مدتی است که در رسانهها بحثهای گوناگونی در مورد ارتباط نیروهای اپوزیسیون ایران با آمریکا در جریان است. در میان این گفتگوها و تبادل نظرها توجهم به موضعآقای عبدالله مهتدی، رهبر کومه له، جلب شد که در آخرین دیدارش با مایک پومپئو (وزیر امور خارجه آمریکا) و جان بولتن (مشاورامنیت ملی آمریکا) تاکید کرده که کومه له ایشان وکردها دوست و متحد آمریکا و اسرائیل هستند. از این موضع سیاسی عبدالله مهتدی تعجب نکردم؛ غمگین و سخت خشمگین شدم.
غمگین از سرنوشت جنبشی به حق، جنبش خلق کرد علیه ستم ملی؛ ازمبارزات زن و مرد پیشمرگه که با شهامت و فداکاری در مقابل حملات نظامی رژیم اسلامیچهل سال پیش ایستادند (بزودی چهل سال از تابستان ۱۳۵۹ و حمله نظامی ارتش تازه بهقدرت رسیده رژیم اسلامی به کردستان میگذرد) اما فداکاری هایشان را رهبرانی مانندمهتدی وارد همان سیستمی کردند که عامل این ستم گری است. در طی این چهار دهه مردم کردستان آماج سرکوب سیاسی، اقتصادی و فرهنگی رژیم اسلامی بوده اند و در مقابل تمام این فشارها مقاومت کرده اند. همین چند ماه پیش به دنبال اعدام رامین حسین پناهی،زانیار مرادی و لقمان مرادی آنها جسورانه دست به اعتصاب عمومی سراسری در کردستان زدند. آقای مهتدی این تاریخ و رویدادهای اخیر را چگونه می بیند وقتی به نام«کردها» به معامله با رژیم فاشیستیـ دینیـ مردسالار آمریکا مینشیند؟
چقدر اسفبار است که آقای مهتدی به این نتیجه رسیده که هیچ بدیلی نیست بجز پیچ و مهرۀ رژیم حاکم در آمریکا شدن و جنبش مردم کردستان علیه ستم ملی را ذخیرۀ پروژههای امپریالیستی ایالات متحده کردن. غمگین هستم از اینکه این تفکر راست روانه شما مبارزاتبه حق نیروهای مترقی کرد را هم پایمال می کند.
خشمگین از اینکه در زمانی جنبش کردستان را با آمریکا معامله میکندکه این رژیم فاشیستـ بنیادگرای مسیحیِ سرمایه داری امپریالیستی در آمریکا، خودش از ستم گری ملی علیه سیاهان و مردم مهاجر آمریکای لاتین و نسل کشی بومیان آمریکاتغذیه می کند و اصلا بدون برده کردن سیاهان و نسل کشی بومیان آمریکا ساختار کنونی آن وجود نداشت. آقای مهتدی با حکومتی وارد معامله شده است که حتا اره کردن استخوانهای کارکنان نهادهای سیستم خود را با خونسردی و انکار برگزار می کند و تاریخ روابطش با رژیم های «جهان سوم» تقویت دیکتاتورهای خون آشام بوده است. در ظاهرآمریکا و جمهوری اسلامی با یکدیگر «دشمن» هستند اما در واقع وجوه مشترک اساسی بایکدیگر دارند تا افتراق و تمایز در تحمیل فقر و محرومیت به مردم و غارت منابع و آیندۀ آن ها، در ستم گری ملی و تاریک اندیشیدینی، در زن ستیزی و فاشیسم سیاسی و بسیاری جنبه های دیگر. امپریالیسم آمریکا، آنهمامروز در شکل فاشیستی آن، بی رحمانه و بدونهیچ شرمندگی از تاریخ و بشریت، انسان و کره زمین را به ورطه نابودی کشانده است. واین نیز یک وجه اشتراک اساسی آن با رژیم حاکم در ایران است. در چنین شرایطی، آقای مهتدی جنبش ملی کرد را تبدیل به چهره «قومی»، «بومی» و «فولکلور» اتحاد با سلطنت طلب و مجاهدین کرده است و به آمریکا بشارت میدهد که ضامن منافع نه تنها آن ها بلکه اسرائیل و عربستان سعودی در خاورمیانه خواهد بود.
