کتاب نگاهی طنزآمیز به تاریخ/ آدم های زیادی، نوشته ی محمدتقی اسماعیلی (میرزاتقی خان) توسط انتشارات شهروند، تورنتو ـ کانادا تابستان ۱۳۹۲ (جولای ۲۰۱۳) منتشر شد.

حسن زرهی سردبیر نشریه شهروند در مقدمه ی این کتاب نویسنده را معرفی کرده است:

استاد من محمدتقی اسماعیلی

 من هنوز آقای اسماعیلی را از نزدیک ندیده ­ام اما شک ندارم استاد من است. پیش از آنکه با نام خود و بعدها به ضرورت ناخواسته با نام مستعار به شهروند افتخار همکاری دهند، او را می­ شناختم، اما هرگز گمان نمی­کردم روزی افتخار همکاری او با نشریه­ ای که من سردبیرش باشم نصیب ­ام خواهد شد.

با اشاره ­ای اندک به زندگی ادبی و قلمی پر بار او از این حرف من تعجب خواهید کرد که می­ گویم می­ شناختمش، و با خود می­ گویید انگار هنر کرده آدمی با این همه سابقه و پیشینه ­ی کاری را می­ شناسد. شوربختانه آقای اسماعیلی با کولبار ستودنی ـ که به بخش­ های کمی از آن در حد و حوصله­ ی این یادداشت اشاره خواهم کرد ـ از کار و آثار ادبی و روزنامه­ نویسی دارد  چهره­ ی شناخته شده­ ای در مقیاس این کارنامه نیست.

من هر آنچه را او نوشته و بخت خواندنش برایم میسر بوده است دست کم دوبار خوانده ­ام، می­ گویم دست کم برای اینکه بی ­اغراق کمتر مطلبی از ایشان است که برای من بخت خواندنش فراهم بوده و بارها و بارها نخواندمش و یا بیش از آن برای دوستان تعریفش نکرده­ ام. از سوی دیگر می­ گویم استاد من است، با اینکه هنوز از نزدیک ندیدمش برای اینکه یکی از دو بزرگواری است که آرزوی همیشگی من برای طنزنویسی را با خواندن هر مطلبش بار دیگر شعله ­ور کرده است.

خودشان در جایی می­گویند، یکی از سردبیران برای اینکه خودش مشهور شود و جوانان آن زمان مانند آقای اسماعیلی گمنام بمانند به آن­ها توصیه می ­کرده که با نام مستعار بنویسند، توصیه ­ای که برای من خلافش شهرت و اعتبار می ­آورد، بدان معنی که اگر استاد ناخواسته مجبور نمی­ شدند با نام مستعار بنویسند بی­ گمان این بار من بودم که در سایه ­ی نام ایشان بر خود می ­بالیدم.

جلد کتاب

جلد کتاب

با اینکه بخش بزرگی از مطالب او با نام مستعار در شهروند چاپ شده، اما نویسندگان و بویژه طنزپردازانی که او را می ­شناسند، همیشه از اینکه افتخار داشتم همکاری مانند آقای اسماعیلی داشته باشم، به من تبریک گفته ­اند و تاکید کرده­ اند که تو چه مهره­ ی ماری داری که فلانی را که سالهاست ما التماسش می­ کنیم با نشریاتمان که طنز هم هستند همکاری کند، اما سر باز می­ زنند، به همکاری با  خود راضی کرده­ ای؟ من هم گفته­ ام مهره­ ی مار من دوست و همکار نازنینی است به نام جواد طالعی!

نگاهی به کارنامه­ ی پر بار استاد اسماعیلی کافی است که آدم به خود بگوید:

دریایی پر از صدف هرگز دم نمی­ زند

مرغکی تخمکی دارد قهقره قه می­ کند!

استاد اسماعیلی در پی سرودن یک رباعی طنز، به دنیای دل­انگیز طنز و طنزنویسی پا نهاد. در سال­های انتشار توفیق، این نشریه مسابقه­ ی شعری برگزار می­کند، و آقای اسماعیلی که از خوانندگان توفیق بوده در این مسابقه شرکت می­کند و برنده­ ی مسابقه می­شود، و همین رباعی است که او را وارد دنیای پر از شگفتی و شیرینی طنز می­ کند.

