حکومت ولایت مطلقه فقیه در سراشیبی تند سقوط و فروپاشی گریزناپذیر خود، که هردم به شتاب آن نیز افزوده می شود، مدام سکندری می خورد و خود 

 شهروند ۱۲۶۳ – پنجشنبه ۷ ژانویه ۲۰۰۹

 

حکومت ولایت مطلقه فقیه در سراشیبی تند سقوط و فروپاشی گریزناپذیر خود، که هردم به شتاب آن نیز افزوده می شود، مدام سکندری می خورد و خود را به در و دیوار می کوبد و از آنچه که هست نیز فرسوده تر و متلاشی تر می شود.

در این سقوط آزاد و شتابناک، حکومت مبتلا به توهم "دشمن" هر روز انگشت اتهام را به سویی تازه نشانه می رود تا خود را از این زحمت معاف کند که اندکی نیز به عملکرد خویش بیاندیشد و اگر اثری از دشمنی با خود در آن دید، در این عملکرد تجدیدنظر کند.

آخرین فرآورده این کارخانه "دشمن"یابی را این هفته وزارت اطلاعات حکومت روانه بازار کرد. به گزارش رادیو فردا: «معاون خارجی وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی اسامی ۶۰ بنیاد و موسسه که به گفته او با "جنگ نرم" علیه جمهوری اسلامی در ارتباط هستند را منتشر کرد».

بنابر ادعای معاون خارجی وزارت اطلاعات: «شبکه های رسانه ای، ماهواره ای و اینترنتی معاند و مخالف نظام جمهوری اسلامی از جمله رادیو- تلویزیون های فارسی زبان خارج از کشور و همچنین برخی از سایت های اینترنتی مانند "جرس" به عنوان مصادیق سازمان های برانداز نام برده شده اند. فزون بر اینها، سازمان هایی چون "دیده بان حقوق بشر"، "دانشگاه آمریکایی ییل"، بنیاد "جامعه باز"، "مرکز وودرو ویلسون"، "خانه آزادی" و "موسسه هینوس" نیز در فهرست "دشمن" های وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی وجود دارند».

معاون وزارت اطلاعات گفته است: «هرگونه ارتباط، عقد قرارداد و اخذ امکانات از سوی اشخاص حقیقی و حقوقی با این موسسات و بنیادهای جریان جنگ نرم غیرقانونی و ممنوع می باشد».

فرض را براین بگیریم که تشخیص معاون خارجی وزارت اطلاعات درست است و همه ۶۰ بنیاد و سازمانی که او نام برده به راستی معاند و دشمن حکومت ولایت مطلقه فقیه هستند.  آیا حکومت اگر از ذره ای خرد برخوردار باشد، نباید از خود بپرسد که دلیل جذب و تولید این همه دشمنی چیست؟!

چنین توقعی از حکومتی خردگریز طبعاً نابجاست، زیرا چیزی را از آن می طلبد که در جغرافیای درکش نمی گنجد.  اگر می گنجید، به جای آن که به خود چشم بند بزند و افق دید خود را تنها به "دشمن" محدود کند، کمی هم به پس و پیش و چپ و راست خود می  نگریست و به واقعیت های موجود در قلمرو حکومتش نیم نگاهی می انداخت و درمی یافت که آنچه که زیر پایش را خالی کرده، نه "دشمن" بلکه این واقعیت های تلخ هستند.  یکی از این واقعیت ها، وضعیت انفجاری بیکاری در کشور است.  چاره جویی و رویکرد حکومت در برابر این وضعیت تنها نفی و انکار است.  تارنمای رادیو بین المللی فرانسه در نوشتاری با عنوان "بحران بیکاری و شروع دوره ای از چالش" به تاریخ ۱۸ نوامبر ۲۰۰۹ می نویسد: «… نرخ بیکاری ۱۸ درصدی در دوره تصدی محمود احمدی نژاد بر دولت، براساس تغییرات اساسی (بخوانید دستکاری و تقلب) در شاخص اشتغال و بیکاری به دست آمده است. برپایه شاخص جدید، نه فقط یک ساعت کار در هفته معادل اشتغال فرض شده، بلکه سربازان وظیفه نیز به عنوان صاحب شغل تلقی می شوند. کارشناسان معتقدند که دستکم با همین دو "تمهید" دولت محمود احمدی نژاد توانسته، البته بر روی کاغذ، بیش از شش میلیون نفر را از شمار بیکاران کشور خارج کند»!

همان تارنما در گزارش دیگری به تاریخ ۲۳ دسامبر ۲۰۰۹ آگاهی های بیشتری در مورد وضعیت بیکاری در کشور می دهد: «شهرداری منطقه یک خرم آباد اخیراً اعلام کرد که در پی استخدام ۱۲۰ رفتگر مورد نیاز خود متوجه شد که ۱۱۳ تن از آنان دارای تحصیلات دانشگاهی بوده اند.  ارقام موجود نشان می دهند که واقعه شهرداری منطقه یک خرم آباد، نه رویدادی استثنایی، که در نوع خود آیینه دلواپسی و بحران بیکاری فراگیری است که بیش از همه علاوه بر جامعه جوان، بخش تحصیلکرده همین جمعیت را تحت تأثیر قرار می دهد و در عین حال از بی برنامگی و بی تناسبی مفرط میان بازار کار و آموزش عالی کشور پرده برمی دارد».