همانطور که در بالا گفتم، از این سیاست تعجب نمیکنم. بذرهای این نگرش و گرایش محافظهکارانه و راستگرایانه دهههاست که در تفکرات و عمل خط سیاسی این جریان جوانه زده است و سیاست کنونی آقای مهتدی نتیجۀ منطقی همان خط فکر است. به عبارت دیگر، با یک عقبگرد رادیکال ضد انقلابی مواجهیم.بگذارید این نتیجهگیری کلی را بیشتر باز کنم:
کرد نیستم. و خود را یک فمینیست انترناسیونالیست می دانم، هیچ وقت از مبارزه علیه ستم ملی و مردسالاری دست برنداشته ام اما یک هویت گرای فمینیست یا هویت گرای ناسیونالیست نیستم زیرا سرانجام هویت گرایی، پشت کردن به همۀ ستمدیدگان است. زبان کردی راآموختم تا بتوانم به مردم و فرهنگ مبارزاتی این جنبش ملی مهم نزدیکتر شوم وبیاموزم. از یار و رفیق زندگیم، امیر حسنپور، آموختم که باید با سلاح «نقد بیرحمانه»مارکس به مبارزه ی فکری علیهناسیونالیسم رفت. امیر مینویسد:[۱]
“امپریالیسم و بنیادگرایی اسلامی،این دو نیروی منسوخ تاریخ معاصر، دنیارا به عرصه تاخت و تاز، جنگ و کشتار، اشغالگری و اسارت، استثمار و ستم، خشونت علیه زنان، خرافهپراکنی، تفرقهاندازی مذهبی، ستم ملی، و نابودی محیط زیست تبدیل کردهاند.هرچند امروزه این دو نیروی ارتحاعی با یکدیگر میجنگند، تکیهگاه هر دوی آنها سیستم سرمایهداری امپریالیستی است. شیوه تولید و نظام اجتمامی و سیاسی هر دوسرمایهداری است که سرچشمه تولید و بازتولید این نیروهای سیاسی منسوخ و کلیه دهشتهای جهان معاصر است.
کردستان از جمله مناطق خاورمیانه است که در آتش این جنگ میسوزد. نیروهای مسلح کرد، هم در عراق و هم در سوریه، بخش مهمی از ارتش نیابتی آمریکا را تامین میکنند.سه دهه مبارزه مسلحانه ناسیونالیستهای کرد علیه بغداد، کردستان عراق را با اتکابه جنگ آمریکا علیه صدام حسین به حکومتی نیمه مستقل تبدیل کرد، و اکنون پایگاه اقتصادی و نظامی آمریکا، اسرائیل و قدرت های ناتو است. ناسیونالیسم کرد و جنبش ملی کردستان نشان داده اند که، مانند سایر جنبشهای ملی، بخشی از سیاست وایدئولوژی سرمایه داری هستند و در نهایت ناگزیر تبدیل به پیچ و مهره های نظم جهانی امپریالیستی میشوند. بسیاری ازروشنفکران و فعالین سیاسی کرد از جنبش ملی گسست نکرده اند وافق دیدشان در حد سران این جنبش است که از آغاز فئودالها و شیخ ها بودند. در سالهای اخیر، با رشد بورژوازی کرد به ویژه در ترکیه، عراق و ایران، ناسیونالیستها در هر کشور شرکت در قدرت سیاسی وقانونگذاری را طلب میکنند. حتی هنگامی که جنبش ملی اسلحه برمی دارد، هدفش نه تغییر بنیادین وضع موجود بلکه سهیمشدن در قدرت دولتی و نظام اقتصادیـ اجتماعی حاکم است. رسیدن به پارلمان، رفرم قانونی، حقوق شهروندی، حقوق زبانی و فرهنگی، وبرابری ملی غایت مطالبات آن است.”
