به عنوان یک زن عرب ـ ایرانی فقط می خواستم بگویم ما وجود داریم
حضور در کنفرانس بنیاد پژوهش های زنان ایران در کلن، فرصتی بود تا با یکی از زنان فعال عرب ـ ایرانی آشنا شوم.
سلیمه فتوحی برای گردانندگی جلسه ی سخنرانی امل رمسیس، زن فیلمساز مصری، از لندن به کلن آمده بود. گرچه جلسه ی سخنرانی امل، به دلیل عدم حضور او از طریق اسکایپ برگزار شد و امل متن سخنرانی اش را به انگلیسی قبلا فرستاده و آنجا توسط هایده درآگاهی ترجمه و خوانده شد، ولی سلیمه در این جلسه در کنار هایده درآگاهی در روی صحنه حضور داشت. از آنجا که سلیمه تنها فرصت کوتاهی برای معرفی خود پیدا کرد، بعد از جلسه با او به گفت وگو نشستم.
سلیمه گفت: از من دعوت شد به عنوان یک زن عرب ایرانی بیایم به کنفرانس که هم برگزارکننده برنامه ی امل رمسیس باشم و همین که مقداری راجع به زن عرب ایرانی ـ خوزستانی چند دقیقه ای صحبت کنم.
می پرسم پس چرا در این باره صحبتی نکردی؟ می گوید: برنامه ی خانم رمسیس طول کشید و بعد یکی از خانم ها مرا معرفی کرد به جای اینکه من خودم را معرفی کنم برای همین من مجبور شدم تشکر کنم. به هر حال آمدن من رابطه و پلی بود که بیشتر با هم آشنا شویم.
آیا از اینکه نتوانستید جلسه رمسیس را گردانندگی کنید، ناراحت شدید و فکر کردید به عمد شما را کنار گذاشته اند؟
ـ از قصد که نبوده. خانم رمسیس به خاطر اوضاع و شرایط مصر که قرار بود بعد از افطار مردم مصر بریزند بیرون و شرایط بحرانی بوده خودش نخواسته که بیاید. منتها هلن قبلش به من گفت که شما سخنرانی اش را ترجمه کنید و بعدا هم سئوال و جواب خواهد بود. بعد از رفت و برگشت، گفت که خانم درآگاهی این کار را می کنند ولی می خواهم شما هم باشید. من هم گفتم پس من که کاری ندارم، ولی او اصرار داشت که من به عنوان نماینده زن عرب ایرانی به روی صحنه باشم. من هم گفتم پس من درباره مردم عرب و کارهایم صحبت کنم، گفت نه چون اینجا مسئله زن است و مسئله ملیت ها نیست، و به هر حال نپذیرفتند. وقتی هم روی صحنه بیکار نشسته بودم یکی دو بار دیدم که خانم گلناز امین اشاره می کنند که پس نیازی به بودن من در صحنه نیست، ولی هلن هم از طرف دیگر اشاره می کرد که من در صحنه بمانم.
ضمن این که برای گرفتن ویزا برای من همه خانم ها بخصوص هلن خیلی تلاش کردند. چون من پاسپورت نداشتم و برای آمدن از انگلستان باید ویزای آلمان می گرفتم و ایمیل ها و تلفن های بسیاری بین ما رد و بدل شد و من فکر نمی کنم اینها این همه زحمت کشیدند که من فقط بروم روی صحنه بنشینم. به هر حال شرایط طوری شد که نه من و نه آنها آن طور که می خواستیم پیش نرفت. من تصورم این بود که حداقل می توانم چند دقیقه ای درباره ی زنان عرب صحبت کنم ولی بعد دیدم که نه، فقط بناست گرداننده باشم. حتی به آنها گفتم درست است که امل رمسیس عرب است ولی مشکلات زن مصری با مشکلات زن عرب ـ ایرانی فرق می کند، گفتند که این بستگی به خودت دارد که بتوانی در بین پرسش و پاسخ ها از زنان عرب ایرانی هم بگویی.
به هر حال من خوشحالم که در این کنفرانس شرکت کردم و با افراد جدیدی آشنا شدم. همینقدر که روی صحنه گفتم من به نمایندگی از زنان عرب ایرانی اینجا هستم و همه تشویق کردند و دست زدند، به جای این که انکار کنند و بگویند چنین چیزی وجود ندارد، و خیلی ها دانستند که ما هم وجود داریم، خوشحالم.
شما گفتید زن فعال عرب هستید، از فعالیت هایتان بگویید.
