در دو بخش پیشین این نوشتار آمد که انقلاب سال ۵۷ در جوی صورت گرفت و ادامه یافت که در اثر نفوذ بینش چپ انقلاب حق فرودستان
شهروند ۱۲۷۳ ـ پنجشنبه ۱۸ مارچ۲۰۱۰
بخش سوم و پایانی پایگاه طبقاتی جنبش سبز
در دو بخش پیشین این نوشتار آمد که انقلاب سال ۵۷ در جوی صورت گرفت و ادامه یافت که در اثر نفوذ بینش چپ انقلاب حق فرودستان و رنجبران دانسته می شد و فرهنگ آنان الگو و آرمان شده بود و نشان داده شد که روحانیت به دنبال قبضه ی قدرت با استفاده ابزاری از این باور با امکان بسیج توده ها از طریق مذهب فرودستان را در جهت منافع خود بسیج کرد و به دست آنان رقبای خود را سرکوب کرد و عموم نیروهای عرفی جامعه هم بدون درک این پیچیدگی آلت دست شدند و به نفی ارزش های طبقه متوسط که خود به آن تعلق داشتند، کمر بستند. و برای مثال نمونه ای از این فریب خوردگی دو اصطلاح "لیبرال" و "مستضعفین" تشریح شد و نشان داده شد که روحانیت حاکم چگونه با زیرکی این اصطلاحات را به نفع خود به کار گرفت. در حالی که اصطلاح اولی را کاملاً از فرهنگ چپ وام گرفت و به وسیله ی آن رقیبان مذهبی خود را از میدان به در کرد و اصطلاح دوم را به عنوان رنجبران و محرومان اقتصادی جا زد و به این ترتیب حتی نزد نیروهای عرفی جامعه قهرمان توده های محروم شد.
به این ترتیب طبقه متوسط "منکر" اگر نگویم "متنفر" از هویت خود، خویشتن را به دست خویش تابع "فرهنگ فرودستان" کرد و از آن پس مردم این طبقه سالها ستم ها دیدند و زجرها کشیدند و کشته ها دادند تا بالاخره فهمیدند که فرودستان اسیر فقر ناگزیر عموماً مردمی بی خبر و نادان هستند و به همین سبب به راحتی ابزار دست روحانیت و سیاستمداران عوام پسند و بی اصول می شوند. هم چنین با اکراه بسیار پذیرفت که به سبب محیط خشنی که فرودستان در آن رشد کرده اند و ستم های بسیاری که بر آنان رفته است خود مجری خشن ترین شیوه های مبارزه و سرکوب می توانند بشوند. بویژه لمپن های این طبقه که از همان روزهای اول انقلاب بزن و بهادرهای کمیته ها شدند و از آن پس در کسوت لباس شخصی ها و در لباس سپاهی و بسیج و حزب الله بیشترین خدمت را به روحانیت حاکم در راه سرکوب جامعه کردند.
تعریف طبقه
در ادبیات مارکسیستی کلاسیک و آنچه که در ایران شناخته شده است پایگاه اقتصادی افراد تنها معیار تعیین کننده جایگاه طبقاتی آنان است اما ماکس وبر بر آنست که این تقسیم بندی ساده انگارانه است و معیار تعیین طبقه سه عامل درهم تنیده اقتصاد، منزلت اجتماعی و قدرت است، لذا چه بسیار افراد یا اقشاری از طبقه ی فرودست امکانات اقتصادی بالاتری از اقشار طبقه ی متوسط داشته باشند و گزینش یک عامل اقتصاد و همه چیز از جمله فرهنگ و جایگاه اجتماعی را تابع آن کردن با واقعیت همخوانی ندارد. نویسنده در تعریف طبقه متوسط و یا فرودست تعریف ماکس وبر از طبقه را پذیرا است و لازم به تذکر است که وقتی از ویژگی های مردم یک طبقه می گوییم بدان معنی نیست که همه افراد و اقشار آن طبقه به طور مکانیکی همه این ویژگی ها را دارند بویژه که چون سخن از سه عامل در تعیین طبقه است لذا چه بسیاری از افراد که در طبقه ی متوسط در یک عامل بیشتر با طبقه ی فرودست هماهنگ باشد و برعکس از جمله بسیاری از فرودستان می توانند فرهنگ و آگاهی و حتی شعور مبارزاتی بسیار بالاتری از عموم اعضاء طبقه ی متوسط داشته باشند، لذا سخن از ویژگی های یک طبقه ویژگی غالب اعضای آنست نه همه ی افراد و اقشار آن.
