آیا آزادی برای این زندانیان نیز سرودی خواهد خواند:
در یکی دو روز گذشته یازده زندانی سیاسی با استفاده از حق قانونی آزادی مشروط آزاد شده اند. آزادی شان شادی آور بود و بسیاری از ما را خوشحال کرد. بسیاری از آنها در روزها یا ماه های پایان محکومیت خود بودند.
کمی که از خوشحالی اولیه گذشت، انگار غمی بزرگ قلبم را چنگ زد، یادم افتاد برخی از زندانی های سیاسی در زندان های ایران، بیشتر از یک دهه و حتی دو دهه در زندان اند، ای کاش آزادی گاهی برای آنها هم سرودی می خواند.
یادم آمد بهمن(احمدی امویی) سال گذشته بعد از آزادی تعدادی از زندانیان سیاسی به مناسبت عید فطر در نامه ای برایم نوشت:
«مرخصی و بخشش و تقلیل حکم را به آنها دادهاند که حکم برخیشان دو روز، دوازده روز، دو ماه دیگر تمام میشد. برخیهای دیگر هم حبسهای یک سال و دو سال و سه سالشان نصف شده بود با در نیمه راه گذراندن حبسشان عفو شده بودند. آیا واقعاً هیچ کدام از زندانیهای قدیمی اینجا بعد از این همه سال زندان، نمیتوانستند مرخصی، کاهش حکم، و یا حتی عفو را انتظار داشته باشند؟ اما نه، انگار خدا هم آنها را فراموش کرده است. اینجا در بند سیاسی زندان رجایی شهر کسانی هستند که سالها هیچ ملاقاتی نداشتهاند، آدمهایی محکوم به اعدام که بعد از پنج ـ شش سال حکمشان شکسته و به حبس ابد تبدیل شد، حالا در سال های پانزده، دوازده، چهارده و بیست زندانشان به این امیدند که روزی حبس ابدشان آن قدرها هم ابد نباشد. زندانیهایی که جوانی و پیری زودرسشان را پشت همین میله های زندان و در فراموشی گذرانده اند.»
و من یاد محمد نظری می افتم: محمد نظری، بیست و یکسال پیش چند ماهی به کردستان عراق رفته بود و با حزب دمکرات کردستان همکاری داشته، او هیچ گونه عملیات مسلحانه ای انجام نداده است. برادرش در جنگ ایران و عراق شهید شده است و متعلق به یک خانواده کرد و شیعه است. به گفته خودش بازجوها به او گفته بودند تو یک شیعه هستی و برادر یک شهید، بنابراین خیانت تو به ما مجازات سنگین تری خواهد داشت.
محمد نظری یک زندانی سیاسی است که بیش از بیست سال پایش را از زندان بیرون نگذاشته است. وی ابتدا به اعدام محکوم شده بود و سال ها بعد حکمش به ابد تقلیل پیدا کرد. به نظر می رسد مجازاتش با جرم او هیچ گونه تناسبی ندارد.
عمر فقیه پور، یک زندانی دیگر سیاسی از کردستان ایران است. او محکوم به حبس ابد است و بیش از سیزده سال در زندان است. اتهام او هم ارتباط با حزب دمکرات کردستان بوده است. بهمن با تاسف زیاد همیشه درباره اش حرف می زند. سال هاست ملاقاتی ندارد. بهمن می گوید: تصویر ثابت او در بند این است: همیشه ساکت روبروی تلویزیون نشسته و در حالی فیلم و سریال نگاه می کند با قلاب هایی که تند و تند حرکتشان می دهد، کیف و کمربند می بافد تا هزینه زندگی در زندان را تامین کند.
احمد تمویی نیز پانزده سال است که در زندان است، فعلا در زندان رجایی شهر، او هم به خاطر حزب دمکرات زندانی و از زندانیان سیاسی کرد است.
ابراهیم حسین پور هم هفده سال است که در زندان است.
عثمان مصطفی پور از زندانیان سیاسی کرد الان ۲۳ سال است که در زندان است، فعلا در زندان اورمیه محبوس است، وقتی دستگیر شده فقط ۲۲ سال داشته و به خاطر ارتباط با حزب دمکرات ایران بازداشت و زندانی شده و هیچ گونه عملیات مسلحانه هم نداشته است. حتی تصورش هم برایم سخت است:۲۳ سال در زندان است و کسی هم حرفی از او نمی زند.
سعید سنگر یک زندانی دیگر کرد است که سیزده سال بدون یک روز مرخصی در زندان سنندج است.