ـ من از زمان دانشجویی (قبل از انقلاب) در اهواز در جریان مسائل سیاسی بودم. بعد از دانشگاه، دبیر شدم و پس از ازدواجم با یوسف عزیزی بنی طرف، او فعال سیاسی بود و من هم اهل مطالعه بودم و با بچه های عرب اهوازی فعالیت هایی می کردیم که به نفع مردم باشد و بیشتر عرب ها را معرفی کنیم به جامعه ی ایرانی تا بدانند اینها چه مشکلاتی دارند و چه نیازهایی. ما پیش از جنگ نشریه ای به زبان عربی ـ فارسی منتشر می کردیم که بین مردم خیلی جا باز کرد که با شروع جنگ کارمان متوقف شد. در همان دوران چند روز یوسف را دستگیر کردند و من هم در همان زمان در سردخانه ها دنبالش می گشتم، تا اینکه آزاد شد و ما به تهران رفتیم. بعد از جنگ ما پراکنده شدیم، ولی در تهران دنبال کارمان را گرفتیم. اما شرایط خیلی سخت بود. بعد از آن کم کم یوسف شروع کرد به نوشتن و من هم کمکش می کردم و ترجمه می کردم. اوضاع که بهتر شد، عرب ها را دور هم جمع کردیم تا بتوانیم نشریه ای دربیاوریم. تا اینکه بعد از انتشار چند کتاب از یوسف کمی بین مردم جا باز کردیم تا به عرب ها بگوییم شما هستید، چون ستم ملی واقعا برای آنها زیاد است. من افسانه های مردم عرب را به عربی جمع کردم و با یوسف آنها را ترجمه و منتشر کردیم.
شما برای زنان عرب چه کردید؟
ـ ما شروع کردیم به تأسیس بیت العرب که معنی اش خانه ی عرب های مقیم تهران بود. من از موسسین این خانه بودم و تنها زنی بودم که در آن کار می کردم. یعنی زنان تحصیلکرده بودند ولی متاسفانه مردسالاری آنقدر در بین مردهای عرب ما شدید است که نمی توانستند آنها شرکت کنند. یکی از اصول این انجمن شناساندن حق زن عرب بود و این که چه حقوقی دارد، مثل این که باید مقابل قتل های ناموسی بایستد، باید برای گرفتن حقوقش مبارزه کند. بعد از آن من جزو کانون عرب ستیزی شدم که بیشتر از طریق آنلاین است که وقتی به عرب های خوزستان حملاتی می شود ما سعی می کنیم موضوع را بشکافیم و اعتراض کنیم تا تکرار نشود. باید گفت من در کنار همسرم همیشه کار کردم ولی در سایه ی او بودم.
اخیرا در لندن کانون فرهنگی تأسیس شده به نام مشداخ (اسم کوهی در سوسنگرد) که نشانه ای از پایداری مردم عرب است. از من خواستند که راجع به زنان عرب صحبت کنم که من درباره ی مشکلات زنان عرب گفتم و بیشتر دیدگاه مرد عرب نسبت به زن را تحلیل کردم ولی متاسفانه خیلی از آقایان در آنجا از این سخنرانی خوششان نیامد و اعتراض کردند که چنین مسائلی وجود ندارد. بعد از من یوسف صحبت کرد و حرف های مرا تائید کرد.
شما چه انتقاداتی از لحاظ فرهنگی به دیدگاه مردان عرب ایرانی نسبت به زنان دارید؟
ـ ببینید وقتی ایراد ایجاد می شود بر اثر عدم آگاهی ست و عدم آگاهی به این خاطر است که شما نتوانید به زبان خودتان درس بخوانید و چیزی یاد بگیرید. الان البته بهتر شده، قدیم ها یادگیری ما بیشتر شفاهی بود. در مدارس ابتدایی ۵۰درصد دانش آموزان عرب از مدرسه فرار می کردند و در راهنمایی و دبیرستان همینطور، ماها استثنا بودیم که توانستیم درسمان را ادامه دهیم. زبان سازنده ی شخصیت یک انسان است. وقتی کسی نتواند از طریق زبانش روزنامه بخواند، کتاب بخواند، آگاهی اش را بالا ببرد، این شخص در آگاهی هایی که پدر و مادر و عشیره به او داده اند، می ماند. مردهای عرب آگاهی شان را از زبان فارسی می گیرند و زبان فارسی هم به عرب ها توهین کرده در نتیجه آنها از این زبان هم فرار می کنند و نه فارس می شوند و نه عرب. تا زمانی که فکر شیخیت در عرب ها و مردها باشد، مرد همیشه رئیس قبیله است و این دور در فرزندان آنها ادامه پیدا می کند و مردسالاری در وجود مردهای عرب باقی می ماند و تاثیرش را روی زنان می گذارد. روی اینها زیاد مبارزه شده و دختران ما الان بیشتر درس می خوانند و دانشگاه می روند، ولی این همچنان وجود دارد و نمی شود انکارش کرد.