در انتخابات دوره ی دهم ریاست جمهوری در ایران آقای احمدی نژاد به عنوان نماینده فرودستان عمل کرد با همان لباس ارزانقیمت پوشیدن، با زبان خشن و بی ادبانه سخن گفتن، به زندگی فقیرانه ی خود تکیه کردن و به فرهنگ عامیانه ی خود افتخار کردن و باور به خرافات مذهبی را نشان دینداری خود دانستن، مدرک تحصیلی را بی معنی دانستن و دروغ گویی و تقلب را در سیاست قابل چشم پوشی و حتی مفید دانستن و صدقه دادن به فقیران به عنوان سهم آنان از درآمد دولت را در سیاست اقتصادی خود اصل کردن. در مقابل آقای میرحسین موسوی نماد طبقه ی متوسط بود. یک استاد دانشگاه، هنرمند خوش پوش که دست همسرش را در مقابل جمع در دست می گیرد. نگاهی محجوب دارد و در مقابل حملات وقیحانه و گستاخانه ی رقیب چشمانش را به زیر می اندازد. مؤدبانه حرف می زند و بر اخلاق و راستگویی تکیه می کند. خشونت را زشت می داند و از دینی که با زمان سازش داشته باشد سخن می گوید و تکیه بر برنامه ریزی و استفاده از متخصصان در اداره ی جامعه دارد.
جنبش سبز جنبش طبقه ی متوسط
این بار زیر عنوان "جنبش سبز" طبقه ی متوسط با نام و نشان خود به میدان آمده است. او از خودش می گوید نه به عنوان "پیش آهنگ طبقه ی کارگر" یا "مدافع اقشار فرودست"، لذا سعی نمی کند خود را به شکل محرومان درآورد. لباس ارزان قیمت بپوشد و با حرام کردن لذت ها بر خود به خلق محروم نزدیک شود. می خواهد شیک بپوشد، شادی کند، پس از تظاهراتش به یک کافه یا پارک و اگر در خارج کشور است شاید به دیسکو برود. اگر جوان است آرایش می کند و اگر جوانی را پشت سر گذاشته لباس مرتب و تمیز بر تن می کند. شعرهای انقلابی اش هم با آهنگ ضربی و موزیک پسند روز است. موقع شعار دادن و سرود خواندن کف می زند. اما در عین حال بیشترشان الله اکبر را از سر ریا نمی گویند و میرحسین یا حسین را صادقانه فریاد می زنند و در تشییع جنازه ی آیت الله منتظری در جمعیت میلیونی بدون خدعه و نیرنگ شرکت می کنند و اعتقادات دینی برای عموم آنان محترم است.
فرهنگ آفرینی
او متوجه شده که انقلاب مشروطه را او به ثمر رسانید. نهضت ملی نفت حاصل مبارزات او بود. افتخارات فرهنگی این دیار را او تولید کرده است. از آن جمله بزرگترین دستاورد فرهنگ ایرانی یعنی "عرفان" چه در سطح بنیانگزارشان در مکتب بغداد و مکتب خراسان و دیرترها مکتب فارس که به طور عمده کاسبکاران خرده پا و خرده مالکان و دانش آموختگان میانه حال بودند و چه در تداوم تاریخی آن و برپایی مجالس صوفیانه اش که نمونه ی بارز آن مولانا جلال الدین رومی و شمس تبریزی و حلقه ی یاران آنان بود.