در سال ۲۰۰۵ با امیر به باشور (کردستان عراق) رفتیم. تنها دو سال از تشکیل«حکومت اقلیم کردستان» گذشته بود. میدانستیم که ستم مستعمراتی آمریکا جای ستم ملیرژیم صدام را پر کرده است و دو حزب «اتحادیه میهنی کردستان» و «پارت دمکراتکردستان» که نمایندگان طبقه سرمایه دار تازه به قدرت رسیده کرد هستند به زبان کردی و به پشتوانه مالی قدرت های امپریالیستی اروپا و تحت نظارت آمریکا به قهر سیاسی و فرهنگی متوسل شدهاند تا هرصدای مخالفی را در نطفه خاموش کنند. به حضور امیر به دلیل نقدهای جدیش به امپریالیسم آمریکا معترض بودند و به مهماندار ما گفتند: «چرا امیر را که این همهبا آمریکا مخالف است به اینجا دعوت کرده ای!» بعضی از مصاحبه های مطبوعاتی امیر را پس از رفتن مان، پخش کردند. از عواقب نقدهای صریح امیر هراسان بودند چون کردستان را به قول امیر تبدیل کرده بودند به «حکومت اقلیمی آمریکا در کردستان».
در این سفر به مطالعه سازمانهای غیردولتی (ان.جی.او) زنان و سیاست «آموزش دمکراسی»پروژهی «بازسازی بعد از جنگ» پرداختم. در دیداری با هیرو طالبانی (همسر جلال طالبانی) بعضی از مشاهدات تحقیقم را با او در میان گذاشتم. از جمله از نارضایتی سیاسی، دلسردی، ناامیدی گسترده در میان قشر زنان جوان به وی گفتم. پاسخش این بودکه «این نسل بسیار راحتطلب است و مانند ما آوارگی و دربهدری در کوه را نکشیده وحالا بسیار متوقع است». هیرو طالبانی همراه با گروهی از زنان تحصیلکرده و وابسته به هر دو حزب چنان مشعوف پولهای رسیده از نفت به تاراج رفته مردم عراق و کردستان به وسیله آمریکا بودند و غوطه درساختن برج و خانه و سازمانهای به اصطلاح غیرانتفاعی که جنبش مردمی که آن ها را از کوه به شهر آورده بود، فراموش کردند و بر اریکه ی قدرت پوشالی ساخته شده توسط امپریالیسم تکیه کردند. فسادمالی، سرکوب روزنامه نگاران، فقر، وابستگی اقتصادی به ترکیه و ایران و رشدبنیادگرائی اسلامی دستاورد این اتکای ناسیونالیسم به امپریالیسم بوده است. به قول امیر، «رهبران جنبش ملی که سه دهه در کوهستان علیه بغداد مسلحانه میجنگیدند به محض انتقال از کوه به شهر ماشین اداری رژیم بعث را به حکومت کرد تبدیل کردند، وتداوم این نظام طبقاتی را در شکل ملی کرد تضمین کردند. کارنامه یک ربع قرن این حکومت نیمه مستقل نشان می دهد که به جایحکومت ارتجاعی بعث، دیکتاتوری طبقات حاکمه کرد (فئودالها، روسای عشایر وبورژواهای وابسته به دو حزب حاکم) برقرار است. کردستان از چنگال بعثیها خارج شد وبه پایگاه نظامی، سیاسی و اقتصادی آمریکا، اتحادیه اروپا، ترکیه، ایران و اسرائیل تبدیل شد” (همانجا، ص ۱۹).
