جبهه ملی ایران از معدود نیروهای اپوزیسیون است که با توجه به توازن قوای موجود در سال‌های اخیر موفق به فعالیت علنی و نیمه‌علنی در سراسر کشور بوده است. ..

شهروند ۱۲۶۲ ـ پنجشنبه ۳۱ دسامبر ۲۰۰۹ 

گپی با امیررضا امیربختیار، مسئول تشکیلات جبهه ملی ایران در خوزستان


 

امروز دیگر هر ناظر منصفی اذعان دارد که جنبش عظیمی که در ایران در جریان است بسیار فراتر از نامزدهای انتخاباتِ جمهوری اسلامی، موسوی و کروبی، رفته و خواست آن چیزی بسیار بیش‌تر از "پس گرفتن رای" است. در واقع نگاهی واقع‌گرایانه به جامعه‌ی ایران نشان می‌دهد که رشد و سطحِ جامعه‌ی مدنی در کشور ما بسیار وسیع‌تر و پیشروتر از آنست که به دنبال جناحی از اسلام‌گرایانِ حاکم کشیده شود. بر خلاف ادعاهای بسیاری از جریانات، از جمله طیف‌ِ سلطنت‌طلب، جامعه‌ی ایران در ۳۰ سال گذشته نه تنها سیر قهقهرایی نداشته که علیرغم حکومت خونینِ جمهوری اسلامی، در زمینه‌های بسیاری رشد کرده است و امروز بالغ‌تر و آگاه‌تر و سیاسی‌تر از سال ۱۳۵۷ است. این تناقض تمام دیکتاتوری‌ها و حکومت‌های جهان است که برای رشد خود چاره‌ای جز تلاش‌هایی برای نوعی صنعتی‌سازی و مدرن‌سازی ندارند و این لاجرم به تربیت تکنوکرات و بوروکرات محدود نمی‌ماند و جامعه‌ی مدنی وسیع‌تری می‌سازد که دیکتاتوری را تحمل نخواهد کرد. اینست که، برای مثال رشد هر ساله‌ی دانشگاه‌ها و یا ورود عظیم زنان به صحنه‌ی اجتماع در یکی دو دهه‌ی اخیر امروز بلای جان حکومت اسلامی شده است. آگاهی سیاسی مردم در ایران مدام رو به افزایش بوده است و نیروهای سیاسی اپوزیسیون رژیم هم هر یک به نوبه‌ی خود در این رشد نقش داشته و از آن بهره برده‌اند.

در شهروندِ این هفته پای صحبت امیررضا امیربختیار از اعضای جبهه ملی ایران نشستیم که تا مدتی پیش مسئول تشکیلات جبهه ملی در استان خوزستان بوده است و در پی رویدادهای اخیر و پس از تلاش ناموفق رژیم برای دستگیری او به پاریسِ فرانسه پناه برده است. مصاحبه‌ی ما با آقای امیربختیار به صورت تلفنی و از محل اقامت ایشان در پاریس صورت گرفت.


 

جبهه ملی ایران از معدود نیروهای اپوزیسیون است که با توجه به توازن قوای موجود در سال‌های اخیر موفق به فعالیت علنی و نیمه‌علنی در سراسر کشور بوده است. آقای امیربختیار خود پیش از آمدن به فرانسه در خوزستان علنا فعالِ جبهه ملی بود. او در مصاحبه با شهروند می‌گوید: "من دانشجوی حسابداری در دانشگاه اهواز بودم و از پاییز ۱۳۸۲ مسئولیت تشکیلات جبهه ملی در استان خوزستان را به عهده داشتم و به فعالیت سیاسی و اجتماعی مشغول بودم". آقای امیربختیار تاکید می‌کند: "تشکیلات جبهه ملی حضور علنی دارد، اما به این معنی نیست که هر فردی که عضو جبهه شود، ما سریعاً اسمش را اعلام کنیم تا مورد آزار و تعقیب قرار بگیرد، اما افراد عضو شورا و مسئولان تشکیلات استانی علنی هستند و خود من کاملاً علنی بودم". این علنی بودن البته دردسرهای خاص خود را برای امیررضا داشته است. او می‌گوید: "وقتی یکی از نشریات خوزستان حاضر شد پس از سال‌ها با یک عضو جبهه ملی یعنی من مصاحبه کند، پس از چاپ مصاحبه مرا تهدید و بازداشت کردند و با آن نشریه هم برخورد کردند".

