مروری بر تعالیم آئین بهائی

 

مقام انسان

خوانندگان گرامی،

بهاءالله مؤسّس آئین بهائی در یکی از الواح چنین می‏فرماید: «مقصود از کتاب‏های آسمانی و آیات الهی، آن که مردمان به راستی و دانایی تربیت شوند که سبب راحت خود و بندگان شوند. هر امری که قلب را راحت نماید، و بر بزرگی انسان بیافزاید و ناس (مردم) را راضی دارد، مقبول خواهد بود. مقام انسان بلند است، اگر به انسانیت مزّین، والاّ پست‏تر از جمیع مخلوق مشاهده می‏شود. بگو ای دوستان، امروز را غنیمت شمرید و خود را از فیوضات(بخششهای) بحر تعالی محروم منمایید. از حقّ می‏طلبم جمیع را به طراز(زینت و زیور) عملِ پاک و خالص در این یوم مبارک مزیّن فرماید».

دوستان عزیز، این که می‏گویند و می‏گوییم که انسان اشرف مخلوقات است، باید ببینیم که شرافت او در چیست. شکّی نیست که در برتری جسمانی او نیست، زیرا در خلقت ملاحظه می‏کنیم که بسیاری از حیوانات از لحاظ نیروهای جسمانی و غرایز طبیعی بسیار نیرومندتر و برتر از انسانند. هیچ انسانی به سرعت اسبی یا پلنگی نمی‏دود ، هیچ انسانی شامّه‏اش به تیزی شامّه‏ی سگی نیست. بسیاری از پرندگان بی مَدَد قطب نما راه منزل خود را می‏یابند. به همین منوال بینائی حیوانات و حسّ لامسه و تشخیص و ذائقه‏ی حیوانات را که با انسان بسنجیم، معلوم می‏شود که حواسّ انسان بسیار از حواسّ حیوانات ناتوان‏تر و پایین‏تر است.

پس آن چه ما را از حیوان ممتاز می‏دارد، جسم ما نیست، حقیقت انسانی ما در روح انسانی ماست که در ما دمیده شده و از تجلیاتش عقل و خردانسانی است که ما را بر طبیعت غالب می‏کند، بی‏پر و بال به پرواز می‏کشاند، برق جهنده‏ای را در شیشه‏ای و صوت و صدا را در نواری یا صفحه‏ای حبس می‏کند و در آنی از خاور به باختر مخابره می‏نماید. به اکتشاف حقایق اشیاء می‏پردازد. قوانین طبیعت را که به حکم تقدیر تکوین یافته، کشف می‏کند، تغییر می‏دهد و به نفع خود به کار می‏برد.

اما دوستان گرامی، درست است که علم و دانشی که از راه عقل و خرد انسانی پدید آمده، ما را بر طبیعت مسلّط می‏کند و بر حیوانات و نباتات تفوّق می‏بخشد. اما این امتیازی است ظاهری و به خودی خود سبب شرافت و کرامت انسان نیست، بلکه این نیروها از سلطۀ روح انسانی که پدیده‏ای است الهی، بیرون می‏آید و اگر از آن محروم گردد، همین اکتشافات و اختراعات که برای راحت تن و زندگی پرتلاش و پر آشوب ما لازم است، برعکس نتیجه می‏بخشد، به حدی که ما را از حیوان پست‏تر می‏سازد.

در واقع نفس ما دو جنبه دارد، یک جنبه‏ی جسمانی و یک جنبه‏ی روحانی. اگر جنبه‏ی حیوانی غالب بر نفس شود، از حیوان پست‏تر است. این است که در عالم بشر نفوسی می‏بینم که از حیوان درنده‏ترند، از حیوان ظالم‏ترند، سبب اذیت بشرند، سبب نکبت عالم انسانی‏اند. اما اگر جنبۀ روحانی غلبه بر نفس کند، نفس قدسیه شود، ملکوتیه شود، سماویه(آسمانی) شود، ربّانیه(الهی) شود.

خوانندگان گرامی، آن امانت الهی که در ما به ودیعت نهاده‏اند، همین فضائل و کمالات است، همین روحانیت است، همین احساس مسئولیت است که به مدد روح انسانی که عقل و خِرَد از تجلّیات اوست، در انسان ظاهر می‏شود. اگر در این امانت خیانت کنیم، دیگر به قول سعدی شیرازی: «نشاید که نامت نهند آدمی».

ملاحظه فرمایید، در نزد حیوان خوب و بدی نیست، زیرا از نفس ناطفه محروم است. حیوان، گناهی مرتکب نمی‏شود، زیرا اسیر طبیعت است و در عالم طبیعت گناهکاری معنایی ندارد. در کنار سایر حیوانات دیگر زیست می‏کند. چند روزی یک بار برای حفظ نفس و بقای نوع خویش حیوانی را شکار می‏کند و دیگر تا گرسنه نشود، کاری به کار دیگران ندارد.

اما این انسان است که به واسطۀ غلبۀ طمع و حسد و در پی برتری و فرمانروایی بر دیگران،  هزاران مردم بیگناه از همنوعان خویش را نابود می‏کند.

حیوان راهنمایش غرایز اوست، به موجب آن رفتار می‏کند. اما در عالم انسان چنین نیست. نفس ناطقه و عقل و خِرَد نهفته در ماست که ما را در جهان آفرینش برگزیده می‏سازد و به تشخیص خیر و شرّ قادر می‏کند.

اما به کاربردن این قوّۀ تشخیص، مربی می‏خواهد. مادر اگر به کودک خویش نگوید که که خوب و بد چیست، کودک بیچاره از کجا یاد بگیرد. این مسائل که بر اساس خیر و شرّ و گناه و ثواب در عالم انسان تنظیم شده، غریزی انسان نیست. اکتسابی است، یعنی آموزنده‏ای باید باشد که ما را تربیت نماید.

لذا خداوند مهربان ما را به خود وانگذاشته است. در هر عصر و زمان راهنمایی برای ما فرستاده و می‏فرستد که در ظلّ تربیتِ آن نفوس مقدسه (پیامبران)، اشرفیت و امتیاز انسان در عالم وجود معلوم گردید.

انسان همۀ کیفیات موجودات را در بردارد. جسم است، از این جهت حائز کمالات جمادی است. نموّ دارد، از این روی چون نباتات است، حسّ و حرکت دارد و در این مورد با حیوانات شریک است. اما علاوه بر آنها قوّۀ عقلیه دارد که در سایر کائنات نیست و همین است که او را از دیگر موجودات ممتاز می‏کند و نیز به او مسئولیت عظیمی می‏بخشد، تا آن موهبت الهی را محفوظ دارد.

 این است که گفته‏اند که مقام انسان، نهایتِ شب است و بدایتِ روز. جنبۀ حیوانیت دارد و جنبه‏ی ملَکیت و مقصود از مربی این است که نفوس بشریه را تربیت بکند، تا جنبۀ ملَکیت بر جنبه‏ی حیوانیت غالب شود.

پس اگر در انسان قوای رحمانیه که عین کمال است، بر قوای شیطانیه که عین نقص است غالب شود، اشرف موجودات است. اما اگر قوای شیطانیه بر قوای رحمانیه غالب شود، انسان اسفل (پست ترین) موجودات گردد.

به عنوان حسن ختام گوشه ای از آثار بهائی در این زمینه را تقدیم می داریم:

“” انسان چقدر بزرگوار است اگر در ره پروردگار پوید و چقدر دانا ست اگر از عالم بالا خبر گیرد””