طیف سیاسى در غرب دو قطبى است. در یک قطب نهادهاى سیاسى راستگرا قرار دارند و در قطب دیگر چپگراها. در ایران اما این طیف چهار قطبى است.
شهروند ۱۲۶۶ – پنجشنبه ۲۸ ژانویه ۲۰۱۰
طیف سیاسى در غرب دو قطبى است. در یک قطب نهادهاى سیاسى راستگرا قرار دارند و در قطب دیگر چپگراها. در ایران (و چند کشور شبیه به آن) اما این طیف چهار قطبى است. نیروهاى سیاسى نهتنها به راست و چپ بلکه به مذهبى و سکولار تقسیم مىشوند. در مطلب حاضر، در آغاز تقسیمبندى دو قطبى معمول در غرب را معرفى مىکنم و به مشکلاتى که بهکارگیرى آن در ایران ایجاد کرده اشاره مىکنم و بعد مدل پیشنهادى چهار قطبى را مطرح خواهم کرد.
مدل دو قطبى و تحول آن در ایران
مبناى مدل دوقطبى در غرب گرایشات سیاستهاى اقتصادى احزاب و نهادهاى سیاسى است. آنها که به بازگذاشتن دست بازار در تنظیم روابط اقتصادى معتقدند در سمت راست طیف قرار مىگیرند و دیگران که به عدالت اجتماعى از طریق دخالت دولت در اقتصاد باور دارند در سمت چپ. بنیاد تقسیمبندى این مدل در ایران دچار تحول مهمى شد و نهادهاى سیاسى نه بر اساس التزامشان به سیاستهاى اقتصادى، بلکه بر مبناى اعتقاد یا عدم اعتقادشان به مذهب به راست و چپ گروهبندى شدند. بهاین ترتیب نهادهایى نظیر حزب توده و بعد چریکهاى فدایى خلق و باز بعدتر سازمان پیکار، کومله، و حزب کمونیست کارگرى خود را زیر جناح چپ تعریف کردند و جبهه ملى، نهضت آزادى، سازمان مجاهدین خلق، و بعدتر جنبش مسلمانان مبارز و بالاخره مجموعه نیروهاى مذهبى معتقد به جمهورى اسلامى راست قلمداد شدند. این در حالى بود که بهعنوان مثال، سازمان مجاهدین خلق سیاستهاى اقتصادىاش را بىکم و کاست از همان مأخذى مىگرفت که چریکهاى فدایى و حزب توده مىگرفتند. در متون سیاسى این سازمان به نقل قولهاى بسیارى از «یک انقلابى کبیر» برمىخوریم که کسى نیست جز لنین. حتا زمانى که جریان تغییر ایدئولوژى در سازمان مجاهدین پیش آمد تنها تغییر چشمگیر ـ در کنار بىحجاب شدن زنان عضو سازمان ـ حذف آیه ی قرآن از آرم سازمان و حذف جزوهها و نوشتههاى اسلامى از متون آموزشى بود. سیاستهاى اقتصادى این گروه ـ که بعدتر نام سازمان را به پیکار براى آزادى طبقه کارگر تغییر دادند ـ همانى ماند که بود.