در مقاله ای که نتایج تحقیق ان جی اوهای زنان در کردستان عراق تحت عنوان «امپریالیسم،بازسازی بعد از جنگ و ان جی اوهای زنان کرد» نوشتم به این نکته اشاره کردم که نظام سرمایهداری غرب با همکاری ناسیونالیسم کرد جنبش زنان را بروکراتیزه کرده، متلاشی کرده، غیرسیاسی کرده و مانند جنبش زنان فلسطین بعد از قرارداد صلح اسلو (۱۹۹۴) کاملا متکی به منابع مالی غرب و سیاستهای«فمینیستـ امپریالیستی»کرده است.[۲] فرمهای ستم مردسالاری به زنان کرد مانند خشونت جنسی، خودسوزی، قتلهای ناموسی و ختنه زنان ازمعضلات مهم اجتماعی تبدیل به تخصص، حرفه، منبع درآمد و کار خیریه زنان بورژوا وخردهبورژوای روشنفکر شد. پروسه ای که ریماحمامی در مورد فلسطین میگوید خاموش کردن حریق جنبش زنان از طریق انجی اوئی کردن آنها.[۳] در کنفرانسهای مختلف که به نقد این سازمانها پرداختم، ناسیونالیسم کرد به استدلال پراگماتیستیِ«فعلا چارهای نیست» متوسل می شد. فعالینسیاسی زن خطر این روند را می دیدند، اما ازنظر فکری نمیدانستند که چگونه میتوانند در مقابل غول سیاسیـ اقتصادی امپریالیسم آمریکا و ایدئولوژی ای که برای این بیراهه فرموله کرده و به اذهان تزریق می کرد، بایستند.
بعضی از محققین فمینیست خاورمیانه هم به تحلیل طبقاتی مارکسیستـ فمینیست ضدامپریالیستی من نقد داشتند و آن را «تندروی» میدانستند. بالاخره پس از هشت سال درسخنرانی در گشایش کنفرانس «زنان و حاکمیت»[۴] در سال ۲۰۱۶ در لندن نادیا العلی (استاد مطالعات زنان خاورمیانه) به نقد دیدگاه خود و فمینیستهای هم نظرش پرداخت که در موردپیوند ناسیونالیسم با امپریالیسم آمریکا و سرکوب جنبش های اجتماعی، از جمله جنبش زنان، اشتباه می کرده اند و نه تنها تحلیل من «تندروی» نبوده، بلکه امروز به این نتیجه رسیده اند که میبایست رابطه ناسیونالیسم و امپریالیسم را دقیقتر بررسی کنیم.
امیر حسنپور در جمعبندی تئوریکـ تاریخی اش از جنبش ملی کردستان مینویسدکه این جنبش مانند «سایر جنبشهای ملی و ضد استعماری از قبیل ویتنام، الجزایر،کوبا و فلسطین» نه جنبشی ضد فئودالی بوده و نه ضد امپریالیستی و «همچنان در درون نظام سرمایه داری امپریالیستی و تابع آن ماندند و وضعیت اکثریت توده های کارگر ودهقان و زنان تغییر زیادی نکرد» (همانجا، ص ۱۹). امیر میگوید (همانجا، ص ۱۸):
“جنبش ملی کرد که در اوایل قرن بیست با خواست استقلال یا خودمختاری کردستان شروع شد توسط فئودالها، روسای عشایر، شیوخ (رهبران طریقت اسلامی) رهبریمیشد. سران این جنبش، فئودالها و شیخهایی چون شیخ محمود (۱۹۱۸ـ۱۹۱۹،۱۹۲۲ـ۱۹۲۴)، شیخ سعید (۱۹۲۵)، سید رضا (۱۹۳۷ـ۱۹۳۸)، سمایل آغاسمکو (۱۹۲۱ـ۱۹۲۴) وملامصطفی بارزانی (۱۹۶۱ـ۱۹۷۵) بودند. درخشانترین دستاورد جنبش ملی، «جمهوری کردستان» سال ۱۹۴۶، تحت رهبری مشترک بورژوازی و فئودالها بود. بر همین روال، جنبش مسلحانه خودمختاری در کردستان عراق که در ۱۹۶۱ شروع شد و سی سال بعد به «حکومت اقلیمی کردستان» انجامید توسط عشیره بارزانی، ملا مصطفی بارزانی، شروع شد وروشنفکران و فعالین سیاسی که بسیاری از آنان عضو حزب «پارت دمکرات کردستان» بودندبه آن پیوستند.