البته این تنها ارتباط تشکیلاتی آقای بختیار با جبهه ملی نیست که باعث تعقیب و زیر نظر بودن او شده است. او نوه‌عموی شاپور بختیار، آخرین نخست‌وزیر شاه سابق، است که خود وحشیانه در خارج از کشور توسط نیروهای جمهوری اسلامی به قتل رسید. امیررضا می‌گوید: "از نام فامیلم مشخص است که با ایشان نسبت خانوادگی نزدیک دارم و ایشان پسرعمو‌ی پدر من بودند. در این زمینه چندین بار احضار شدم و همواره یکی از پرسش‌ها در مورد دکتر بختیار بود". اما گرچه امروز امیررضا عضو گروهی که شاپور بختیار تاسیس کرد، یعنی نهضت مقاومت ملی ایران، نیست اما ارتباط او با بختیار بسیار بیش از نام فامیل است. امیررضا می‌گوید: "من از نیروهای طرفدار ایشان هستم. در هر سخنرانی و مصاحبه ای که داشتم طرفداری خود از دیدگاه‌های ایشان را کتمان نکردم و به نظر من اندیشه‌های ایشان در جریان انقلاب و عملکردشان برای من قابل پذیرش و صحیح است".


 

آغاز جنبش و تلاش برای دستگیری


 

اما اگر تا پیش از ماجراهای پساانتخاباتی در ایران که به عروج جنبش عظیم مردمی انجامید، فعالیت به صورت علنی و نیمه‌علنی برای آقای امیربختیار ممکن بود، مشخص است که پس از ۲۲ خرداد دیگر این کار به راحتی گذشته صورت نمی‌گرفت.

او توضیح می‌دهد: "ما در انتخابات شرکت نکردیم، اما پس از انتخابات با توجه به کودتایی که به این شکل صورت گرفت ما به همراه سایر هم‌میهنان در سایر نقاط کشور اعلام راه‌پیمایی کردیم و خود نیز حضور داشتیم و سپس شاهد بودیم که تجمعات از سوی ماموران امنیتی خوزستان به خشونت کشیده شد. باید یادآوری کنم که حداقل در خوزستان که من خودم شاهد بودم، فعالان غیراصلاح‌طلب و بخصوص فعالان ملی خوزستان نقش مهمی داشتند و از این رو چندین نفر را دستگیر کردند و از جمله من را هم می‌خواستند بازداشت کنند. من به خاطر شرایط خاصی که وجود داشت در منزل نبودم و در جای دیگری اقامت داشتم و بنابراین موفق به بازداشت من نشدند".

این جاست که امیررضا راهی به جز گریختن از ایران را پیش روی خود ندید. او اضافه می‌کند:"پس از این‌که اقدام به بازداشت دوستان من کردند و می‌خواستند مرا هم بازداشت کنند، مدتی در حالت مخفی در شهرهای ایران حضور داشتم. مسئولان امنیتی مرا ممنوع الخروج کرده بودند، اما از طریق یکی از دوستانم در خارج کشور و با کمکِ حزب کومه‌له در کردستان عراق (جریان عمر ایلخانی‌زاده) از ایران خارج شدم و پس از حدود ۲ ماه اقامت در کردستان، از طریق سفارت فرانسه در بغداد توانستم آن‌جا را ترک کنم و به پاریس بیایم".

اکنون روزهای سخت تبعید و دوری از ایران برای امیررضا امیربختیار شروع شده است، اما چشم‌انداز سرنگونی و سقوط جمهوری اسلامی به این معنی است که او هم مثل سایر نیروهای سیاسی اپوزیسیون، که بی‌شک در رقم زدن آینده ایران نقش خواهند داشت، به فکر آینده است.

سعی می‌کنم از امیررضا بیشتر راجع به جبهه ملی و فعالیت‌هایش در گذشته و برنامه‌اش برای آینده بپرسم. او فوراً توضیح می‌دهد که مواضع جبهه ملی را قاعدتاً باید از سخنگوی آن پرسید، اما او به عنوان یکی از اعضای جبهه نظریات خود را با من در اشتراک می‌گذارد.


 

"اول باید اشاره کنم که جبهه ملی ایران، حزب نیست. منظور ما از "جبهه" این است که سازمان‌ها و احزاب گوناگونی در آن مشارکت دارند". خود امیررضا عضو یکی از احزاب تشکیل‌دهنده‌ی جبهه ملی به نام "حزب ایران" است. او می‌گوید: "حزب ایران اولین تشکلی است که در سال ۱۳۲۳ فعالیت در نهضت ملی ایران را زیر نظر خود دکتر مصدق شروع کرد. علاوه بر آن حزب مردم ایران و حزب ملت ایران را داریم که با جبهه ملی همکاری می‌کنند و همچنین ۱۶ سازمان صنفی از جمله سازمان روزنامه‌نگاران و سازمان مهندسان که پس از زلزله بم همین سازمان بود که شماره حسابی اعلام کرد و مشخصا مهندس موحد، مسئول این سازمان، دو چاه عمیق به نام‌های دکتر مصدق و دکتر فاطمی در بم حفر کرد که  البته بعدها این نام‌ها را از روی این دو چاه کندند".