مدل دو قطبى در غرب به دلیل جدایى مذهب از سیاست در این فرهنگ کارآیى لازم را دارد. طرفداران احزاب مختلف در غرب مىتوانند مذهبى یا لائیک باشند. مثال آشنایى که در این زمینه مىتوان آورد جرج بوش و تونى بلر هستند که اولى یک راستگراى تندرو و دومى چپگرا است، اما هر دو از یک پسزمینه مذهبى قدرتمند برخوردارند. بهکار گیرى مدل دو قطبى در ایران، در بهترین حالتش، سادهانگارانه است و وقتى تغییر ظاهرا جزئى که در بالا صحبتش شد را به آن اضافه مىکنیم سرمنشاء بسیارى از اشباهات فاحش سیاسى مىشود. این تقسیمبندى غیرواقعى نهتنها جلو همکارى بین نیروهایى که ذاتاً بههم نزدیک هستند را گرفته و مىگیرد بلکه در مواردى به درگیرى و حذف فیزیکى یکدیگر انجامیده است. در دوران اخیر تنها یکبار حزب توده براى تصحیح این اشتباه تلاش کرد که همان سالهاى اول انقلاب بود که اعلام کرد از مواضع ضد امپریالیستى خمینى حمایت مىکند. در اینجا قصد وارد شدن در درستى یا نادرستى این تحلیل را ندارم تنها مىخواهم بر این نکته تاکید کنم که در این تحلیل تابوى تقسیمبندى نیروها بر اساس اعتقاد یا عدم اعتقاد به مذهب شکسته شد. اینکه چرا این تابوشکنى نتوانست دوام بیاورد برمىگردد به نابهنگامى آن. حزب توده زمانى بر این تحلیل پافشارى کرد که جمهورى اسلامى و خمینى به مرکز تنفر مردم و نیروهاى سیاسى اپوزیسیون تبدیل شده بودند.
امروز هم مثل چند دهه گذشته شاهد موضعگیرى بر اساس همین تقسیمبندى غیر واقعى هستیم. اغلب نیروهاى سیاسى سکولار ـ از راست تا چپ ـ جدایى اصلاحطلبان از تندروها را با تکیه بر خاستگاه مشترک مذهبى آنها انکار مىکنند و بدتر از آن حتا مانع خروج اصلاحطلبان از اردوگاه جمهورى اسلامى مىشوند. این نیروها حتا اگر شکاف بین اصلاحطلبان و تندروها را تظاهر و فرصتطلبى تعبیر مىکنند دستکم باید به این واقعیت توجه کنند که هر شکافى در جبهه مقابل بهنفع اردوى ما است.
مدل چهار قطبى
در این مدل، نیروهاى سیاسى در چهار اردو دستهبندى مىشوند: چپ سکولار، چپ مذهبى، راست سکولار، و راست مذهبى. اختلاف چپ و راست در جناح مذهبى به قدمت حضور مذهب در سیاست ایران در بیش از یک قرن گذشته است. از تحریم تنباکو بگیر تا قیام شیخ محمد خیابانى و رودررویى آیتاللهها طباطبایى و بهبهانى با شیخ فضلالله نورى در جریان انقلاب مشروطیت و تا مخالفتهاى کاشانى با دکتر مصدق و بالاخره انقلاب ۵۷ و بعد دو شاخه شدن روحانیت تقریباً بلافاصله بعد از پیروزى انقلاب. تقسیمبندى جناح سکولار هم فکر نمىکنم احتیاج به معرفى چندانى داشته باشد. یک سو رضا شاه و محمدرضا شاه و زاهدى و بعد على امینى و امروزه داریوش همایون هستند و سوى دیگر حزب توده و چریکها و گرایشات مختلف کمونیستى. در بینابین اینها هم نیروهاى میانه مثل جبهه ملى و جبهه دموکراتیک ملى و افرادى نظیر شاپور بختیار قرار داشتند.
اگر در مدل دو قطبى، نیروهاى سیاسى چپ و راست در دو انتهاى یک خط قرار گرفتهاند، در مدل چهار قطبى این نیروها در چهار راس یک مربع جاى مىگیرند. بهرسمیت شناختن و بهکارگیرى مدل چهار قطبى مرزبندىهاى سیاسى را قابل فهمتر مىکند، اتحاد نیروهاى سیاسى را آسانتر، و از تکرار بسیارى کجروىهاى گذشته پیشگیرى مىکند.
بىآنکه بخواهم وارد سابقه ی تاریخى گروههاى سیاسى بشوم بار دیگر به مثالى که در بالا در باره سازمان مجاهدین آوردم برمىگردم تا اهمیت درک این مدل را توضیح دهم. اگر در سال ۵۴ نیروهاى کمونیست به چپگرا بودن مجاهدین باور داشتند چهبسا در مقابل تغییر ایدئولوژى این سازمان موضع مخالف مىگرفتند و موج مهاجرت نیروهاى مذهبى چپ به سمت راست ـ که در واکنش نسبت به این تغییر ایدئولوژى پیش آمد ـ اتفاق نمىافتاد. چهبسا نیروهاى راست مذهبى به آن اندازه قدرتمند و متنفر از چپ نمىشدند که به خونخواهى آنها که در جریان آن اتفاق کشته شدند بسیارى از نیروهاى چپ را در آغاز انقلاب به خاک و خون بکشند.
