گفت‌و‌‌گوی شهروند با شبنم آذر

 

نوجوان که بودم، زیاد شعر می‌خواندم، فروغ را دوست داشتم و از همه شاعران می‌خواندم، مهم نبود که اسمش چیست، فقط باید از شعرش خوشم بیاید، محمود درویش، ناظم حکمت، شاملو، اخوان، حمید مصدق، و … دیگر خودم هم به شعر گفتن افتاده بودم، شعر انقلابی یا چریکی…. الان که می‌خوانمشان، خنده‌ام می‌گیرد.

انقلاب شد و یکی دو سال بعد، شعر را کنار گذاشتم. دوران سرکوب و جنگ و بدبختی که نمی‌شود شعر خواند و شعر گفت. این تصور من بود از رابطه‌ی وضعیت زندگی با شعر.

حالا اما با شاعران جوان آشتی کرده‌ام و دلیلش هم “شبنم آذر” است؛ کسی که اول با خودش آشنا شدم بعد با شعرش.

“مرضیه وفامهر” دستگیر شده بود. من با مرضیه در کنفرانس بنیاد پژوهش‌های زنان مصاحبه کرده بودم و اینجوری می‌شناختمش. روزی دیدم لینک صفحه‌ای در فیس بوک را دوستی به اشتراک گذاشته با عنوان “تا آزادی مرضیه وفامهر”، پیام فرستادم برای گرداننده‌ی صفحه و یکی دو نکته را برای تاثیر بیشتر صفحه گفتم. با پاسخ گرداننده صفحه که نمی‌شناختمش، ارتباط‌مان بیشتر شد تا اینکه از من خواست که من هم به گردانندگان صفحه اضافه شوم برای کمک بیشتر. از آنجا بود که شبنم را شناختم. در واقع مرضیه باعث آشنایی من با او شد.

خوشبختانه مرضیه آزاد شد ولی ارتباط من و شبنم همچنان باقی ماند. بعدها شعرهایش را خواندم و دیدم پس از مدتها دلم می‌خواهد از یک شاعر جدید شعر بخوانم. یعنی با شعر آشتی کردم.

وقتی یکی از شعرخوانی‌هایش را در اینترنت شنیدم، مرا به یاد “فروغ” انداخت. برایش نوشتم، گفت، من هم فروغ را دوست داشته و دارم و خیلی‌ها هم به من گفته‌اند صدایم شبیه اوست.

من منتقد شعر نیستم که شعر شبنم را بررسی کنم، ولی نقدهای خوب در مورد شعرش خوانده‌ام.

علی مسعودی‌نیا، در بررسی شعر شبنم می‌گوید: “خشم و رنج مستتر در شعر شبنم آذر را به خوبی درک می‌کنم. چون هم‌جنس خشم و رنج خود من و خود ماست… او زبانی را به کار می‌گیرد که نه تا حد پسند عوام ساده است و نه تا حد شعر زبان محور دهه هفتاد افراطی است، او مدام در حال اعتراض به وضعیت موجود است؛ اما در عین حال پیشنهاد بهتری هم برای برون شد از این تنگنا ندارد. چرا که اعتراض‌اش عاطفی است، نه سیاسی. به همین خاطر هم شبنم آذر در این قسمت از بازی برنده می‌شود. یعنی علی‌رغم آن که بنیان شعرش نقد اجتماعی و گاهی فرهنگی وضعیت موجود است، شعار نمی‌دهد و اسیر سنت مهوع هارت و پورت نمی‌شود. به همین خاطر بیشتر گزارش دهنده است تا منتقد و باز به همین دلیل اتکایش بیشتر به تصویر است تا چینش استقرایی زبان محور در متن.”