مهمترین بخش برنامه جبهه ملی،‌ و سایر تشکل‌هایی که خانواده "ملیون ایران" را تشکیل می‌دهند، تاکیدشان بر سکولاریسم و حکومت غیرمذهبی است که آقای امیربختیار نیز در صحبتش با من بارها بر آن تاکید کرد. او گفت: "جبهه ملی یک تشکیلات سکولار است که به صورت علنی فعالیت می‌کند و الان در دوره پنجم آن هستیم که در دوره پس از سرکوب دهه ۶۰ و اجرای قانون قصاص آغاز شد. جبهه مدتی پیش برنامه‌ای در منشورش اعلام کرد که خود را در حال حاضر تشکلی جمهوری‌خواه و سکولار می‌داند و خواهان این است که در ایران همه‌پرسی و مجلس موسسان انتقالی برگزار شود و حکومت ایران به حکومتی سکولار بدل شود".

 



  امیررضا امیربختیار در کنار مقبره شاپور بختیار در پاریس

جبهه ملی ایران از جمله تشکلات متعدد اپوزیسیون است که خود را حامی و طرفدار جنبش اخیر می‌داند. آقای امیربختیار در این زمینه می‌گوید:"عقیده ما این است که جنبش اخیر از بزرگ‌ترین و آگاهانه‌ترین جنبش‌هایی است که در ایران شکل گرفته و در واقع این جنبشی سکولار است. با وجود این به خاطر شرایط خاصی که در ایران وجود دارد بیشتر مذهبیون و طرفداران اسلام سیاسی هستند که می‌توانند قد علم کنند و مدعای رهبری این جریان را داشته باشند. همانطور که شاهد هستیم شعار مردم، شعار "جمهوری ایرانی" است. حتی الله اکبری هم که شب‌ها در بام‌ها می‌دادند به معنای طرفداری از اسلام سیاسی نبود، بلکه به این خاطر بود که با شعارهای دیگر با شدیدترین نحو برخورد می‌شد". امیربختیار برای اثبات حرف خود در این مورد به واقعیت مسلم ترکیب معترضان اشاره می‌کند و می‌گوید: "از تیپ جوان‌هایی که در‌آن‌جا حضور داشتند، از خانم‌ها و آقایانی که آن‌جا بودند می‌شد فهمید که این جریانی سکولار است. من حداقل در اهواز خود می‌دیدم که سکولارها در صف اول بودند. فردای کودتای انتخاباتی من خودم، با این‌که ارتباط زیادی با اصلاح‌طلب‌ها نداشتم رفتم دفتر جبهه مشارکت در استان خوزستان که آقای دکتر شریعتی مسئولش هستند تا ببینم چه خبر است. ایشان خودشان در دفتر را بسته بودند و از همه خواهش کردند به خانه‌ها بروید و اقدامی نکنید! ولی جوان‌ها و نیروهای سکولار و ملی فعال در خوزستان حضور چشمگیری داشتند و بیشترین صدمه‌ها هم به همین نیروها وارد شد".


 

نگاه امیربختیار به آینده بسیار روشن است: "این جنبش جنبشی سکولار است و در آینده نه چندان دور رهبری خود را پیدا خواهد کرد و این رهبری از بین نیروهای سکولار پیدا می‌شود. همانطور که می‌بینید امروز این جنبش از موسوی و کروبی عبور کرده است و خود آن‌ها هم اقرار کردند که دنبال مردم کشیده می‌شوند".


 

***


 

صحبت‌ با امیررضا امیربختیار بسیار جذاب بود و شخصاً تصویر روشن‌تری از جبهه ملی ایران به نگارنده داد. اما نکته‌ی بسیار جالبی که هر که شاهد فعل و انفعالات جامعه ایرانی تورنتو بوده باشد می‌تواند به فکر آن بیافتد، فقدان فضای روشن سیاسی است که نیروهای مختلف در آن آینده‌های مختلفی ترسیم می‌کنند. هر نظری راجع به امیربختیار داشته باشیم، این روشن است که او خود را فردی سیاسی می‌بیند و همین باعث می‌شود از بیان روشن نظریات سیاسی خود کوتاهی نکند.

در عین این‌که فعالیت‌های وسیع برای دفاع همه‌جانبه از حقوق بشر، که شهر ما تورنتو در آن از پیشگامان بوده است، مورد نیاز هستند،‌ آن‌چه جای‌ آن خالی است فضایی سیاسی است که به تعمیق سیاسی گفتمان‌ها و تقویت نیروهای سیاسی برای ترسیم آینده‌ی ایران منجر شود. تورنتو می‌تواند و باید در این زمینه نیز پیشگام باشد.