شهروند ۱۱۸۱ـ ۱۲جون ۲۰۰۸
من از بیگانگان هرگز ننالم

جناب آقای حسن زرهی، سردبیر محترم

سرمقاله شما در شهروند شماره ۱۱۷۹ به تاریخ ۲۹ می ۲۰۰۸ بحق و به درستی کمبودهای موجود در کشور کانادا درخصوص شهروندانی که در کانادا تولد نیافته اند و نیز رفتاری که در سفارتخانه ها و کنسولگری های کانادا در سایر کشورها با این شهروندان و فامیل آنها می کنند را به خوبی بازتاب داده بود که این بهانه ای برای نوشتار زیر گردید:

در مورد اجحافی که به این طبقه از شهروندان کانادایی می شود، سخن بسیار و موارد بیشمار است. در نوشته زیر فقط اشاره ای مختصر به این اجحاف که ناخواسته گریبان بسیاری از شهروندان کانادایی ـ منجمله ایرانیان را در برمی گیرد می کنم.

من از بیگانگان ننالم که . . .

امروزه موضوع سفر و مسافرت، آن جایگاهی را که چندین دهه قبل در زندگی روزانه مردم جهان داشته دیگر ندارد و به عبارتی دیگر آن ابهت و مشکلات سفر، جای خود را به جابجایی ساده هفتگی و روزانه مردم، چه از نقطه نظر تفریحی و چه از نظر تجاری و امور اداری داده که لازمه زندگی پر رفت و آمد و ماشینی امروزی است.

کوتاه سخن: هفته قبل در سفری زمینی عازم کشور همسایه ـ کانادا ـ ایالات متحده بودم. با توجه به اینکه چندین ماه است در رسانه ها خبر از برچیده شدن سختگیری های ماموران گمرک مرزی در مورد کانادایی ها گفته و نوشته می شود و خبر اینکه در مسافرت های زمینی به هنگام عبور از مرز دو کشور، با ارائه دو برگ کارت شناسایی معتبر (کارت سیتی زنی و تصدیق رانندگی) شهروندان کانادا به راحتی و بدون اشکال از مرز عبور خواهند کرد، من هم بار و بنه بسته و دلخوش از دست ندادن ساعت ها انتظار برای سئوال و جواب در مرز کانادا و آمریکا ـ با مدارکی قابل قبول، مسافرتی را آغاز کردم، ولی از آنجایی که مارگزیده ای بودم تا از ریسمان سیاه و سفید بترسم از برای احتیاط، پاسپورت کانادایی را هم، همراه برداشتم. من شخصا گله ای از ماموران گمرک مرزی ندارم، چه آنها، آنچه را که بنابر وظیفه برایشان دیکته شده، انجام می دهند. من بر اولیا و گردانندگان سیاست آمریکا در این زمینه کاری ندارم که صلاح مملکت خویش دانند و لابد آنچه را که به نفع و صلاح خویش می پندارند (هر چند غلط!) می کنند، صحبت من و روی سخن من با اولیا و مسئولان کانادایی است که هنوز شهروند درجه یک و دو را بدون کوچکترین شرم و حیا، دنبال و به اجرا درمی آورند. و در این مورد آنچه به جایی نمی رسد فریاد ما است، که بارها و بارها در زمینه های مختلفی گزارش شده ولی هرگز گوش شنوایی نبوده است. من به جرم مکان تولدم ـ که خود خارج از قدرت و خواست من و هر انسان دیگری است به مدت یک ساعت و چهل دقیقه در مرز نگه داشته شده و پس از سین ـ جین های فراوان از شغل پدر که بیست سال پیش فوت شده و تاریخ تولدش تا آدرس و نام نشان برادران و پس از انجام انگشت نگاری و گرفتن عکس با الصاق ورقه خاصی به گذرنامه تحت عنوان Special Registration arrival ویزایی صادر شد که لازمه اش در موقع برگشت به کانادا توقف دوباره در مرز برای همین تشریفات تحت نام Special Departure Regist با صرف ساعتها وقت اجازه خروج از آمریکا را دریافت کنم! سخن به درازا خواهد کشید اگر بخواهم طرز برخورد مسئولان کانادایی با شغل و سابقه تحصیلاتی من و آن هم پس از گذرانیدن موفقیت آمیز من در امتحانات، در پیش گذاشته شده ام چه گذشته و چه کشیدم و می کشم، که این مقوله ایست شخصی و ربطی به خودم دارد و بس. ولی موضوع شهروندی درجه بندی شده یک معضل اجتماعی، و همه گیر است. در اینجا بد نیست به اطلاع کسانی که این نوشته را می خوانند برسانم که در مورد بحث این نوشتار، متولدین کشور کانادا بدون ارائه پاسپورت در یک سئوال و جواب یک دقیقه ای بدون هیچ مشکلی از همان مرز عبور می کنند که ما باید در آنجا جوابگوی مرزبانان باشیم.

من نه می توانم و نه می گذارند که صدای اعتراض خود را به مسئولان مرزی آمریکایی بلند کنم ولی این حق من است که از سیاست گذاران کانادایی بخواهم در این مورد پشتیبان من و امثال من باشند. نه به عنوان لطفی در حق ما، بلکه وظیفه دفاع از شهروندی کانادا به دوش آنان است و این مسئله ایجاب می کنند سیاست گذاران کانادایی این اجحاف تحمیل شده را از دوش شهروندان کانادایی بردارند.

شاید حذف محل تولد اشخاص در پاسپورت های کانادایی، به صورت قانونی و نه به دلخواه یکی از راه حل های این مشکل باشد و یا اینکه . . . ؟

با احترام