 

آشنایی با شبنم آذر

شبنم آذر، متولد سال ۱۳۵۶ است و از۱۷ سالگی شعرهایش در کتابها و مجلات ادبی و روزنامه‌ها منتشر می شد. او همچنین به‌عنوان یک روزنامه‌نگار، فعالیت خود را از سال ۱۳۷۹ با نوشتن در صفحات ادبی و فرهنگی آغاز می‌کند و به عنوان روزنامه‌نگار، دبیر صفحه و دبیر تحریریه، در روزنامه‌ها و مجلات بسیاری در ایران کار می‌کرد.

شبنم آذر ـ عکس از شهروند

شبنم آذر ـ عکس از شهروند

در سه سال پایانی حیات منوچهرآتشی، به کارگاه شعر او می‌پیوندد و نخستین مجموعه‌ی اشعارش را به نام «به تمام زبان‌های دنیا خواب می‌بینم» در سال ۱۳۸۴منتشر می‌کند. این مجموعه‌ی اشعار، برنده‌ی چندین جایزه‌ی ادبی می‌شود.

“هیچ بارانی این‌همه را نخواهد شست”دومین مجموعه‌ی اشعار او در سال ۱۳۸۷منتشر و به عنوان پنج کاندید نهایی جایزه‌ی شعر زنان ایران، خورشید معرفی می‌شود.

شبنم از آبان ۱۳۸۸ از ایران خارج شد و از دو سال پیش در آلمان ساکن شده. او در هامبورگ و کلن و پاریس شعرخوانی داشته و چند نشریه و رادیو آلمانی از جمله نشریه‌ی “واز گفت‌وگوهایی درباره‌ی زندگی این شاعر و روزنامه‌نگار منتشر کرده‌اند.

سومین مجموعه اشعار شبنم آذر به نام “خونماهی” از سوی نشر ناکجا در پاریس منتشر شده و کتاب تازه‌ای نیز در دست چاپ دارد.

***

کنفرانس بنیاد پژوهش‌های زنان ایران، امسال در کلن آلمان برگزار شد. حضورم در این کنفرانس، شانس دیدار شبنم را برایم فراهم کرد.

۲۸ جولای ۲۰۱۳ ، در هوای شرجی و نیمه بارانی کلن، با شبنم آذر در “کافه لیبرسو” دیدار کردم.

یک دوستی مجازی پس از چند سال به واقعیت پیوست. کلی با هم حرف زدیم و یک‌باره فکر کردم بهتر است این حرف‌ها را ضبط کنم تا شما هم با این شاعر خوب امروز ایران بیشتر آشنا شوید.

شاعری که می‌نویسد:

 چقدر می‌توانیم صبور باشیم

تا دستی که تنور جنگ را گرم می‌کند

روزی

در دهان صلح نان بگذارد؟

 

شبنم از مهاجرتش می‌گوید:

ـ آبان ۸۸ ،۶ ماه پس از انتخابات به دلیل خطری جدی که به ‌عنوان یک روزنامه‌نگار برایم پیش آمد به ناچار تصمیم به ترک کشور گرفتم. به همراه همسرم تصمیم گرفتیم برای مدتی به اولین کشوری که می‌توانستیم وارد شویم، برویم و به همین دلیل با کمک وکیلی ظرف یک هفته توانستیم ویزای هند را فراهم کنیم و از کشور خارج شویم، امیدوار بودیم که شرایط تغییر کند و به ایران برگردیم ولی متاسفانه اوضاع سیاسی ایران، طوری پیش رفت که پس از حدود یک سال انتظار ناچار به ترکیه رفتیم و هفت ماه بعد به آلمان آمدیم. از آن تاریخ  دو سال می‌گذرد.