بسیاری شما را عرب زبان می دانند نه عرب، شما این را چگونه توضیح می دهید؟
ـ اخیرا آقای باقر مومنی کتابی منتشر کرده اند در مورد شبه جزیره ی عرب درباره ی ظهور اسلام و در آن توضیح می دهند که مردم عرب ایران نه از عربستان آمده اند و نه از جای دیگر، نه فارس بوده اند که الان عرب شده اند. اینها قبل از اسلام آنجا زندگی می کردند و در کنار حاکمان ایرانی اگر لازم می شد در صورت حمله به ایران می جنگیدند.
وقتی یک انسان عرب زبان است یعنی فقط زبانش عربی است، ولی ما برای عرب ها تعریف داریم. سرزمین مشترک، فرهنگ و لباس و آداب و رسوم و زبان مشترک داریم که در جای دیگری در ایران آن را پیدا نمی کنید. ما آداب و رسوم عروسی و عزایمان با بقیه جاها فرق می کند و همه آن چیزی که برای تشکیل یک ملیت نیاز است ما داریم. ایران کثیرالمله است و قبل از رضاشاه اینگونه خطاب می شده و بعد از آن بود که او می خواست تمام ایران زیر سلطه اش باشد گفت ما یک ملت هستیم و زبانمان فارسی ست.
شما چرا به خوزستان نمی گویید عربستان؟
ـ من معتقدم که باید عربستان باشد ولی اگر این اسم ایجاد حساسیت بکنه، من می گویم خوزستان. ما که روی کلمات جنگ نداریم، ما روی مطالبتمان حرف داریم. اگر من توی سالن می گفتم عربستان ممکن بود سروصدا کنند، ولی من چرا باید ایجاد حساسیت کنم. باید کم کم مردم را آگاه کرد. بعضی ها معتقدند چیزی که قبل از رضاشاه بوده باید باشد، ولی من اینطور فکر نمی کنم. من می گویم بگوییم اقلیم اهواز چون از قبل به خوزستان اهواز هم می گفتند. حتی در کتاب کسروی که تاریخ پانصدساله ی خوزستان را می نویسد می گوید تا قبل از رضاشاه این منطقه عربستان بوده، ولی متاسفانه همه فکر می کنند ما وابسته به کشور عربستان سعودی هستیم در حالی که اسم آنجا واقعا این نیست، می گویند سعودیه العربیه، ما این کشور را عربستان سعودی نام گذاری کرده ایم.
برنامه ی بعدی در سالن شروع شده و ما هر دو باید به سالن کنفرانس برگردیم. از سلیمه تشکر می کنم و برایش موفقیت آرزو می کنم.
اما به خاطر اینکه یک طرفه به قاضی نرفته باشم، از ناهید نصرت (هلن) که گویا هماهنگی کمیته اجرایی کلن با او بوده و زحمات بسیاری کشیده، نظرش را در این زمینه پرسیدم و اینکه چرا جلسه ی رمسیس به انگلیسی برگزار شد؟
او از طریق ایمیل برایم نوشت:
خانم رمسیس خودش می خواست که به انگلیسی سخنرانی کند. به همین خاطر هم ما برای ایشان مترجم از انگلیسی در نظر گرفته بودیم. ولی نیامدن ایشان ما را خیلی غافلگیر کرد، فکر من این بود که خانم فتوحی در معرفی ایشان چند جمله ای صحبت کند و چند کلمه ای عربی هم بشنویم. ولی باور کنید آنقدر اتفاقات حساب نشده پیش آمد که منهم حتی فکرم را فراموش کردم. به خانم فتوحی گفتم که احساسش را کوتاه بگوید ولی یادم رفت که بگویم عربی بگوید که بسیار خوش آهنگ هم هست. این یکی از آن اتفاقاتی ست که جور دیگری رویش فکر شده بود.
خودم خیلی از این بابت متاسفم.
گزارش بیست و چهارمین کنفرانس بنیاد پژوهش های زنان ایران را اینجا بخوانید.