در همه این موارد، دهقانان، که اکثر جمعیت زحمتکش کردستان را تشکیل میدادند، تحت سلطه فئودالها بودند و نیروی جنگی جنبش ملی را تشکیل می دادند. به این ترتیب،ناسیونالیسم کرد تضاد بین ملت کرد و دولتهای مرکزی (ترکیه، ایران، عراق، سوریه)را بر تضاد بین فئودال ها و دولت های تمرکزگرا منطبق کرد. در واقع، رهبران جنبش ملی، از شریف پاشا در جنگ جهانی اول گرفته تا ملامصطفی بارزانی بعد از جنگ جهانی دوم، «استقلال» کردستان را در وابسته شدن به قدرتهای امپریالیستی جستجو میکردند.اولی به انگلستان پیشنهاد کرد که کردستان به تحتالحمایه این قدرت استعماری تبدیل شود و دومی از آمریکا خواست که کردستان را به ایالت پنجاه و یکم خودش تبدیل کند.حتی در جمهوری کردستان، که در شرایط حضور نیروهای شوروی در شمال ایران و با تاییداتحاد شوروی تاسیس شد، فئودالها و روسای عشایر در کابینه و در راس ارتش ملی قرارداشتند و استثمار دهقانان مانند گذشته ادامه یافت.
کردستان در قرن بیستم، به ویژه در جریان جنگ جهانی اول و بعد از آن، به یکی ازعرصه های مهم کشمکش سیاسی بین دولت های منطقه و قدرت های امپریالیستی (بهویژه روسیه تزاری، انگلستان، فرانسه و بعد آمریکا) تبدیل شد. ژنوسید، پاکسازی قومی،جنایت جنگی، تبعید دسته جمعی، قتلعام، ویرانی، قحطی و بیماری کردستان را به سوی نابودی کشاند. مقاومت در مقابله با این شرایط پراکنده، خود به خودی، محلی وجسورانه بود. اما جنبش ملی توانایی دگرگون کردن این وضع را نداشت. در این شرایط بسیار سخت و پیچیده، در صورت وجود رهبری انقلابی، امکانات وسیعی برای تبدیل وضع ضدانقلابی به وضع انقلابی و خلق دنیای بهتری وجود داشت.”
عدم وجود «رهبری انقلابی» بود که کردستان عراق را «اسرائیل شمالی» کرد، «پیشمرگه، که در جنبش ملی سمبل مبارزه برای رهایی تودههای مردم به شمار میرفت، به «ارتش نیابتی آمریکا» تبدیل شد (همانجا، ص ۱۹).
چامسکی، زبانشناس سرشناس و منتقد روابط خارجی آمریکا، مخصوصا در خاورمیانه،در مورد جنبش ضدجنگ فوریه ۲۰۰۳ (یک ماه قبل از حمله نظامی آمریکا به بغداد در مارس) گفت که این اولین جنبش بینالمللی میلیونی ضدجنگی ست که هنوز جنگ شروع نشده به پا خاسته.احزاب حاکم در کردستان عراق پشت به این جنبش و حمایت بینالمللی کردند و به پیشوازارتش آمریکا برای اشغال عراق شتافتند، اشغالی که نه تنها نابودی عراق را به دنبال داشت بلکه تمام رژیم های ارتجاعی منطقه، از جمله جمهوری اسلامی را تقویت کرد وباعث رشد تصاعدی و وحشتناک نیروهای اسلام گرا مانند داعش شد و بالاخره باید گفت، نقطه عطفی تاریخی را در زمینۀ ویرانگری، جنگهای نامحدود، خشونتهای لجامگسیخته علیهزنان، آوارگی و فقر و محرومیت ثبت کرد. این خشونتها و آشوب سیاسی برخاسته از آنها،نه تنها مردم منطقه را محکوم به زندگی در جهنمی تاریک کرد بلکه ابعاد بینالمللی آن زمینه ایدئولوژیکـ سیاسی مهمی شد برای رشد راست گرایی فاشیستی در آمریکا واروپا که از بعد از جنگ جهانی دوم خاکستری شده بود در انتظار حریقی که بشریت راباز هم در آتش خود بسوزاند. در نتیجه سیاست ناسیونالیستی که یک شکل از سیاستهویتی/پراگماتیستیِ رایج و مسموم در دنیای کنونی است، مبارزات توده های مردمی راکه علیه ستم گری ملی بلند می شوند با منافع طبقات بورژوازی آن ملت و منافع و پروژه های امپریالیستی پیوند میزند و دستاوردی به غیر از تکرار این تاریخ ضدانسانی ندارد. جای تعجب نیست که امپریالیسم آمریکا پذیرای آقای مهتدی و دوستانش میشود،در حالی که برای دستیابی به اطلاعات مفید به منظور دستگیری رهبران نظامی پ.ک.ک جایزه میگذارد. وزارت امور خارجه ۳ میلیون دلار برای دوران کالکان، ۴ میلیون دلاربرای جمیل بایک، و ۵ میلیون برای مراد کارایلان جایزۀ در نظر گرفته است.