شبنم روزنامه نگار است و شاعر. با این دو حرفه در مهاجرت چه می‌کند؟

ـ با روزنامه‌نگاری خیلی با وسواس بیشتری رفتار می‌کنم. درداخل ایران ده سال حرفه‌ام روزنامه‌نگاری بود و روزانه در کار تولید گزارش، خبر، مصاحبه و یادداشت در روزنامه‌های اصلاح‌طلب بودم. الان اگر موضوعی برایم به شدت حساسیت‌برانگیز باشد و ضرورت خبری شدنش یا پرداخت بیشتر به آن را حس کنم، می نویسم. به‌خصوص موضوعاتی که کمتر دیده می‌شود و روی “موج” خبر نیست. به عبارتی موضوعاتی که وارد “بازار خبر” نشده. این موضوعات بیشتر در زمینه‌ی فرهنگی، اجتماعی و گاه سیاسی ست. در این مدت فرصتی پیدا کردم که خوشبختانه بر شعر بیشتر متمرکز شوم.

آموختن زبان آلمانی برایت دشوار است؟

ـ سخت است، اما با ارزش زیرا امکانات زبانی گسترده‌ای دارد. زبانی‌ست که به‌خصوص یک نویسنده و شاعر باید کشف کند. زبانی‌ست که دائما در حال به روز شدن است. در آلمان، زبان صرفا یک ابزار رفع نیازهای روزمره نیست. به شکل جدی و سازماندهی شده‌ای بر حسب ضرورت‌های زمان واژه‌سازی می‌شود. در طول کار با زبان آلمانی، بارها با این عبارت مواجه شدم:”این کلمه کهنه شده و از ده سال پیش ما این یکی واژه را جایگزینش کرده‌ایم”با این مثال می‌خواهم بگویم که این زبان تا چه حد پویا و زنده است.

نمونه واژه‌های بسیاری هست که ما هیچ معادلی در فارسی برای آن نداریم و برای ترجمه‌اش ناچار به توضیح آن کلمه می‌شویم. من در شعرهایی که ترجمه می کنم با این کلمات مواجه می شوم. برای من که مدتی‌ست شروع کرده‌ام کار طاقت ‌فرسایی است ولی با انگیزه و علاقه پیش می‌برم، زیرا می‌دانم این توانایی‌ها در زبان آلمانی به کسی که می‌خواهد در زمینه‌ی ادبیات کار کند، امکانات زیادی می‌دهد.

چه کارهایی داری انجام میدی؟

ـ در حال حاضر چند کار را با هم پیش می‌برم. به جز روزنامه نگاری آزاد، در حال آماده کردن مجموعه شعر تازه ‌ام هستم. یکی را یک سال و چند ماه پیشتر به یک ناشر ایرانی دادم که تازه بعد یک سال خبر دادند که فرستاده ‌اند برای “فیپا ” تا بعد به ارشاد بفرستند! یعنی همین که مصیبت ماه ‌ها انتظار پشت اتاق ممیزی را باید تحمل کنم هیچ، باید تحمل کنم که رسیدن کتابم به دست ارشاد هم یک سال و چند ماه به طول بیانجامد! در این مدت مجموعه شعر دیگری هم آماده کرده ‌ام که این را نیز مرهون همین وقتِ تمامی هستم که روی نوشتن شعرگذاشتم. همزمان گزیده ‌ای از سه کتاب نخست و تعدادی از کارهای منتشر نشده در حال ترجمه به زبان آلمانی است که به لطف یک پرفسورآلمانی انجام می‌شود. ایشان به ادبیات فارسی مسلط هستند و قبلا شعرهایی از شاعران کلاسیک ایران ترجمه کرده ‌اند. در واقع کار به این شکل آغاز شد که یک برنامه‌ی شعرخوانی ترتیب داده بودند و از ده شاعر از کشورهای مختلف دعوت کردند که شعرهایشان را به زبان مادری و زبان آلمانی بخوانند. قصدشان، آنطور که بعدا به من گفتند، این بود که از میان آنها شعرهای یکی از شاعران را برای ترجمه به آلمانی انتخاب کنند. بعد از جلسه با من تماس گرفتند و ابراز تمایل کردند که شعرهایم را ترجمه کنند. کار مدت زیادی ‌ست که آغاز شده و در حین کار به طور مشترک از سه کتابی که چاپ کرده ‌ام و کتاب چهارم که در دست چاپ است، شعرهایی را برای ترجمه انتخاب می‌کنیم.