خالد فریدونی هم مثل عمر فقیه پور از اعضای حزب دمکرات کردستان بوده و سیزده سال است در زندان است. الان در زندان رجایی شهر و محکوم به حبس ابد است.
حسین حمزه شجاع از دیگر زندانیان سیاسی کرد است که محکوم به حبس ابد است و از دوازده سال پیش در زندان است.
بهمن می گوید: از خودم میپرسم اگر این حزب دمکرات هنوز هم وجود داشته باشد آیا میداند آدمهایی هستند که به اسم عضویت در آن حزب سالهاست که در زندان اند. گاهی با خودم میگویم شاید حتی سیستم قضایی ایران هم در فهرست زندانیهای خود نامی از آنها نداشته باشد.
و این زنان کرد نیز سال هاست که با حکم های سنگین در زندان هستند: زینب جلالیان، قدریه قادری، امل شیخو، صفیه صادقی.
امکو قادری و رمضان سعیدی، ناصح یوسفی، محمد امین عبداللهی(زندان طبس) و قادر محمدزاده نیز هرکدام هشت سال است که در زندان اند.
احسان تپز(زندان زنجان)، محمود بداغ(زندان قزوین)، ارجان قریل (زندان قزوین) و عمر چاپراز نیز هفت سال است که در زندان اند.
بهمن می گوید :”این جور آدمها بیش از هرکس دیگری نیاز به دیده شدن و توجه دارند، چیزی که هم قبل از زندان و هم در زندان از آنها دریغ شده است. چندتایی شان را تو میشناسی، چون قبلا از آنها برایت گفتهام. شخصیتهای قابل احترامی دارند، هر جور شده خودشان هزینه های زندگیشان را تأمین میکنند، از طریق بافتن شال و روسری، عروسک و دیگر صنایع دستی و فروختن آن به دیگر زندانیان.
زانیار و لقمان مرادی که پسرعمو هستند چهار سال است که زیر حکم اعدام اند و به دستور قاضی صلواتی از ملاقات با خانواده های شان محروم اند. آنها هم مدتهاست که با خانواده های خود ملاقات ندارند. بهمن بارها به من گفته : بعضی وقتها روزهای ملاقات خجالت میکشم مستقیم توی چشم های شان نگاه کنم.”
حبیب و علی افشاری نیز دو برادرند که در زندان اورمیه زیرحکم اعدام اند، بهروز ایلخانی، سیروان نژادی، ابراهیم عیسی پور، منصور آروند و رضا اسماعیلی نیز همینطور.
حاج کریم معروف عزیز که نزدیک به هشتاد سال سن دارد، بیش از شانزده سال است که در زندان به سر می برد. او نیز در زندان رجایی شهر است.
کرمی خیرآبادی، نیز یکی از همین افرادی بود که شانزده سال زیر حکم اعدام قرار داشت، و به گفته هم بندانش یکشنبهها و سه شنبههایی که احتمال اجرای حکم اعدام میرفت، با هفتهها و ماهها و سالهای زیادی که پشت سر گذاشته بود، دیگر اصلاً حسی برایش نمانده بود که وقتی بهمن از او پرسید: چه احساسی دارد که ممکن است یکی از این یکشنبهها یا سه شنبهها نامش را بخوانند، فقط لبخندی تلخ تحویلش داده و با لهجه غلیظ خوزستانیاش گفته بود:«خدا بزرگ است».
کرمی خیرآبادی چند ماه پیش بعد از شانزده سال که پایش را از زندان بیرون نگذاشته بود، بالاخره اجازه یافت چند روزی به بیمارستان اعزام بشود و در همانجا جان سپرد… به همین سادگی شانزده سال زندان و بعد مرگی غریبانه در بیمارستان زندان.
ای کاش مسئولان قوه قضاییه پرونده های چنین زندانیانی را گاهی روی میز خود قرار بدهند و نگاهی به آن بیندازند. زندانی هایی که به نظر می رسد کاملا فراموش شده اند.
اطمینان دارم که تعداد زندانی های سیاسی فراموش شده در زندان های سراسر ایران بیشتر از اینهاست. من اسامی بسیاری از آنها را نمی دانم. شاید تاکنون اطلاعاتی درباره شان منتشر نشده و یا حداقل به گوش من نخورده است. امیدوارم دیگرانی که می توانند این اسامی را تکمیل کنند.
شنبه ۲۱ سپتامبر ۲۰۱۳