"بحران بیکاری فراگیر" پدیده ای مربوط به شش ماه، یک سال، دو سال یا پنج سال گذشته نیست.  دستکم از نخستین سال های پس از پایان جنگ وجود داشته و حکومت تنها کاری که کرده این بوده که آن را با تمهیدات یا ترفندهایی به عقب انداخته است. یکی از این تمهید یا ترفندها، رشد قارچ وار دانشگاه ها و مدارس عالی در کشور است. گزارش تارنمای رادیو بین المللی فرانسه در این مورد می نویسد: «آمار موجود در زمینه پذیرش دانشجو از رشد بی سابقه شمار دانشجویان در سطوح مختلف تحصیلی حکایت دارد: از سال ۸۲ تا ۸۷ شمار دانشجویان مقطع کارشناسی بیش از دو و نیم برابر رشد داشته و برای جلوگیری از ورود آنان به بازار بی رمق کار، ظرفیت تکمیلی دانشگاه ها نیز به طرز چشمگیری گسترش یافته است، به طوری که شمار دانشجویان کارشناسی ارشد در همین فاصله بیش از دو برابر افزایش یافته است… تنها در پنج سال گذشته شمار دانشگاهیان بیکار ۶۶ درصد بیشتر شده است».

 گستردگی بحران بیکاری و پیش بینی نتایج آن در آینده، در حدی است که خود به تنهایی برای اثبات حتمی و غیر قابل اجتناب بودن سقوط حکومت تکافو می کند. اگرچه، صدها دلیل دیگر نیز می توان برای آن ردیف کرد: «در حال حاضر ۸۷ درصد بیکاران ایران را جوانان تشکیل می دهند. به بیان دیگر، سه چهارم جوانانی که بین شانزده و سی سال دارند فاقد کار هستند. در این بین، به اعتراف وزیر علوم و آموزش عالی جمهوری اسلامی، سالانه بین یک تا یک و نیم میلیون فارغ التحصیل به شمار متقاضیان کار اضافه می شود و بر پایه آمار رسمی ۴۵ درصد کل بیکاران ایران را دانش آموختگان این کشور تشکیل می دهند. پی آمدهای بیکاری به خود بیکاران محدود نشده، بلکه ۴۰ درصد جمعیت کل کشور یعنی بیش از ۲۸ میلیون نفر را تحت الشعاع قرار داده و به زیر خط فقر مطلق و نسبی فرونشانده است».

تارنمای رادیو بین المللی فرانسه در ادامه گزارش مشروح خود می نویسد: «تا سال ۱۴۰۰، در صورتی که مقامات تنها بخواهند نرخ بیکاری کنونی را که بین ۱۸ تا ۲۰ درصد جمعیت فعال برآورد می شود حفظ کنند، ناگزیرند ۲۹ میلیون فرصت شغلی در ۱۱ سال آینده به وجود آورند. با این حال، آمار رسمی نشان می دهد که اقتصاد دولتی ایران در پنج سال گذشته به رغم صرف صدها میلیارد دلار درآمدهای نفتی، نه تنها متناسب با نیاز جامعه شغل ایجاد نکرده، بلکه دستکم ۳۰۰ هزار فرصت شغلی موجود را نیز از بین برده است».

 

از معاون خارجی وزارت اطلاعات که فهرست "دشمن" های حکومت را ردیف کرده باید پرسید: آیا حکومتی با این درجه از ناتوانی در برابر مسئله ای به گستردگی و اهمیت بیکاری، خود به راستی بزرگترین "دشمن" خویش نیست؟!

واقعیت این است که حکومت در حال احتضار و ناتوان آخوندی ـ سپاهی صدها برابر آنچه که اورانیوم غنی می کند، به طور پیوسته در حال غنی کردن "دشمن" است و این دشمنان به خلاف آنچه که حکومت می پندارد یا عنوان می کند، نه منحصر به ۶۰ موسسه و نهاد و رسانه، بلکه میلیون ها جوان ایرانی هستند که به درستی دریافته اند که با این حکومت هیچگونه بختی برای برخورداری از ابتدایی ترین حق خود یعنی "کار" ندارند: «بحران بیکاری بویژه فارغ التحصیلان و جوانان ـ که اکثریت جامعه را تشکیل می دهند ـ آنان را به یک نیروی دائماً معترض بدل کرده که در اصطکاکش با مناسبات قدرت بنیه درونی و تحرک ساخت سیاسی را سخت تحلیل برده است.  امتزاج ناکارآمدی ساخت سیاسی و نیروی جوان عاصی که به سمت دیگری می رود،  نظام سیاسی مذهبی را در ایران با مخاطرات جدی روبرو کرده است».

فرض محال، محال نیست. گیریم که همه ۶۰ موسسه، نهاد و رسانه "دشمن"ی که معاون خارجی وزارت اطلاعات برمی شمارد، بر اثر یک امداد غیبی از صفحه روزگار محو و نابود شوند،  حکومت با چشم اسفندیار خود یعنی معضل بیکاری چه می کند؟!


 

* شهباز نخعی نویسنده در حوزه ی مسائل سیاسی و ساکن مونتریال کانادا و از همکاران شهروند است.

snak1@live.ca