شبنم، زن جوان شاعری است که وقتی به اجبار به مهاجرت آمد، نگذاشت غم دوری از وطن و خانواده، او را زمینگیر کند. تصورش سخت نیست که او هم چون بسیاری، در تنهایی اشک ریخته و حسرت خورده، ولی با تلاشی که دارد، به خودش و به ما می‌گوید، زندگی ادامه دارد و “تا شقایق هست، زندگی باید کرد”.

shabnam-azar-1

 

می‌گوید:

ـ هیچوقت به طور جدی به مهاجرت فکر نکرده بودم، ولی اتفاقی بود که افتاد و من با آن کنار آمدم. این روزها حالم خیلی بهتر از زمانی ست که در هند و ترکیه زندگی می کردم، فکر می‌کنم به هر دلیلی حالا این امکان را دارم که دنیا را بهتر بشناسم و از نظرگاه‌ تازه‌ ای ببینم. واقعیت این است که وقت زیادی برای افسرده شدن ندارم. حتی وقتی افسرده می‌شوم از آن حس در جهت شعر استفاده می‌کنم چون توان فعالیت‌های دیگر را ندارم ولی در همان دوره هم کار می‌کنم. هیچ لحظه ‌ای را به اندازه لحظه ‌ای که یک کاغذ سفید را برای نوشتن شعری تازه برمی‌دارم دوست ندارم. به این باور وجودی از خودم رسیده ‌ام که من هستم که شعر بنویسم و جز این نیستم.

شعر شبنم امسال در کتاب سال بهترین شاعران آلمان منتشر می‌شود. او از روند انتخاب شعرش گفت:

ـ هر ساله شاعران، آثارشان را به زبان آلمانی برای هیئت داوران کتاب سال آلمان می‌فرستند. صرفا برای اینکه به درکی از موقعیت شعرم در جامعه تازه برسم شعرم را ارسال کردم، بعد از مدتی تماس گرفتند و گفتند شعرت از طرف هیئت داوران انتخاب شده و در کتاب سال شعر آلمان منتشر می‌شود. بعد از آن هم از میان آن شعرها تعدادی انتخاب می‌شود برای کتاب سال بهترین شاعران آلمان ۲۰۱۴-۲۰۱۳ ، شعر من برای کتاب دوم هم انتخاب شد.

 

شبنم پروژه‌ ی سنگین دیگری هم در زمینه شعر در دست دارد. می‌گوید:

ـ چندی پیش “پرویز اسلامپور” که از شاعران دهه‌ ی چهل بود، درگذشت. دختر او از من خواست تا همه شعرهای منتشرنشده ‌ی او را سامان بدهم و برای انتشار آماده کنم. اسلامپور چهار کتاب پیش از انقلاب منتشر کرده بود ولی بعد از انقلاب هیچ کتاب چاپی منتشر نکرد و تنها یک کتاب الکترونیکی از او منتشر شد. در چند سفری که به پاریس داشتم، تمام این دستنوشته ‌ها را جمع ‌آوری کردم و با خودم آوردم و روزی به طور متوسط شش الی هفت ساعت برای این پروژه وقت می‌گذارم. حدود چهل سال کار است و بخش بسیار دشوار و پرمسئولیت کار من این است که از بین ویرایش ‌های متفاوتی که هر شعر دارد، پیدا کنم کدام ویرایش نهایی ست. کمتر کتابی هست که فقط یک نسخه از آن وجود داشته  باشد، مثلا کتابی دارد که یک ویرایش آن سال ۹۰ است، یکی ۹۳ و یکی دیگر ۲۰۰۰ . یک کتاب هست که پنج بار ویرایش شده و بعضی ‌ها تاریخ هم ندارد، دستنویس است، کاغذها کهنه شده و شعرها خیلی پراکنده است. در آخرین سفر شعرهایی پیدا کردم که روی دستمال ‌های کاغذی، زیر لیوانی، سفره و روزنامه … نوشته شده و من باید همه اینها را با کمترین اشکال بخوانم، تایپ کنم و برای انتشار آماده کنم.