نتیجهگیری امیر حسنپور از شکست ناسیونالیسم کرد این است که:
“ناتوانی انقلابیون در کردستان و منطقه در دامن زدن به جنبش نوین کمونیستی و انجام انقلاب کمونیستی ناشی از کمبود مبارز و مبارزه نبود. در واقع درهر گوشه این سرزمین نشانی از جسارت، فداکاری، ازخودگذشتگی، و بیباکی آزادیخواهان کمونیست و غیرکمونیست در جنگ با ارتجاع و امپریالیسم به چشم میخورد. مانع اصلی ناتوانی در گسست از جهانبینی، سیاست و ایدئولوژی بورژوازی و در پیش گرفتن جهانبینی،سیاست، و ایدئولوژی کمونیستی بود” (همانجا، ۲۴).
جهان دچار آشوب سیاسی، اقتصادی و فرهنگی حیرت آوری ست. جنگ، نابودی محیطزیست، خشونت های بیسابقه علیه زنان، مهاجران، رنگین پوستان، رشد فقر، رشد قدرتگرایی و فاشیسم دنیا را از ما ربوده. خیزشهای مردمی و سرکوب شدید آنها از برزیل،ونزوئلا، فیلیپین گرفته تا ایران و در خود آمریکا روزمره و دائم است. در ایران روزی نیست که از هر گوشه کشور، فریاد اعتراض کارگران و قشرهای دیگر علیه بیکاری و فقر،بیخانمانی و بیعدالتی بلند نشود. قشری از جامعه نیست که زیر ضرب و شتم اقتصادیـسیاسی رژیم نباشد. دانش آموز، دانشجو، معلم، پرستار، کامیون دار، کارگران،نویسندگان، هنرمندان، بازنشستگان، مهاجران، همگی (زن و مرد) علیه حق و حقوق پایم الشده شان به خیابان میآیند، تظاهرات میکنند و اعتصاب عمومی به راه میاندازند. دستگیر، زندانی، شکنجه و اعدام هم پاسخ رژیم اسلامی ست. این بسیار عالی ست که توده های مردم جنایتهای این رژیم را بی پاسخ نمیگذارند و آن را غیرقابل تحمل می دانند. اما این خیزشهای خود به خودی بدون سازمان دهی انقلابی و رهبری انقلابی به هدفِ مطلوب و ممکن نخواهند رسید به ویژه آن که نیروهای سازمان یافته از درون رژیم اسلامی و نیروهای تحت حمایت امپریالیسم آمریکا سخت در تلاش هستند تا انرژی توده های مردم را وارد مجرای پروژه های خود کنند – یکی برای درقدرت ماندن و دیگری برای بازسازی قدرت و نگاه داشتن نظم کهنۀ طبقاتی همراه با ستمگری ملی و روابط اجتماعی زن ستیزانه و سرکوب سیاسی، و تداوم فقر و محرومیت ونابودی محیط زیست.