فرح عزیز یرای این پاسخت هم ممنونم. تر و خشک را نشاید که با هم سوخت. آری، نقش ارزنده و فراموش ناشدنی ناهید نصرت در پپش کشیدن مسئله ستم ملی و عرب ستیزی در کنفرانس کلن آشکار است. و مگر می توان وجود اندیشه های سازنده و تلاشهای خستگی ناپذیر زنانی چون مهناز متین، ناهید نصرت، شهین نوایی و هایده در آگاهی و یا دهها زن توانا و مصمم و خوش اندیش دیگر را برای محتوا و
شکل نو بخشیدن به کنفرانسهای بنیاد حاشا کرد؟ هرگز. فکر می کنم که این نکته در تمام نقدهای من به کنفرانسهای بنیاد روشن است. اما ریختن خواستها و اندیشه های نوی این زنان در ظرفهای بنیاد هم اغلب خوش عاقبت نبوده است. این یک واقعیت است و درباره ی علتهایش نیز گفته ام و گفته اند. و آیا حرکت همه ی این زنان توانا و خوش اندیش، همیشه و همواره، در هر فصلی، آنگونه شفاف و آگاهی بخش بوده است که می بایست باشد؟ این هم پرسشی دیگر است. برای درمان باید نخست درد را شناخت. این کاری است که من کردم. در ناحیه درد و التهاب دقیق شدن، برای از میان بردن حس کرختی سعی کردن. درد را باید همگانی کرد و برای درمانش فکری همگانی کرد. گزارش تو نیز دور از این راه نیست و ما در این زمینه بی تردید باهم اشتراکات مهمی داریم. اما کی و کجا “همه نقاط افتراق” را براستی و به درستی شناختند؟ من که در این زمینه، در این میدان زنانه هم، یار چندانی ندیدم، گرچه وجود زنانی چون ناهید نصرت، شادی صدر و
چندتایی دیگر و خودت مغتنم است. از توجه همگان ممنونم.
هایده عزیز ممنون از اینکه خواندی و نظرت را نوشتی.
هایده جان تفاوت در روایت ها، برمی گردد به تفاوت در نوع نگاه به مسائل.
نگاه من این طور است که اگر می شود بدون وارد کردن اتهام اینکه «برگزارکنندگان/ بنیانگزاران/ مشاوران بنیاد پژوهش های زنان، آگاهانه صدای یک زن عرب ایرانی را قطع کردند، و این برمی گردد به فارس محوری شان و ندیدن ملیت های دیگر در ایران» موضوع پیش آمده را مطرح کرد و انتقاد کرد تا تلنگری باشد برای آنها که آگاهانه یا ناآگاهانه در این جریان دخیل بودند تا به خود آیند و یا در افکار و اعتقاداتشان بازنگری کنند یا از چنین رفتاری در آینده خودداری کنند و یا اصلا بروند و در این مورد بخوانند و بشنوند، و درِ گفت وگو را باز کنند. در این صورت من فکر می کنم این نوع نگاه من به دنبال سازندگی ست و در جستجوی یافتن اشتراکات، وگرنه نقاط افتراق را همه می شناسیم و همیشه بر آن اصرار کرده ایم و با تأکید بر آنها به جایی هم نخواهیم رسید.
باز هم ممنون از تو برای انتقاد و تلنگری که به من زدی
فرح طاهری عزیز سلام، دستت درد نکند برای تهیه ی این همه گزارش و مصاحبه. اما از آنجا که وارد جزئیات و ریزه کاریهای حساس شده ای، باید بدانی که روایتها و مشاهدات از انواع دیگرش هم موجود است. مثلا خود من از دوست عزیزم ناهید نصرت پرسیدم چرا برنامه را طوری نچیدید تا سلیمه حرفهای رامسیس را از عربی ترجمه کند؟ آخر او که باید و می توانست این کار را بخوبی انجام دهد. چرا نشد که او آن نشست را بگرداند؟ ناهید که با من در این زمینه ها هم اندیش بوده و هست، گفت راست می گوئی این فکر درستی بود (نقل به مضمون). آیا رامسیس با این فکر درست (تکلم به زبان مادری اش در برنامه) مخالفت می کرده است؟ الله اعلم! به هر رو، اگر بخواهیم جزئیات این حواشی را بشکافیم و نقل کنیم، مثنوی هفتاد من کاغذ شود که در نهایت راه به جائی هم نخواهد برد. پس بهتر است که بیش از این، واقعیت تبعیض هویتی و زبانی را در رویدادهائی از این دست نپوشانیم و ساده انگاری نکنیم. مورد چگونگی حضور سلیمه فتوحی در کنفرانسی از “بنیاد پژوهشهای زنان ایران” یک “تصادف” نیست، بلکه عارضه ای است از یک بیماری مزمن سیاسی – تاریخی در میان ایرانیان فارس/فارس زبان. از توجه همگان ممنونم