دلیل این کارش را می‌پرسم، می‌گوید:

ـ ترجیح دادم منتظر نشوم تا شاید دستی از غیب بیاید و کار به این بزرگی را تقبل کند. باید دست به کار می شدم چون احتمال از بین رفتن و یا بایگانی شدن شعرها برای همیشه، یا هر خطر دیگری بسیار زیاد بود. شعرهای ایشان بسیار ارزشمند ست. آقای اسلامپور از بنیانگذاران شعر “دیگر” هستند. شعر “دیگر” شعری بود که از عرفان شرقی و ایرانی نشأت می‌گرفت ولی به شدت امروزی و مدرن شده بود. امروزی که می‌گویم، امروزی چهل سال پیش نیست، امروزی همین لحظه هم هست. وقتی کارها را می‌خوانم احساس نمی‌کنم شامل زمان شده باشد. پرویز اسلامپور شاعری بسیار کم‌گو و گزیده‌ گو بود. در یکی از یادداشت‌ هایش نوشته، “از هر هزار کلمه‌ای که در ذهنم می‌ آید، فقط یکی را  برمی‌دارم”. مخاطب ‌های شعر او هم مخاطب ‌های خاص هستند که از شعر چیزی بیشتر از درک عمومی از شعر می‌خواهند؛ کسانی که روی شعر به شکل تخصصی کار می‌کنند.

 واقعیت این است که ترجیح می‌دهم کارهایی در زمینه ادبیات انجام بدهم که ماندنی باشد و بتواند برای نسل بعد شاعران راهگشا باشد. بی‌ تردید کارهای پرویز بعد از انتشار، یک روح تازه در فضای جدی شعر ایران خواهد دمید.

علاوه بر همه اینها، ایشان نسبت خانوادگی با مادرم داشتند و عموی مادرم بودند. من از سال‌های نوجوانی شعرهای ایشان را دنبال می‌کردم و دائم از خانواده درباره شخصیت او می‌پرسیدم. شاید برایتان جالب باشد که بگویم نشانه ‌های مرگ او را بارها در خواب و بیداری از پیش حس می‌کردم و درست روزهایی که برای پایان دادن مراسم مرگش آنجا بودم، ارتباط روحی بسیار نزدیکی با او داشتم و با تجربه ‌های شگرفی از این ارتباط عمیق دوسویه مواجه شدم. همه این نشانه ‌ها من را در به پایان رساندن این پروژه مصمم‌تر می‌کند.

فرح طاهری (راست) در دیدار با شبنم آذر

فرح طاهری (راست) در دیدار با شبنم آذر

شبنم در مورد نگاه مردم آلمان نسبت به غیرآلمانی‌ها می‌گوید:

ـ آن لایه ‌ای از جامعه که با آنها در تماس نزدیک ‌تری هستم، یعنی فرهیختگان، کسانی هستند که حضور یک روزنامه نگار و شاعر غیروطنی را در کشورشان درک می‌کنند و به فعالیت‌ هایم و علائقم احترام بسیاری می‌گذارند. آنها تا حد امکانشان کمک می‌کنند. به همان اندازه ‌ای به  کارم اهمیت می‌دهند که به کار یک شاعر آلمانی اهمیت می‌دهند. من این بازخوردهای مثبت را بیش از انتظارم در اینجا دیدم. یعنی هر قدمی که در آلمان در مسیر حرفه ‌ام برداشته ‌ام، چند قدم مثبت به سمت ‌ام برداشته ‌اند. چیزی که اینجا بسیار محترم است کار خلاقه است.