برادران توفیق برنده مسابقه شعر را به همکاری دعوت می­کنند و آقای اسماعیلی عزیز ما کار نوشتن طنز را شروع می­کند. در توفیق ایشان هم مسئولیت شهرستان­های نشریه را برعهده داشت و هم طنز می ­نوشت. چندی پس از حضور در توفیق گروهی از طنزنویسان از همکاری با توفیق سر باز می­زنند که آقای اسماعیلی یکی از آنان است.

این گروه به مجله­ ی کاریکاتور می­روند، و سال ها در کاریکاتور طنز می­نویسند. گروه یاد شده بار دیگر از کاریکاتور به مجله­ ی تهران مصور کوچ می ­کنند و در آن مجله ضمیمه­ ی هفتگی طنزی با نام “کشکیات” را منتشر می­ کنند.

پس از چند سال همکاری با تهران مصور روزنامه ­ی کیهان آقای اسماعیلی را دعوت به کار می­کند. در آنجا هم طنز می­نویسد و هم در سرویس شهرستانها کار می­کند. پس از مسافرت دبیر سرویس شهرستان­های کیهان به پاریس، آقای اسماعیلی عزیز ما به دلیل تجربه و توانشان در کار شهرستان­ها و استعدادشان در نویسندگی، به دبیری این سرویس که بزرگترین سرویس خبری کیهان آن سال­ها بود، برگزیده می­ شوند.

به یاد داشته باشیم که سرویس کیهان در آن سال­ها بیش از ۶۰۰ خبرنگار و نماینده در شهرستان­ها داشت و یک گروه ۲۴ نفره، اخباری را که از شهرستان­ها می­رسید، برای چاپ و انتشار آماده می­ کردندکه در ۸ صفحه ویژه­ی شهرستان­ها در کیهان چاپ می ­شد. استاد اسماعیلی ۸ سال دبیر این سرویس بزرگ کیهان بودند و به هنگام انقلاب مانند بسیاری دیگر از روزنامه نگاران شریف و دلسوز میهن­مان دعوت به بیکاری می ­شوند!

در همان دوران دبیری سرویس شهرستان­ها، آقای اسماعیلی هر شب جمعه یک نیم صفحه کیهان، مطالب طنز می­نوشتند که “یادداشت های پشت چراغ قرمز” نام داشت.

سال­ها بعد استاد گزیده­ای از یادداشت های پشت چراغ قرمز را برای چاپ برمی­گزینند، که حروفچینی و آماده ­ی چاپ می­شود، اما ناگهان کتاب گم می­شود. استاد در جایی گفته ­اند چرایی این گم شدن را نمی­ دانند.

آقای اسماعیلی همزمان با کار در سرویس شهرستان­ های کیهان و طنزنویسی در آن روزنامه، به نوشتن طنز برای برنامه ­ی “صبح جمعه” رادیو ایران هم مشغول می­شوند. زمان زیادی از نوشتن طنز برای رادیو نمی­گذرد که برای تلویزیون ملی ایران نوشتن سریال را آغاز می­کنند، و برخی از سریال ­هایی که ما مردم خاطرات خوش بسیاری از تماشایشان داریم ایشان برای تلویزیون ملی ایران نوشته ­اند،  از جمله سریال محبوب “خانه قمر خانم” که آقای اسماعیلی و محمد آذری(نام مستعار) مشترکاً می­ نویسند. آقای اسماعیلی بعدها سریال “آپارتمان” را می نویسد که کارگردانی آن سریال را هنرمند نامدار میهنمان محمدعلی کشاورز برعهده داشت و هنرمندان صاحب نامی مانند عزت ­الله انتظامی و علی نصیریان از زمره­ ی بازیگران آن بودند. این سریال هم به دیوار انقلاب می­ خورد و از بخت پخش محروم می­ماند.

استاد اسماعیلی دو سریال دیگر با نام ­های “دو بعلاوه دو” و “تابستان” نیز  نوشته­ اندکه به تهیه کنندگی و بازیگری هنرمند محبوب میهن­مان پرویز کاردان از تلویزیون ملی ایران پخش شده است.

