هفته گذشته اطلاع یافتم کاسپین ماکان عازم اروپاست. ماکان دلایل خود برای این سفر را، شرکت در تظاهرات سراسری ایرانیان در حمایت از جنبش سبز
شهروند ۱۲۶۸ ـ ۱۱ فوریه ۲۰۱۰
هفته گذشته اطلاع یافتم کاسپین ماکان عازم اروپاست. ماکان دلایل خود برای این سفر را، شرکت در تظاهرات سراسری ایرانیان در حمایت از جنبش سبز ملت علیه رژیم جمهوری اسلامی به مناسبت ۲۲ بهمن (۱۱ فوریه) و همچنین دیدار با ایرانیان ساکن اروپا و برخی مقامات اروپایی و سازمانهای حقوق بشری عنوان کرد.
ماکان ضمناً یادآور شد: جمعه گذشته بسیاری از مردم بویژه جوانان که به منظور حضور بر مزار جانباختگان حوادث ششم دی ماه که به روز عاشورا شهرت یافت، عازم قطعه ۲۵۷ بهشت زهرا شده بودند(قطعه کشته شدگان جنبش سبز)مشاهده می کنند که حدود پنجاه ون پلیس و بیش از صدنفر از نیروهای لباس شخصی و اطلاعاتی آن قطعه را زیر نظر دارند و در مقابل مزار ندا از داخل یک ماشین پژو، سه لباس شخصی مشغول فیلمبرداری از مردم هستند. هنگامی که بر تعداد مردم افزوده می شود، نیروهای انتظامی و لباس شخصی مزار ندا را محاصره کرده و اجازه نمی دهند کسی غیر از خانواده ندا در آنجا حضور داشته باشد و با دستگیری دو تن از جوانانی که در آنجا حضور داشته اند به خانواده ندا نیز هشدار می دهند که هرچه زودتر محل را ترک کنند که خانواده ایشان نیز به خاطر پرهیز از درگیری مجبور به ترک مزار ندا می شوند.
ماکان همچنین جهت آشنایی ایرانیان با اندیشه و افکار ندا و نگاه وی به مسایلی که منجر به شکل گیری جنبش سبز شد، مطلبی نوشته و در اختیار شهروند قرار داده است. با هم ندا را از نگاه کاسپین ماکان می بینیم.
***
ندا همواره به آزادی های طبیعی انسانها فکر می کرد و از محدودیت های بیهوده و بی جهت،که غالباً آنها را نتیجه ی خرافات و عقاید مذهبی کور می دانست، رنج می برد.
او دانشجوی رشته ی عرفان بود و این رشته را انتخاب کرد تا بداند، هدف از تشکیل مذاهب و قوانین آنها چیست؟ او بسیار هوشمند بود و ذهنی کنجکاو داشت. به هر حال پس از یک سال تحصیل متوجه شد در دانشگاه تنها فشارهای مضاعفی به لحاظ نوع تفکر و حتی ظاهرش از سوی مسئولین دانشگاه به او وارد میشود و انگار در آن محیط تنها همین موضوع اهمیت دارد نه کسب دانش ..! بنابر این تحصیل در این رشته را رها کرد و به مطالعه آزاد و آموختن هنر و موسیقی روی آورد.
او در کشوری زندگی می کرد که منشا سلب آزادی های فردی و اجتماعی در جهان است. ایران دارای یک حکومت مذهبی افراطی است که رهبران آن نه تنها به آزادی های مسلم افراد در اجتماع اعتقادی ندارند، بلکه آنان به بهانه حکومت حلقه تنگی را بر گردن مردم، به خصوص جوانان قرار داده اند که دائما آن را کوچکتر میکنند و علاوه برآن حتی برخوردهای غیر انسانی شدید با مردم میکنند. بیش از سی سال است که مردم نجیب و بی دفاع به خاطر اندیشه هایشان کتک می خورند، زخمی می شوند، زندانی می شوند و متاسفانه به قتل می رسند.