شبنم در مورد نژادپرست بودن آلمانی‌ها می‌گوید:

ـ عبارت نژادپرستی یا هر حکم کلی که درباره یک جامعه می‌دهیم از شناخت اندک ما از آن جامعه می ‌آید. سالهاست که کرسی “شرق شناسی” در دانشگاه ‌های غربی دایر شده و آنها در کار تجزیه و تحلیل شرق هستند، اما در خاورمیانه و شرق به ندرت در دانشگاهی کرسی “غرب شناسی” وجود دارد. گویا این امر برای ما بدیهی شده که ما فقط باید در اصلاح منجّم ها، رصد بشویم و خودمان نباید جهان بیرون از خودمان را به شکل علمی رصد کنیم. ما به تقلید تمایل بیشتری داریم و دائم در کار ساختن مدل‌ هایی مشابه غرب هستیم بدون اینکه به رعایت روش ‌های نیل به آن در جامعه‌مان باور داشته باشیم. در همه زمینه ‌ها همین است. در حوزه‌ های اجتماعی مثلا اگر پدیده اعدام‌ ها در ملاعام را بررسی کنیم می‌بینم یک قشر به دیدن اعدام ‌ها می‌روند و فرزندشان را هم می‌برند. از همین جا در بخش مقابل این قشر فرهیختگان، تحلیل‌گران و آسیب شناسان هستند و در بخش واسط روزنامه نگاران. (دولت و حکومت را به کل از “چرخه تغییر” حذف کردم چون هیچ امیدی به آنها نیست). روزنامه‌ نگاران در همه حوزه ‌ها می‌توانند به این موضوع بپردازند، وقتی نمی‎‌توانیم جلوی این اعدام‌ها را بگیریم باید بر افکار عمومی تاثیر بگذاریم و به این ترتیب مانع از حضور گسترده در این مراسم شویم. دَرِ هیچ روزنامه ای را نمی بندند اگر در آن هر روز بنویسم که به دیدن مراسم اعدام نروید چون بازتولیدِ خشونت می کند. این یک توافق می‌خواهد،یک کار جمعی حتی در حد انجمن‌ های غیرانتقاعی. اینها لوازم دموکراسی خواهی‌ ست و همه ما هم می‌ دانیم ولی به دلیل گرفتار شدن در “بازار خبر”پی‌گیری این اخبار به گوشه ‌ها رانده می‌شوند. تازگی خبری را خواندم که یک دختر بچه ۸ ساله در بازی “اعدام بازی” حلق‌آویز شد و درگذشت. این بازی را بچه‌ ها زمانی آغاز کرده بودند که مدتی پیشتر در شهرشان کسی اعدام شده بود. این واقعه یک فاجعه بشری است، من خبرها را دنبال کردم و دیدم تنها یکی به آن پرداخته بود و باقی در حد بازنشر خبر به آن اهمیت دادند. در حالی که همین می‌تواند یک جنبش رسانه ‌ای راه بیاندازد و از همه زمینه ‌ها به آن پرداخته شود. چه رسانه‌ های فارسی زبان داخلی چه خارجی، ولی مشکل اینجاست که ما در اکثر رسانه ‌ها در کار “موج سواری” و “بازار سازی” هستیم و در مسیر مشخصی هدف مشخصی را دنبال نمی‌کنیم تا سرانجام به دست‌آورد بزرگتری که همانا فرهنگ سازی است نائل شویم. برای همین است که در ایران هر جریانی منقطع و گم می شود و بی نتیجه می‌ماند، بعد دموکراسی غربی می‌شود مدلی که متصوریم فقط با هر چهار سال رای دادن میسر می‌شود نه با همین تلاش ‌های کوچک اما مستمر.