این­ها گوشه ­هایی از کارنامه ­ی پر بار انسان شریف و طنزنویس عزیزی است که شهروند چند سالی است از این بخت بلند برخوردار است که طنزهای او را هر هفته تقدیم خوانندگان خود کند، و این کتاب گزیده­ای از طنزهای استاد عزیز ماست که با بضاعت اندک ما شهروندیان که بی ­اغراق همگی از مریدان دانش و درایت و طنزپردازی­ های او هستیم تقدیم حضورشان می­ شود، و امیدواریم شما خواننده­ ی عزیز نیز به اندازه ­ای که ما از این طنزها لذت برده و آموخته ­ایم بهره ببرید و به خیل خوانندگان استاد ما بپیوندید!

حسن زرهی

محمدتقی اسماعیلی نیز “چند کلمه با شما خواننده عزیز” در این کتاب گفت وگو کرده است:

«کتابی را که در دست دارید به سه بخش، شاید هم به چهار بخش (درست نشمرده­ام!) تقسیم کرده ­ام تا اهل خواندن هرنوع مطلبی که هستید بتوانید راحت بروید سراغ همان نوع  مطالب. گرچه از قیافه و لبخندتان پیداست شما از آن تیپ آدم­ هایی هستید که  تا همه کتاب را یکجا نخوانید، دست بردار نیستید!

حق هم دارید، این کتاب پر است از داستان ­های هیجان­ انگیز و سراسر زد وخورد تاریخی اما خنده­ دار که با این دید و نگاه در هیچ کجا نخوانده ­اید.

برای چاپ این کتاب، جدی جدی پول خرج کرده ایم. این توضیح را از این نظر دادم که تصور نکنید چون کتاب طنز است، با چهار تا جوک سر و ته قضیه را هم آورده ­ایم.

بین خودمان بماند، با کاغذ فروش نزدیک بود دست به یقه شویم!»

در پیش ­درآمد این کتاب آمده است:

«خدا رحمت کند اولین کتابم را! چه اسم قشنگی برایش انتخاب کرده بودم : “یادداشت­ های پشت چراغ قرمز”.

 آدم را یاد خاطرات شیرین پشت چراغ قرمزهای تهران می­ انداخت و کیف می­کرد! آماده چاپ بود که سر زا رفت و به رحمت ایزدی پیوست. یعنی گم شد.

تمام چاپخانه، خانه­ ی خودم و خانه ­ی مدیر انتشارات را که از دوستان قدیم و ندیمم بود بارها گشتیم، نبود که نبود، آب شده بود و به زمین رفته بود. نه اصلش بود، نه نمونه ­های حروفچینی شده و غلط­ گیری شده ­اش و نه حتی حروف سربی­ اش!

آن وقت­ها هنوز کامپیوتر همه­ گیر نشده بود و هر چاپخانه ­ای کامپیوتر نداشت، بنابر این کتاب­ها با دست حروف چینی می­شد.

اوایل انقلاب بود و آنهایی که مثل دایی جان ناپلئون فکر می­کردند، می­ گفتند گم شدن کتاب تو هم کار انگلیس ­هاست!

و حالا بعد از سی سال، دومین کتابم دارد متولد می­شود، یعنی تا این لحظه که مشغول نوشتن این مقدمه کوتاه هستم، همه چیز عادی است و امیدوارم که متولد بشود.

اجازه بدهید بگویم، به­ جای این چند سطری که خودم به عنوان مقدمه نوشته ­ام، می­ توانستم از مشهورترین طنزنویسان ایران که اکثراً از دوستان قدیمم هستند خواهش کنم که به بهانه­ ی مقدمه نوشتن بر کتابم، مقادیری هم از من تعریف کنند! اما گفتم مُشک آن است که خود ببوید نه آنکه عطار بگوید، بنابراین چرا دوستان را به زحمت بیندازم؟ خودم از خودم تعریف می­کنم!»

 برای تهیه کتاب آدم های زیادی / نگاهی طنزآمیز به تاریخ نوشته محمدتقی اسماعیلی در تورنتو به کتابفروشی سرای بامداد

تماس بگیرید:

Tel/Fax:905.780.5947

Email:info@sbamdad.com

www.sbamdad.com

در آلمان، شهر کلن به کتابفروشی فروغ مراجعه کنید:

Tel: +49 221 923 5707

Fax:+49 221 201 9878

Email: foroughbook@arcor.de