اهل رزم و فدا
او خود را پیدا کرده و دیگر از اینکه خرده بورژوا باشد شرمنده نیست و با غرور می گوید که طبقه ی متوسط است و دیگر فکر نمی کند که خرده بورژوا محافظه کار و سازشگر است. او حال می داند که برعکس آنچه گفته اند او همیشه پیشتاز مبارزات بوده و در انقلابات جنگیده و بیشتر تمدن های جهان حاصل مبارزات اوست. او می داند برای جنگیدن و مبارزه کردن لازم نیست که لباس فقیرانه بپوشد و فقیرانه زیست کند بلکه با لباس شیک و آرایش کرده به مصاف لباس شخصی ها و بسیجی های ناآگاه و خشن می رود.
او متوجه شده که بیهوده گفته شده که این ها بالاشهری و سوسول هستند و نازک نارنجی و به اشتباه اندیشه شده که مردمان جنوب شهر و فرودستان اهل جنگیدن هستند و فداکاری. او دیده که زندان های سیاسی همیشه از جنس او پر بوده. در اوج خفقان و زمانی که کمتر کسی از فرودستان در میدان نبرد حضور داشته او به اسم چریک و فدایی و مجاهد و اسلامی دو آتشه اسلحه بردست گرفته و برای اهدافش جنگیده است. و از سر این شناخت از خود است که از لات ها و جاهل ها به نام لباس شخصی یا نیروهای خشن و بیرحمی که در لباس پاسدار و بسیجی از هر جنایتی و خشونتی فروگذار نیستند و نبوده اند نمی هراسد و فریاد می زند "نترسید، نترسید، ما همه با هم هستیم". حتی تجاوز هم دختران جوان و زیبا و شیک پوشش را از میدان به در نکرده است. او دیده حتی در ایامی که مردان واپس کشیده اند آنان میدان را ترک نکرده اند و سی سال است که بالا بردن روسری و پوشیدن لباس های تحریم شده از سوی حکومت را تبدیل به نمادی برای مبارزه با زورگویان کرده است. او می بیند که تعداد زندانیان زن او همپای مردانش شده است و در آسمان مبارزات این ملت دیگر ستارگان مرد درخشش اصلی را ندارند. او در مصاف با فرهنگ فرودستان و حاکمانی که فرودستان را فریفته و به جان آنان انداخته اند عقب نشینی نکرده است و فریاد مقاومت خود را به گوش جهانیان رسانیده است و بیشتر از هر ملتی جوایز حقوق بشری و مبارزات مدنی را از آن خود کرده است.
دین داری
دینداران او سینه به سینه محتسبان قداره بندی که به نام دین و با احکام دینی به قتل عام او کمر بسته می ایستد و به آنان می گوید اسلامی که به شما آموخته اند اسلامی ریاکارانه و خشن و غیرانسانی است که همه از کینه می گوید و نفرت و رهبرانش سی سال است از چنان خشونتی می گویند که در تاریخ کم سابقه است و آیت الله خمینی در دیدار با سفرا و نمایندگان کشورها می گوید "بزنید، بکشید این هم اسلام است". به آنان می گوید در مقابل این اسلام خشن که از منبرها تبلیغ می شود و حتی برای تجاوز فتوا صادر می کند اسلام من عارفانه و عاشقانه است و از رحمت و گذشت می گوید.
او حتی به این جماعت مقلدی که بزرگترین دستورالعمل دینشان را تقلید کورکورانه از رهبر می دانند و سخن از "ذوب در ولایت" می کنند می گوید برای پاک بودن و شریف بودن لازم نیست که دیندار باشی می توانی انسان باشی و اخلاق مدار بی آنکه دین داشته باشی. به آنان می گوید سلامت جامعه در گرو دینداری نیست، بلکه سلامت دین در گرو آزادمنشی انسان ها است. به آنان می گوید مکتبی بودن دید محدود می آورد انسان "لیبرال" به معنای آزاداندیش باش تا همه کس را پذیرا باشی و نخواهی عقیده ات را بر کسی تحمیل کنی. به آنها می گوید به غلط و از سر ریاکاری به تو گفته اند دین اسلام دین مستضعفین (به معنی فرودستان و رنجبران) است. اسلام دین همین خرده بورژواهاست و تمام احکام اقتصادی ـ اجتماعی آن در جهت رشد و توسعه ی همین طبقه است و خود پیامبر و عموم یارانش هم از همین طبقه بوده اند.