جناحبندى نیروهاى سیاسى امروزین ایران در چهار رأس این مربع را در زیر توضیح مىدهم.
جناح راست مذهبى
ساکنان این رأس از مربع را تندروها و خشونتگراهاى جمهورى اسلامى تشکیل مىدهند. خامنهاى و اطرافیانش از احمدىنژاد گرفته تا شوراى نگهبان و بخش بزرگى از روحانیت و رهبرى سپاه و بسیج و اکثریت مطلق مجلس شورا در این نقطه جا گرفتهاند. تقریبا همه این نیروها در دورترین و افراطىترین نقطه این رأس مربع گرد آمدهاند. دسترسى این جناح به قدرت و جاذبه دستیافتن به قدرت امکان به وجود آمدن یک نیروى راست مذهبى معتدل را عملاً از بین برده است. چنین نیرویى به فرض تشکیل به سرعت از طرف تندروها و خشونتگراها جذب قدرت مىشود و امکان ادامه ی حیات مستقل از آن گرفته مىشود. تنها در زمانى که تندروها به سرکردگى خامنهاى ضعیف شوند و نیروى جاذبه خود را از دست بدهند شاهد شکلگیرى نهاد راست مذهبى معتدل خواهیم شد. نظیر این اتفاق در اواخر زمان شاه افتاد. زمانى که شاه تحت عنوان باز کردن فضاى سیاسى اجازه ی تشکیل احزابى بهجز رستاخیز را صادر کرد و افرادى مثل محسن پزشکپور اقدام به تأسیس حزبهاى راست معتدل کردند. دورنماى تکرار چنین رویدادى را این روزها در جمهورى اسلامى هم مىتوان دید. افرادى مثل على مطهرى در عین وفادارى به خامنهاى در زمینههایى مثل انتقاد از احمدىنژاد و مرتضوى خویشتندارى کمتر و استقلال بیشترى از خود نشان مىدهند. این رویداد خود دلیل مهمى بر جباریت رو به افول خامنهاى است.
جناح راست سکولار
در این جناح سلطنتطلبها و مشروطهخواهان قرار گرفتهاند. مثل همتاى مذهبىشان، اغلب این جناح خشونتگرا و تندرو هستند. راست سکولار خواهان سرنگونى تام و تمام جمهورى اسلامى با تکیه بر ناسیونالیسم ایرانى است. مخالفت بنیادین این جناح با مذهب این تصور را تقویت مىکند که در صورت بهقدرت رسیدن دست به انتقامگیرىهاى مهارناشدنى بزنند و دور تازهاى از خشونت را در ایران شروع کنند. تبلیغات شبانهروزى تلویزیونهاى لوسآنجلس و تشویق مردم به خشونت شاهدى بر این مدعا است. در این میان جاى خوشبختى است که رضا پهلوى و فرح دیبا هر دو چهرههایى منطقى، دموکرات، و کثرتگرا از خود ارائه مىدهند. و در عین حال باعث تاسف است که ایندو نفوذ لازم را بر طرفدارانشان ندارند که این روحیه را در بین آنان تشویق و ترویج کنند.
با این حال در جناح راست سکولار، در مقایسه با جناح راست مذهبى، به نیروهاى معتدل بیشترى برمىخوریم که بىتردید ناشى از نبود جاذبه قدرت در این جناح است. فردى مثل داریوش همایون و همفکرانش در این جناح نقش معتدلترى بهعهده گرفتهاند که بىتردید امکان اتحاد با دیگر نیروهاى اپوزیسیون را در این گروه تقویت مىکند. شخصیت دیگرى که جایش در این بین خالى است شاپور بختیار است که در مرکز مربع و متمایل به راست سکولار قرار گرفته بود. اگرچه جبهه ملى اخیرا از او اعاده ی حیثیت کرد و از موضعگیرى خودش در زمان نخستوزیرى او انتقاد بهعمل آورد، اما جاى او را در طیف سیاسى ایران کسى نتوانست پرکند.
