربانی پنج هزار ریال، سعید پارسی وکیل دادگستری دو هزار ریال، علی فنائیان دو هزار ریال، رضا محمدی دو هزار ریال و علی ترکی هزار ریال"

در صفحه ۵۱۶ اعلامیه حزب زحمتکشان به امضای دکتر بقائی آمده است و در صفحه ی ۵۱۹ اعلام جرم حسین مکی نماینده ی اول تهران که از نمایندگی مجلس هفدهم استعفا نداده بود، برای تاریخ سند معتبری است، چون رئیس کمیسیون عرایض به مجلس بود.

برای آنکه از این امر و ابهام نگذریم، به علت آن که مجلس هیجدهم از سر تعصب، همه ی قوانینی را که دکتر مصدق به استناد قانون اختیارات از مجلس، تصویب کرده بود در یک جلسه، همگی لغو شد، اسماعیل یزدپور قاضی رشید و عالم وقت، توانست از سرنوشت این پرونده مانند پرونده ی افشار طوس که به استناد قانون تصویبی دکتر مصدق در خرداد ماه ۱۳۳۲ به دادرسی ارتش احاله یافت، ممانعت نماید و طرح آن را در صلاحیت دادگستری دانست.

در حکمی که در دادگاه متهمین به قتل افشارطوس صادر شد چنین آمده است: "این رای حضوری و به استناد ماده ی ۱۸ از فصل سوم تشکیل و صلاحیت دادگاه های نظامی موقت در زمان حکومت نظامی مصوب ۱۸ خرداد ۱۳۳۲ کمیسیون دادگستری تا مدت ده روز قابل تجدیدنظر می باشد" که دو ماه و ده روز قبل از سقوط دولت دکتر مصدق است.

در هر حال تهیه و مطالعه ی این کتاب را به علاقمندان و صاحب نظرانی که مایل به کنکاش علل شکست نهضت ملی هستند، توصیه میکنیم.