رفع تقدس از فقر و جهالت
مبارزان جنبش سبز به فرودستی که او را راحت طلب می خواند می گوید تو باید بکوشی از فقر و جهالت نجات پیدا کنی و مثل من بشوی نه آنکه سعی کنی من را مثل خودت کنی و عقایدت را به زور بر من تحمیل کنی. من حتی در مبارزه ام با تو انسان بی رحم، مخالف خشونت هستم. تو در خودت بنگر که چرا چنین خشن عمل می کنی کجای شخصیت تاریخی تو ایراد دارد که همیشه می تواند آلت دست سودجویان و فرصت طلبان مثل حاکمان کنونی ایران بشود. مثل من بشو تا با استفاده از تکنیک امروز با جهان رابطه برقرار کنی نه آنکه بخواهی قهرمانت احمدی نژاد بشود که از جهان بی خبر است.
سنت و مدرنیته
او می گوید نسل گذشته برخطا رفت که به جای آنکه تو را به سوی فرهنگ خود بخواند کوشید خود را از جنس تو کند. ده ها فیلم چون "قیصر" و "گوزن ها" ساخت که چاقوکشان و لات ها را قهرمان کرد و عقب ماندگی و جهالت را به عنوان سنت تجلیل کرد و به جای آنکه ترا با موسیقی انسانی تر و پیشرفته تر و نوین آشنا کند از آغاسی و سوسن تجلیل کرد و با پخش آهنگ "یک کارد سلاخ به دلم" در کافه های شمال شهر فرهنگ جنوب شهر را در صدر نشاند تا خاکی شود و مردمی، لذا احمدی نژاد بت آنها شد. او به جای آنکه ترا مدرن کند خود ستایشگر عقب مانده ترین سنت ها و خرافه ها شد.
در مقابل من به تو می گویم که نجات تو در همراهی با من است. در پیوستن به من وبه انسان این زمان شدن. به جای فرو رفتن در چاه جماران با من به قله های معنویت و شناخت بیا. معنویتی که همه ادیان به دنبال آن هستند. معنویتی که همانقدر در هنر و یا عشق به انسان ها می توانی بیابی که در صدها رکعت نماز خواندن در یک شب. بیهوده نیست که جهانیان این چنان به مبارزات مدنی و غیرخشن من دلبسته شده اند. آیا این به تو نمی گوید که دیگران هم در جهان هر یک به نوعی همین تجربه ی ما را داشته اند و دیده اند که راه تو به منجلاب طالبانی و القاعده ختم می شود نه به راهی که رو به سوی رشد مدنیت و نوآوری و خلاقیت نهفته در تجدد دارد.
سخنی با نسل گذشته
اگر نسل پس از انقلاب در یک روند طبیعی و تجربی به موقعیت خود پی برده و بدون رودربایستی جنبش سبز را متعلق به طبقه متوسط می داند و هرچقدر از آموزش های نادرست نسل گذشته رهاتر است در ابراز هویت خود راحت تر است، هنوز نسل گذشته با خود و آموخته هایش رودربایستی دارد. لذا جابجا در نوشته هایش با نوعی شرمندگی می آید که این جنبش جوانان شمال شهر تهران است و هنوز جنوب شهری را با خود همراه نکرده است. گویی این نقطه ضعف بزرگی برای آنست و با خود صادقانه نمی گوید که محرومان همیشه به آسانی آلت دست اربابان قدرت می شوند و با دادن مقداری نقدینه رأیشان خریداری می شود. آنان چون فهم چندانی از سرمایه گذاری و سازندگی ندارند با اندک پول نقدی فریفته می شوند، لذا احمدی نژاد نماینده ی واقعی آنان است ولی هرگاه جنبش سبز پیروز شود راهی را خواهد رفت که به سازندگی فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی جامعه منجر خواهد شد و محرومان و رنجبران بیشترین سود را می برند. اصلاً کدامین کشور پیشرفته ای است در جهان که به دست طبقه ی متوسط ساخته نشده است. طبقه ای که بنابر خصلت خود خواستار آزادی و رشد است. او به خوبی می فهمد که فرادستان مانع رشد او و جامعه اش هستند و راه نجات جامعه فعال شدن طبقه متوسط است نه قدرت یابی معدود کسانی که همه چیز را از آن خود می خواهند و لذا سعی در بی خبری و تحمیق جامعه دارند.و نه خلق محرومی که در چنبره ی فقر چنان اسیر است که درکی از روابط پیچیده ی اجتماعی ندارد و به آسانی آلت دست سیاستمداران تزویرگر و فرصت طلب و پوپولیست های بی اصول می شود.