جناح چپ مذهبى
مرکز ثقل این جناح براى سالهاى بسیارى در اختیار سازمان مجاهدین خلق بود. جبهه ملى که مادر این سازمان به حساب مىآید در زمان دکتر مصدق در سمت چپ مرکز مربع نشسته بود. بعد نهضت آزادى و بعدتر، مجاهدین به تدریج به سمت چپ این مربع نقل مکان کردند. مجاهدین بعد از رفتن به عراق و انقلاب ایدئولوژیک و افشاى رفتارهاى غیرانسانى با اعضایى که از آنها جدا شده بودند بهتدریج محبوبیت خود را در میان مردم و جایگاه خود را در این جناح از دست دادند. همزمان با نزول مجاهدین گروه دیگرى در داخل چارچوب جمهورى اسلامى شروع به رشد کردند. اینان همانهایى هستند که امروزه بهنام اصلاحطلب مىشناسیمشان. در آغاز انقلاب و تا زمانى که خمینى زنده بود این گروه قدرت اصلى را در دست داشتند و در بسیارى کجروىها شریک بودند یا در برابرشان سکوت کردند، اما مرگ خمینى و راندهشدن این گروه از دایره ی قدرت فرصتى براى بسیارى از آنها فراهم کرد تا از دیدگاهى انتقادى در گذشته خودشان بازنگرى کنند و بسیارى از معتقداتشان را متحول کنند. بسیارى از این گروه همچنان به معاملات پشت پرده بیشتر اعتماد دارند تا تکیه بر نیروى مردمى که از آنها حمایت مىکنند. موسوى و کروبى مهمترین نمونههاى این گروهند. بهنظر من چندان هم بهآنان نمىتوان خرده گرفت چون مردم هم به صراحت به آنها فهماندهاند که حمایتشان از آنان مشروط است و اعتمادشان شکننده. همچنانکه وقتى موسوى و کروبى همین چند روزه اشارههایى در کوتاه آمدن در برابر خامنهاى کردند وبلاگهاى ایرانى پر شد از تحلیلهایى در مخالفت با این دو.
دو گروه دیگر که به جناح چپ مذهبى تعلق دارند نهضت آزادى و جنبش مسلمانان مبارز هستند. اولى بیشتر به مرکز مربع نزدیک است و بهلحاظ ایدئولوژیک متحد خوبى براى یک نیروى چپ میانه سکولار بهحساب مىآید. جنبش مسلمانان مبارز که حبیبالله پیمان بنیانش را گذاشت سالهاست که بیانیه ایدئولوژیکى منتشر نکرده و اگر هنوز به متون اولیهاش در آغاز انقلاب معتقد مانده باشد باید آنرا در نقطهاى بین مرکز و راس چپ مذهبى قرارش داد.
جناح چپ سکولار
مهمترین عضو این جناح حزب کمونیست کارگرى است که تا پیش از مرگ منصور حکمت دومین حزب بزرگ اپوزیسیون بعد از مجاهدین بود. با مرگ حکمت و چندین انشعاب در داخل این حزب تعداد هوادارانش به چند ده نفر در هر شهر تنزل کرد. حزب کمونیست کارگرى و انشعاباتش مهمترین مبلغ نظریه تحول ناپذیرى جمهورى اسلامى هستند. تا همین چندى پیش آنها از بهکارگیرى خشونت براى برهم زدن جلسات سخنرانى و کنسرتهاى موسیقى و نمایش فیلم که از دیدگاه آنها تبلیغ براى جمهورى اسلامى بهشمار مىآمد، خوددارى نمىکردند. حزب کمونیست کارگرى به دلیل توانایىهایش در بسیج و سازماندهى نیروهاى کارگرى و هدایت اعتصاباتى که هرروز لزومشان بیش از پیش احساس مىشود مىتواند نقش بزرگى ایفا کند.