اوضاع سیاسی ایران، منطقه و جهان به غایت پیچیده تر از زمان جنگ اولخاورمیانه (۱۹۹۱) و جنگ دوم (۲۰۰۳) است. بلوک بندی های امپریالیستی آمریکا،اروپا، چین، روسیه با ایران، ترکیه، عربستان سعودی و اسرائیل روزانه شکل میگیرد.در این چرخشهای ارتجاعی همیشه از کردها استفاده شده است و رهبریت احزاب کرد به گرمی به استقبال وعده های پوشالی و زهرآگین امپریالیست ها و رژیم های ارتجاعی منطقه رفته اند. منافع شخصی و قدرت طلبی جای اهداف آرمانخواه گسست از روابط سرمایه داری و هم زمان شورش علیه کلیۀ گسل های اجتماعی و هر شکل از جنایتو اجحاف و بی عدالتی که این روابط را تولید و بازتولید می کند (از جمله روابط ستمگری ملی) گرفته است. رژیم اسلامی، ایران را ویران و عراق و سوریه را شیعه زده وتکه و پاره کرده است. امپریالیسم آمریکا به شدت در فکر چارهجویی است برای به اصطلاح «حل» مسئله جنگ در خاورمیانه. آقای مهتدی و دوستانش «حق» دارند که در اینآشوب سیاسی خود را جلو بیندازند و به آمریکا قول دهند که همانند و یا حتی بهتر از رهبرانکردستان عراق، در خدمت منافع آمریکا خواهند بود. این انتخاب شخصیـ سیاسی شان است. هرکس آزاد است که انتخاب کند. اما نیروهای سیاسی دیگر کردستان و به ویژه مردمکردستان نیز باید انتخاب کنند و برای این که پیشاهنگ رهایی از روابط سرمایهداری ـپدرسالاریـتئوکراسی شوند، نه تنها باید از چنین «رهبرانی» و چنین پروژه هایی فاصله بگیرندبلکه با صراحت و شفافیت در مقابل آن قدعلم کنند و خط تمایز خود را با آن روشن کنند. خط فکری و سیاست آقای مهتدی و دوستانش، قدمت و تاریچه دارد و بارها جنبش کردستان را به زیر پرچم امپریالیست های بریتانیا وآمریکا و رژیم های منطقه (از جمله رژیم شاه و جمهوری اسلامی) کشانده اند. خط فکری و سیاست،همیشه مهر طبقاتی بر خود دارد و آقای مهتدی و دوستانش همانند آقایان طالبانی وبارزانی طبقه ای را در کردستان نمایندگی می کنند. نسل جدیدی از رهبران باید به میدان بیایند زیرا زمان باز کردن راه دیگری است: مبارزین جوان کرد، امروز به جای اینکه مانند آقای مهتدی و دوستانش برگ در گردابی شوند که درهم پیچیدن نیروهای امپریالیستی و بنیادگرای اسلامی ایجاد کرده است، میتوانند در مقابل کشیده شدن به این گرداب بایستند و در عوض، راهی رهایی بخش و انترناسیونالیستی را در این منطقه باز کنند و به متولد شدن موجهای نوین انقلابی کمک کنند.
شهرزاد مجاب
استاد مطالعات زنان و آموزش، دانشگاه تورنتو
امیر حسنپور (۱۳۹۶)، بر فراز موج نوین کمونیسم. رم: انتشارات حزب کمونیست ایران (مارکسیست لنینیست مائوئیست) ص ۱۷. [۱]
نگاه کنید به:[۲]
Shahrzad Mojab (۲۰۰۹) “Imperialism, ‘Post-war Reconstruction’ and Kurdish
Women’s NGOs,” Nadje Al-Ali and Nicola Pratt (eds.) Women and War in the
Middle East: Transnational Perspectives. London, UK: Zed Books Publishers: 99-128.
نگاه کنید به:[۳]
Rema Hammami (2000). “Palestinian NGOs Since Oslo: From NGO Politics to Social Movements?” Middle East Report, no. 214 Spring.
[۴] Women and Governance