این تلاش و مبارزه طبقه متوسط است که دموکراسی و عدالت را در جامعه گسترش می دهد که در نتیجه هم قدرت فرادستان محدود می شود و هم رنجبران و زحمتکشان از منجلاب فقر به در آمده و اندک اندک به طبقه متوسط می پیوندند و اینکه در آموزش های چپ آمده که طبقه متوسط طبقه ای ناپایدار است که کم کم یا جذب طبقه ی فرادست می شوند یا به جرگه ی محرومان می پیوندند با واقعیت تاریخی و عینیت های جهانی نمی خواند، بلکه این طبقه متوسط است که در طول تاریخ بوده و هست و موفقیت همه کشورهای پیشرفته در گرو مبارزات و تلاش آنها است. به همین سبب رشد ایران هم در گرو پیروزی جنبش همین طبقه ی متوسط سبز است ؛ جنبشی که می خواهد شادی و رفاه و مدارا را همگانی کند نه محرومیت را وجه شاخص انقلاب خود کند.
رابطه ی طبقه متوسط با فرودستان
ولی رضا نصر در کتاب ارزنده ی خود “Forces of Fortune” به خوبی نشان داده که رشد و پیشرفت جوامع اسلامی در گرو رشد طبقه ی متوسط است و گسترش و قوت یابی این طبقه است که سبب می شود که این جوامع بر عقب ماندگی فراگیر و تاریخی خود چیره شوند و به جرگه ی جوامع پیشرفته ی جهان وارد شوند، زیرا رشد و توسعه ی این قشر سبب می شود که ثروت از انحصار جمع کوچکی سرمایه دار و کمپانی ها و یا در کشورهایی چون ایران ـ دولت ـ بیرون آمده و در سطح جامعه تقسیم شود. از آنجا که این طبقه شامل بخش وسیعی از مردم کشور می شود، لذا به دنبال وضع قوانینی است که امتیازات سیاسی و اقتصادی را از انحصار بزرگ سرمایه داران خارج کرده و رفاه را عمومی کند از جمله قانون حداقل دستمزد، بیمه ها و خدمات اجتماعی، فراگیر کردن و مجانی یا ارزان کردن هزینه تحصیلات در همه سطوح، توانمند کردن نهادهای مردمی، شرکت هرچه بیشتر مردم در قدرت و غیره. از این رهگذر مانع استثمار فرودستان توسط اربابان قدرت و ثروت شده و امکان رشد آنان را فراهم آورده به نحوی که کم کم به اقشار متوسط جامعه بپیوندند.
تاریخ جهان و ایران شاهد آنست که بیشترین مبارزه ها برای کسب حقوق فرودستان و نجات آنان از دست فرادستان توانمند و دولت های مستبد و سودجو توسط روشنفکران و مبارزان طبقه متوسط انجام شده است. اینان بوده اند که تلاش کرده اند فرودستان را از حقوق خود آگاه کرده و آنان را به مبارزه با استثمارگران خود تشویق کرده و یاری کنند و در نقش پیشاهنگ در مبارزات فرودستان جانفشانی ها کرده اند و کوشیده اند که آنان را در سندیکاها و احزاب سیاسی متشکل کنند.
خداوند سخن سعدی با دست دادن تعریفی از طبقه ی متوسط در عین حال به زیبایی رابطه ی سه گروه فرادستان و طبقه ی متوسط و فرودستان را در این شعر زیبا بیان کرده است:
نه بر اشتری سوارم نه چو خر به زیر بارم
نه خداوند رعیت نه غلام شهریارم