نمی‌خواهم از بحث دور شوم به همین دلیل به ادبیات برمی گردم. در زمینه ادبیات هم که نگاه کنیم باز نگاه ما به دستِ دیگران است. از همین روست که  اهمیت ترجمه از تولید بیشتر است. در بازار ویران کتاب هم می‌بینم که ترجمه بیشتر از تولید فروخته می‌شود. ما بیشتر کلکسیونرهایی هستیم که دوست داریم همه چیز را جمع کنیم و داشته باشیم و به آن تا حدی هم افتخار کنیم ولی به ندرت به فکر تولید و فرایند ساخت و تمرکز و تحلیل تولیدات جامعه خودمان هستیم. فکر می‌کنیم کامل‌ترین نوع هر چیز در غرب یافت می‌شود از نژادپرست تا روشنفکر… اگر از من بپرسید می‌گویم نمی‌شود یک حکم کلی درباره همه افراد یک جامعه داد. این مردم بسیار از گذشته ‌شان شرمسار هستند و این شرمساری نه فقط با بیان چند کلمه بلکه با مستندسازی و تحقیق و تحلیل و روانکاری خودشان همراه است. به ندرت پیش می آید که در تلویزیون آلمان در هفته چند برنامه و مستند درباره نقد و تحلیل دوران هیتلر؛ جنگ و تبعات آن پخش نشود. با این وجود هنوز این روحیه خود برتربینی در میانشان وجود دارد، ولی عمومی نیست. در آلمان ابتدا منطق حکم‌ فرمایی می‌کند و احساسات در مرحله دوم ارزش‌ گذاری ست. روحیه ‌ای که در تعارض کامل با ما اهالی خاورمیانه و شرقی‌ها ست. همه اینها که گفتم درباره روحیه مردم آلمان است و در حوزه سیاست ‌ورزی جریان کاملا متفاوتی به خصوص در سیاست خارجی حاکم است که مجال گفتن از آن نیست.

 

شبنم یک مجموعه شعر جدید در دست چاپ دارد. می‌گوید:

ـ برخلاف تصورم که به دور از زبان مادری، الِمان‌ها و دلایل تاثیرپذیری در وطن، به راحتی نمی‌شود به شعر فارسی پرداخت، ولی بسیار پرکارتر شده ‌ام و بیشتر می‌نویسم، همه تنهایی‌هایم را که در ایران هم وجود داشت و اینجا تنها شکلش تغییر کرده، با خودم دارم ولی تمرکز بر خواندن و نوشتن و آموختن فرصت کمتری برای دلسرد شدن به من می‌دهد. در این یک سال‌ و نیم گذشته توانستم یک مجموعه شعر تازه آماده کنم، در حالی که در ایران هر سه سال می ‌توانستم مجموعه کاملی که راضی ‌ام کند داشته باشم. زندگی در کشوری به دور از زبان مادری ‌ام، به من آموخته که شعر مرز نمی‌شناسد اگر بتوانیم تعریف مرز را در ذهنمان تغییر بدهیم.

 

شعرهای کتاب جدید شبنم هم حال و هوای مهاجرت را در خود دارد و هم حال و هوای تجربه زندگی در سرزمین تازه را. از او می‌خواهم شعری انتخاب کند و بخواند:

ابر شده ‌ام در اتاقم

 توده ‌ای معلق

می‌بارم

بر اشیا

بر کلمات

گاه

کنار می‌روم

تا خورشید

گل‌های فرش را برویاند

و نور

تخت‌خواب را

با سرعتی شگرف

در آغوش بگیرد

گاه

پراکنده می‌شوم

به شکل پرنده‌ ای

به شکل زنی با گیسوان مجعد

به شکل چهر‌ه ‌ای که بی شکل می شود

تکه ‌ایم  پشت میز می‌نشیند

تکه ‌ایم  طول اتاق را قدم می‌زند

تکه ‌ایم

همین‌طور بالا می‌رود

بالا

بالاتر