نیروهاى دیگر کمونیست نظیر فدائیان خلق و حزب توده اعضاى دیگر این جناح هستند. نبود رهبرى کاریزماتیک و سازماندهى محکم باعث نابودى چندین نیروى سیاسى دیگر در این جناح شد که مهمترینشان سازمان پیکار، اتحادیه کمونیستها، و حزب توفان بودند.
گفتار آخر
بهرغم مخالفتهاى هر یک از این نیروهاى سیاسى با دیگران حضور و نفوذ همگى آنها در صحنه سیاسى ایران لازم است. دموکراسى بدون حضور هریک از این چهار جناح لنگ خواهد بود. اعتقادات و موضعگیرىهاى سیاسى و ایدئولوژیک را باید بر مبناى شراکت همه نیروهاى سیاسى در عرصه اداره ی کشور بازبینى و بازنویسى کرد. یکى از مهمترین نکتهها در این میان کنار گذاشتن شعار جدایى مذهب از سیاست است. این شعار را باید با جدایى ایدئولوژى از دولت جایگزین کرد. این را من بهخوبى درک مىکنم که این شعار واکنش غریزى در برابر سرکوبى است که بهوسیله نیروهاى مذهبى در سى سال گذشته اعمال شده است، اما دقیقاً به دلیل غریزى بودن این شعار باید آن را کنار گذاشت. ما نمىخواهیم بار دیگر زندان اوین را از مخالفانمان پر کنیم، مخالفانى که حاضر نیستند مذهبشان را از سیاست ما جدا کنند. مهمترین نیرویى که جایش در طیف سیاسى ایران خالى است یک نیروى سکولار معتدل است که در عین غیرمذهبى بودن به ضدیت با آن نپردازد. موفقیت بىنظیر بیانیهاى که اخیراً در خارج از کشور از طرف هواداران سکولار جنبش سبز صادر شد گواهى بر این واقعیت است که بخش بسیار بزرگى از مردم به این کمبود واقف هستند و آماده ی پذیرایى از چنین حرکتى هستند.
باید این را هم اضافه کنم که در یک نظام دموکراتیک تنها کسانى مجاز به فعالیت نیستند که خشونت را تبلیغ کنند یا دست به خشونت بزنند. در بین نیروهاى سیاسى امروز ایران تنها دو گروه هستند که شامل این تعریف مىشوند، یکى حاکمان ایران به رهبرى خامنهاى و دیگرى بخشى از سلطنتطلبها به سرکردگى تلویزیونهاى لوسآنجلس هستند. باقى نیروها از مذهبى گرفته تا سکولار مىتوانند و باید در عرصه سیاسى ایران حضور داشته باشند. حتا مشروطهخواهان هم در یک نظام جمهورى باید مجاز باشند نظراتشان را تبلیغ کنند و در انتخابات شرکت کنند. مگر در همین کانادا نیست که حزب جدایىطلب بلاک کبکوا از پرقدرتترین احزاب سیاسى است؟ اگر کانادا مىتواند مهمترین مخالف وجودىاش را در پارلمان تحمل کند ما هم مىتوانیم.
* دکتر شهرام تابعمحمدى، همکار تحریریه ی شهروند، بیشتر در زمینه سینما و گاه در زمینههاى دیگر هنر و سیاست مىنویسد. او دکترای مهندسی شیمی و فوق دکترای بازیافت فرآورده های پتروشیمی دارد. پژوهشگر علمی وزارت محیط زیست و استاد مهندسی محیط زیست دانشگاه ویندزور است. در حوزه فیلم هم در ایران و هم در کانادا تجربه دارد و جشنواره سینمای دیاسپورا را در سال ۲۰۰۱ بنیاد نهاد. نوشتههاى او در بخش فارسى بىبىسى، نشریات فرهنگى اروپا، و چند روزنامه و مجله داخل کشور مثل جامعه، توس، شرق، و مجله فیلم چاپ شدهاند.