چند وقتی است که سیاست خارجی و موضوعات پرحرارت آن در تبلیغات و رقابتهای انتخاباتی آمریکا کم رنگ شده است. شاید دلیل آن این است …
شماره ۱۱۹۵ ـ ۱۸ سپتامبر ۲۰۰۸
ما در چه جهانی زندگی میکنیم؟
ایسنا: چند وقتی است که سیاست خارجی و موضوعات پرحرارت آن در تبلیغات و رقابتهای انتخاباتی آمریکا کم رنگ شده است. شاید دلیل آن این است که موضوعات بسیار مهمتری همانند آرایش و رنگ لباسهای خانم سارا پی لین همگان را به خود جلب کرده است! اما موضوع دیگر این است که تفاوت میان نامزدهای ریاست جمهوری آمریکا هم اندکی کمرنگتر شده است.
فرید زکریا، مسئول بخش بینالملل مجله نیوزویک در شماره اخیر این هفته نامه در مقالهای مینویسد:
اختلاف نظر جان مک کین، کاندیدای جمهوری خواهان با باراک اوباما، کاندیدای دموکراتها در انتخابات ریاست جمهوری ۲۰۰۸ آمریکا در مورد سیاست واشنگتن در مقابل عراق در حال حاضر به کمترین حد خود رسیده و شاید این موضوع به خاطر تغییرات در وضعیت این کشور جنگ زده باشد.
دولت عراق به شدت به دنبال تعیین جدول زمانی برای خروج نظامیان آمریکایی از این کشور است. هر دو نامزد انتخاباتی عملکرد روسیه در گرجستان را محکوم میکنند و هر دوهم چنین از نبرد با طالبان در افغانستان و پاکستان هم حمایت میکنند.
اما نگاه این دو کاندیدای انتخاباتی به دنیا با تفاوتهایی نیز همراه بوده است. این اختلاف را میتوان با یک پرسش از آنها فهمید: ما در چه جهانی زندگی میکنیم؟
هیچ کدام از این دو کاندیدا تاکنون با چنین پرسشی روبرو نشده است و تردید دارم که به صراحت به این سئوال پاسخ بدهند، اما من با توجه به نوشتهها و سخنرانیهای آنها دربارهی پاسخ هر کدامشان حدسی میزنم. جان مک کین در این رابطه میگوید: ما در دنیای خطرناکی زندگی میکنیم. از نگاه او تندروهای افراطی چالش بزرگ عصر ما محسوب میشوند. یکسری شبه نظامیان که توسط بعضی دولتها تامین مالی و لجستیکی میشوند تهدید اصلی آمریکا به شمار میآیند.
مک کین هم چنین ظهور چین، روسیه و هند را هم خطرناک میداند. روسیه و چین البته خطرات ویژهای هستند.
حمله روسیه به گرجستان برای مک کین اولین بحران جدی بعد از پایان جنگ سرد است. نقش آمریکا در چنین فضایی استفاده بیش از حد از زور و قدرت سخت برای مقابله با "اهریمن"، گسترش آزادی و شکست دشمنان است. در غیر این صورت ما در قرن ۲۱ بازنده خواهیم بود.
اما تلقی اوباما از دنیا خوشبینانهتر است. خطرات واقعی است، اما چنان فراگیر که مک کین در افکارش میپرواند، نیست. اوباما کمتر از تندرویهای اسلامگراها سخن میگوید و بیشتر دربارهی القاعده و گروههای نزدیک به آن حرف میزند.
استدلال اوباما این است که اکثریت دنیای اسلام خواستار توسعه و زندگی بهتر است نه درگیری.
نقش آمریکا در چنین دنیایی از نظر اوباما احیای قدرت نظامی مبارزه با القاعده و گروههای مرتبط با آن است اما این کارها باید در عین آرامش صورت گیرد چرا که در مقابل، خطرات، مشکلات و بحرانهای تازهای هم بروز میکند.
جنگ عراق برای اوباما نمونه یک واکنش بیش از حد است که برای آمریکا هزینههای زیادی به دنبال آورده است.
اگر آمریکا بتواند خونسردی خود را حفظ کند و کمکهایی را که کشورها به دنبال آن هستند ارایه کند در مسیر توسعه و نوسازی و ایجاد دموکراسی گام برداشته و امنیت خود را هم تامین کرده است.
هر دوی این دیدگاهها نسبت به دنیا، بخشی از واقعیت را درون خود دارند، اما از نظر من اوباما و دیدگاه او به واقعیت نزدیکتر است. اکثر سیاستمداران آمریکایی هم این نظر را تایید کردهاند که ما در مقایسه با گذشته در جهان آرامتری زندگی میکنیم.
زکریا نوشته است:
مطالعهای که دانشگاه مریلند آمریکا انجام داده نشان میدهد، مرگ و میر ناشی از جنگ از هر نوع آن در ۲۰ سال گذشته کاهش یافته و به پایینترین حد خود در نیم قرن گذشته رسیده است.
مطالعه دیگری که دانشگاه سیمون فریزر انجام داده نشان میدهد که خسارت ناشی از تروریسم از ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ به بعد کاهش یافته است. انتخابات در کشورهای اسلامی از اندونزی تا عراق هم نشان میدهد که مردم بیشتر به دنبال میانهروی هستند تا بنیادگرایی.
اما نکته قابل توجه دیگر این موضوع است که از جنگ جهانی دوم به بعد آمریکا بیشتر به دنبال این بوده که اشتباهات راهبردی خود را با بزرگ نمایی خطرات پوشش بدهد.
در دهه ۱۹۵۰ محافظهکاران میگفتند که دوایت آیزنهاور به دنبال مهار کمونیسم است تا عقب نشاندن آن. به همین دلیل او را سرزنش میکردند.
وحشت روانی از کمونیسم به رویش مککارتیسم در داخل و حمایت از بعضی رژیمها در خارج دامن زد. کندی، نیکسون را با این شعار کنار زد که میان توان موشکی آمریکا و شوروی شکاف خطرناکی وجود دارد.
این در حالی بود که در آن زمان آمریکا ۲۰ هزار موشک داشت و شوروی کمتر از ۲ هزار. در دهه ۱۹۷۰ گفته میشد که شوروی از نظر نظامی در حال پیشی گرفتن از آمریکاست، اما واقعیت آن بود که درست در زمانی که نو محافظهکاران دنیا را متقاعد میکردند که اتحاد جماهیر شوروی در حال فتح جهان است این کشور در آستانه فروپاشی بود.
بعد از پایان جنگ سرد هشدارهای مشابهی از سوی آمریکاییها شنیده میشد. در دهه ۱۹۹۰ کمیته مطالعاتی به نام کمیته کوکس اعلام کرد که چین در حال ساختن توان نظامی برابر با آمریکاست.
در این گزارش به آمار و ارقامی اشاره شده بود که خیلی زود عدم صحت آن مشخص شد. سپس ماجرای صدام، دیکتاتور سابق عراق پیش آمد و توصیفات عجیبی که از او ارایه میشد؛ گفته شد که او فوریترین تهدید علیه آمریکاست!
در حقیقت بزرگترین مشکلی که ما در عراق با آن روبرو بودیم، ضعف این کشور و ناکارآمدی آن بود. حرفهای تکراری دربارهی خطرات جدی و تهدیدهای مرگبار، ذهن و روح مردم آمریکا را تسخیر کرده است.
در انتهای این مقاله آمده است: "این حرفها سیاست خارجی آمریکا را هم به انحراف برده و هزینههای زیادی برای خود این کشور و دنیا به بار آورده است."