***
اندیشه های آزادی خواهی و بشردوستانه ندا، زمانی شکل و قوت گرفت که موضوع انتخابات دهم ریاست جمهوری به میان آمد. این انتخابات ۴ نامزد داشت که از نظر ندا، ماهیت همه آنها برابر بود! آنها فقط در ظاهر تفاوت داشتند. به همین دلیل هرگز ندا رای نداد همچنین از هیچکدام از نامزدها ابداً طرفداری نمی کرد، اما وقتی نتیجه انتخابات به طور واضح با تقلب اعلام شد، او تصمیم گرفت تا در جمع مردم معترض قرار گیرد. از همان ابتدا در تظاهرات مردمی شرکت می کرد و حضور فعالی داشت. برخلاف بسیاری از افراد که تحت تاثیر مسائل متعددی قرار داشتند، ندا دقیقا و به طور کاملا روشن می دانست که چه می کند و چه می خواهد. چند روز پیش از کشته شدنش، وقتی من شاهد سرکوبهای مردم بی گناه در خیابان ها بودم سعی کردم او را واقعاً از شرکت در تظاهرات منصرف کنم. چون عاشق او بودم و اصلاً نمی خواستم به او آسیبی برسد.
به او گفتم: اگر دستگیر بشی چی؟
گفت: مهم نیست!
گفتم اگر گلوله بخوری؟
گفت: حتی اگر آن گلوله به قلب من بخوره، مهم نیست. اینجا هدف ماست که اهمیت پیدا میکنه. و ادامه داد، در چنین مواقعی که فرصتی برای گرفتن حقوق ربوده شده مان هست، نباید درنگ کنیم و همه مسئولیت دارند، من هم مثل بقیه … و آخرین جمله او این بود که: هر کسی اثری می گذارد…
***
روز ۲۰ ژوئن، وقتی که می خواست برای شرکت در تظاهرات از خانه خارج شود، چنین گفتگویی را با مادرش داشت، اما مادر هم نتوانست او را از رفتن منصرف کند.
متاسفانه درآن روز به او از سوی نیروهای حکومتی، شلیک شد و تصادفاً در مقابل دوربین مردم جان سپرد. بهتر است رفتار وی را در واپسین لحظات عمرش مورد دقت و توجه قرار دهیم: چشمانی باز، چهره ای گشاده و بدون اخم، ذهنی هوشیار و تسلیم در برابر مرگ …. به او گلوله ای بزرگ شلیک نشد که در لحظه جان سپرد، بلکه یک گلوله کوچک بود که به آرامی جان شیرینش را پس از حدود ۷ دقیقه، گرفت. گاهی با خود فکر می کنم بسیاری از ما وقتی حتی یک خار کوچک گل رز به دستمان می رود چطور بی قرار می شویم یا آه و ناله می کنیم، در حالی که قلب معصوم ندا را یک گلوله سربی گداخته، شکافته بود، خون از پیکر پاکش خارج می شد …ولی آرام مثل همیشه هوشیار شاید به هدف والای خود که همان آزادی بود می اندیشید.
متاسفانه تصاویر کشته شدن و زخمی شدن افراد زیادی در جهان وجود دارد، ولی اگر ندا چنین اثری را باقی می گذارد به خاطر نهایت خلوص در اندیشه ی اوست که به روشنی در چهره اش نمایان شد و در نتیجه آن قلب میلیونها انسان را ربود و مردم را در سراسر جهان تحت تاثیر قرار داد.
ندا توانست با آگاهی و شجاعت بی نظیر، جنبش میلیونها ایرانی را شکل تازه ای دهد و آنان را در اعتراض و فریاد آزادی خواهی شان مصمم کند.
لحظه ای که ندا جان سپرد، شمارش معکوس برای پایان حاکمیت ضد بشری در ایران آغاز شد.
امروز ایرانیان آگاه و حتی مردمی از ملیتهای دیگر جهان، در انتظار پیروزی نشسته اند.
هدیه بزرگ ندا به مردم جهان آزادی است و اعتقاد دارم که ندا نه تنها رهبر و قهرمان در راه آزادی انسانها در سال ۲۰۰۹ است، بلکه نام او به عنوان یک قهرمان بزرگ و شایسته در تاریخ جاویدان خواهد بود.